شعر این آهنگ منسوب به بیدل است و احتمالاً آن را شاعری دیگر به استقبال از غزل «قیامت کرد گل در پیرهن بالیدنت نازم» بیدل سروده است.

این شعر در غزلیات بیدل چاپ کابل آمده است، ولی جزء غزل‌های ستاره‌دار است یعنی در نسخۀ اساس نبوده است. در دیوان طباطبایی _ قزوه نیست و زبان آن هم با زبان بیدل فاصله‌هایی دارد.

چو سرو از ناز بر جوی حیا بالیدنت نازم‌

چو شمع از سرکشی در بزم دل نازیدنت نازم‌

چنان سُر کرده‌ای در پردۀ بالا، عزیز من‌!

که مطرب هم نخواند غیر درباری به دربارت‌

همه موج شکفتن می‌چکد از چین پیشانی‌

گلستان حیا در غنچگی پیچیدنت نازم‌

گهی از خنده‌، گاهی از تغافل می‌بری دل را

دقایقهای ناز دلبری فهمیدنت نازم‌

به بازار تمنّا گوهر بحر تغافل را

به میزان عیاری هر زمان سنجیدنت نازم‌

ز شبنم اشک می‌ریزد صبا، ای غنچه‌! در پایت‌

به حال گریۀ آشفتگان خندیدنت نازم‌

ز سر بگذشت بی تو آب چشمم‌

یکی از سرگذشتم بی تو این است (امیر کرمانشاهی‌)

گفتی‌: شب فراق تو بی ما چه می‌کنی‌؟

قربان شوم تو را، به خدا گریه می‌کنم‌