من از این شعر بیدل، سه اجرای متفاوت در سه طرز (ملودی) دارم که هر سه را در اینجا میگذارم. نسخۀ پیغام یک اجرای زیبای کنسرتی است و نسخۀ تصویری آن هم موجود است. نسخههای ندامت و حدیث احتمالاً اجراهای خانگی بوده است و کیفیت صدایشان متأسفانه خوب نیست، گذشته از این که هر دو از ابتدا ناقص است. ولی شعرهایی که در اینها خوانده میشود مثل همیشه متناسب با مقام انتخاب شده است.
نسخۀ پیغام
پی اشکِ من ندانم به کجا رسیده باشد
ز پیات دویدنی داشت، به رهی چکیده باشد
پیغام حسرت من بیدل رساندنی است
ای اشک! یار میرود، اکنون دویده رو (بیدل)
تب و تاب موج باید ز غرور بحر دیدن
چه رسد به حالم آنکس که تو را ندیدهباشد؟
(چرا؟ بحر که در تلاطم میشود، کشتیها را غرق میکند، هر چه را که در پیش رویش بیاید. و خوی معشوق هم که میگردد، مثل تلاطم بحر واری است.)
ز دست لطف و عتابت در آتش و آبم
بهشت و دوزخ من کردهاند خوی تو را (بیدل)
عاشقی میمرد، با معشوقه میگفت این سخن:
چه رسد به حالم آنکس که تو را ندیدهباشد؟
به چمن ز خون بسمل همهجا بهار ناز است
دم تیغ آن تبسّم رگ گل بریدهباشد
به دماغ دعوی عشق، سر بوالهوس بلند است
مگر از دکان قصّاب جگری خریده باشد
چه بلندی و چه پستی، چه عدم، چه ملک هستی
نشنیدهایم جایی که کس آرمیده باشد
به هزار پرده بیدل ز دهان بینشانش
سخنی شنیدهام من که کسی ندیده باشد
نسخۀ ندامت
پی اشکِ من ندانم به کجا رسیده باشد
ز پیاش(۱) دویدنی داشت، به رهی چکیده باشد
ز سیلکاری اشک ندامتم دریاب
که آرزو چقدر بی تو آب میگردد (بیدل)
دل ما نداشت چیزی که توان نمود صیدش
سر زلفت از خجالت چقدر خمیده باشد
به دماغ دعوی عشق سر بلهوس بلند است
مگر از دکان قصاب جگری خریده باشد
وقت است که بر بیکسی عشق بگرییم
کاین شعله ز خار و خس ما خاکنشین شد (بیدل)
به چمن ز خون بسمل همه جا بهار ناز است
دم تیغ آن تبسم رگ گل بریده باشد
چه بلندی و چه پستی، چه عدم، چه ملک هستی
نشنیدهایم جایی که کس آرمیده باشد
فتح مرکب در طریق فقر، ساز گمرهی است
نفس در فرمان اگر باشد، خری در کار نیست (بیدل)
خلق را بر سر یک لقمه بوَد سر شکنی
ناشتا گر شکنی، قلعۀ خیبر شکنی(۲) (بیدل)
فلک به جنگ فکنده است تاجداران را
خروسجنگی این پیر را تماشا کن
(بعد از این آهنگ بلافاصله طالعم زلف یار (نسخۀ منجم) شروع شده است.)
۱. اصل دیوان بیدل: ز پیات
۲. اصل این بیت در دیوان بیدل: خلق را بر سر هر لقمه ز بس سر شکنی است / ناشتا گر شکنی، قلعۀ خیبر شکنی است.
نسخۀ حدیث
(این آهنگ از ابتدا ناقص است.)
حدیث عشق چه داند، کسی که در همه عمر
به سیر نکوفته باشد سر سرای کسی
مگر از دکان قصاب جگری خریده باشد
چه بلندی و چه پستی، چه عدم، چه ملک هستی
نشنیدهایم جایی که کس آرمیده باشد
بوی راحت نیست در آشوبگاه زندگی
تا نفس در سینه میباشد خَسَک در بستر است (بیدل)
رنج دنیا، فکر عقبا، داغ حرمان، درد دل
یک نفس هستی به دوشم عالمی را بار کرد (بیدل)
به چمن ز خون بسمل همهجا بهار ناز است
دم تیغ آن تبسّم رگ گل بریدهباشد
دم نخست ز یک تار و پود دوختهاند
حریر برگ گل و پردۀ دماغ مرا
پیکرت آزرده گردد از لطافت، گر کشد
بر حریر برگ گل نقاش، تصویر تو را
میخوردن مدام، مرا بیدماغ کرد
عادت به هر دوا که کنی، بیاثر شود
(آهنگ در اینجا ناتمام مانده است. احتمالاً بیت «میخوردن مدام…» مقدمۀ آهنگی دیگر است که پیوسته به این آهنگ خوانده شده است.)