استاد سرآهنگ شعرهای بسیاری از واقف لاهوری خوانده است و این شاعر از نظر تعداد شعرهایی که از او در کارنامۀ هنری استاد سرآهنگ وجود دارد، در ردیف بعد از بیدل است. بعد این این دو تن، با فاصلهای بسیار زیاد، دیگر شاعران هستند. من از این آهنگ، دو اجرا با دو طرز مختلف دارم. یکی را «چشم نکو» نام گذاشتهام و دیگری را «تغافل».
اجرای «چشم نکو»
آن چشم را ببین به چه ناز آفریدهاند
خونریز و مست و عربدهساز آفریدهاند
ترسیدن عالم همه از چشم بد است
بیچاره من از چشم نکو میترسم
از تغافل چند بندی پرده بر روی بهار؟
چشم وا کن، غنچۀ بادام وا خواهدشدن (بیدل)
سنگیندلان به ذوق شکستن دل مرا
چون شیشهگر گداخته، باز آفریدهاند
دل چون شیشۀ من نازک است، میترسم
خدا کند به تو سنگیندل آشنا نشود (قاری عبدالله)
اصل سخن شنو که همان یک حقیقت است
کز وی هزار گونه مجاز آفریده اند
عشق حقیقی است، مجازی مگیر
این دُم شیر است، به بازی مگیر
عشق شیری است قویپنجه و میگوید فاش
هر که از جان گذرد، بگذرد از بیشۀ ما (میرزا حبیب اصفهانی)
از چشم صیدگیر تو کی دل توان گرفت؟
مژگان او ز چنگل باز آفریدهاند
تو بازِ شوق پراندی و من کبوتر دل
کبوتری که رود سوی باز، ناید باز
تا درون باغ، چشم من به چشم گل فتد
گل فتد در چشم من گر چشم من بر گل فتد
اجرای «تغافل»
آن چشم را ببین به چه ناز آفریدهاند
خونریز و مست و عربدهساز آفریدهاند
از تغافل چند بندی پرده بر روی بهار؟
چشم وا کن، غنچۀ بادام وا خواهدشدن (بیدل)
پُرحذر باش، دل! از ابروی خونریز بتان
هر که با شمشیر بازی کرد، آخر کشته شد
اصل سخن شنو که همان یک حقیقت است
کز وی هزار گونه مجاز آفریده اند
عشق حقیقی است، مجازی مگیر
این دُم شیر است، به بازی مگیر
از چشم صیدگیر تو کی دل توان گرفت؟
مژگان او ز چنگل باز آفریدهاند
در چشم آن که واقف سرّ محبّت است
محمود را غلام ایاز آفریدهاند