شعر از واقف لاهوری است.[۱] آهنگ در یک برنامهٔ رادیویی خوانده شده است (به احتمال قوی، برنامهٔ د آهنگونو محفل). نسخهٔ باکیفیتی از این آهنگ که در دسترس ما بود، حدود هفت دقیقه بود و باقی آن از یک نسخهٔ کم‌کیفیت کامل برداشته شد. به همین دلیل از دقیقهٔ ۷:۲۴ کیفیت صدا افت می‌کند.

بر حریفان ز جام می نرسد

آنچه از تار ساز می‌رسدم (بیدل)

چون تار ساز هرچند آواز می‌نماییم[۲]

یک ره نوازشی کن، بنگر چه خوش‌صداییم

با این که به پابوس بتان نام کشیدیم

دستی نکشید[۳] هیچ پری‌رو به سر ما

آهنگ تازه‌ای عشق تعلیم کرده ما را

بلبل خموش گردد هر گه غزل سراییم

بلبل از شاگردی‌ام شد همنشین گل به باغ

در محبت بلبل و پروانه هم شاگرد ماست

لبی که خنده در او خون شود لب میناست

رگی که نیش به دل می‌زند رگ ساز است (بیدل)

تا از میان مردم در وضع خود جداییم

با درد آشناییم، بیگانهٔ دواییم

در علاجم ای طبیب مهربان زحمت مکش

درد دل عمری است از چشم دوا افتاده است (بیدل)

رفتی و در قفایت بر خاک ره نشستیم

برخاستن ندانیم، گویی که نقش پاییم

واقف، ز کوی جانان ما را سفر چه امکان؟

هم بستهٔ وفاییم، هم کشتهٔ جفاییم

اگر ز کوی تو رفتیم عذر ما بپذیر

جدایی‌ای که ضروری است، بی‌وفایی نیست

[۱] دیوان واقف لاهوری، چاپ سنگی لاهور، ۱۳۳۸ قمری، صفحهٔ ۱۷۰. دیوان واقف لاهوری، به کوشش غلام‌ربانی عزیز، لاهور: پنجابی ادبی اکادمی، ۱۹۶۲ م، صفحهٔ ۵۳۰.

[۲] متن دیوان عزیز: ما زار می‌نمایی. چاپ سنگی لاهور: بازار می‌نماییم.

[۳] استاد همین‌گونه می‌خواند ولی شاید در اصل «نکشد» بوده باشد.