شعر آن در کتاب «جان خرابات» حمید هامی، به اسم «استوار» ثبت شده است.[۱]
دو چشم مست و بیباکش مرا دیوانه کرد امشب
چو مجنون جای من در گوشۀ ویرانه کرد امشب
به رغم غیر کرد از ناز سویم گوشۀ چشمی
خدایا این چه لطفی بود کان جانانه کرد امشب
ساقی شراب شوقم دیشب زیادهتر داد
گر پاره شد ز مستی پیراهنم، به جا بود
به هیچش آشنا دیگر مگردانم تو ای گردونم
مرا جوش وصال او ز خود بیگانه کرد امشب
ز بس مشغول گشتم در حدیث زلف مشکینش
مرا در عشقبازی آن صنم افسانه کرد امشب
بدیدم تا به چشم میگسار آن پریپیکر
مرا همدم به جام و ساغر و پیمانه کرد امشب
به پیر میکده گفتم که چیست چارۀ غم
دهان به خنده چو ساغر گشود، گفت که می
حیات من به ظلال می است، ای ساقی!
پیاله ده که مِنَ الماء کلُ شیءٍ حَی[۲] (واصل کابلی)
تا چشم من به چشم آن پریچشم افتاد
از هر طرفی به چشم من چشم افتاد
[۱] جان خرابات، حمید هامی، کابل: نشر امیری، ۱۴۰۰، صفحهٔ ۲۵۳.
[۲] در دیوان واصل این دو بیت پیاپی، ولی مقدم و مؤخر است و به جای «دهان»، «دهن» است. (دیوان واصل کابلی، چاپ انتشارات عرفان، صفحۀ ۲۴۹.)