آهنگ «عنبرینمو»، حاصل یک تجربۀ عشقی در زندگی استاد است. از این روی حس و حال و سوز و گداز خاصی دارد. این از آهنگهای ماندگار استاد است. همه چیز در آن عالی است. شعر از واقف لاهوری است و اجراهای متعددی از آن وجود دارد که من شش تا از آنها را دارم و هیچ بعید نیست که نسخههای دیگری نیز موجود باشد.
اجرای معروف آن همان «نسخۀ صنم» است که از بهترینهای استاد است و از نظر موسیقی بر همه اجراهای دیگر برتری دارد. ولی من «نسخۀ رشته» را بسیار پسندم که در برنامۀ «د آهنگونو محفل» (محفل آهنگها) رادیو کابل با گردانندگی عبدالوهاب مددی اجرا شده است. در این اجرا هم شعرهای زیبایی خوانده شده و هم هنرنماییهای آوازی خوبی رخ داده است. در سخنان ابتدای برنامه، استاد قصۀ پیدایش این آهنگ و ارتباط آن با عشق «عنبرینمو» را هم بازگفته است. فایل آن را هم در اینجا گذاشتهام.
گذشته از اینها، چهار اجرای دیگر هم هست که بعضی رادیویی است و بعضی خانگی. شنیدن آنها هم خالی از لطف نیست.
نسخۀ صنم
عنبرینمویی مرا دیوانه کرد
یاسمنبویی مرا دیوانه کرد
ای مسلمان! به فریادم رسید
طفل هندویی مرا دیوانه کرد
هندو صنمی که دل به نامش دادم
مرغ دل خویش بسته به دامش دادم(۱)
گفتم که به من رام شود، رام نشد
هر چند قسم به «رامرام»اش دادم
فکر زنجیری کنید ای عاقلان!
بوی گیسویی مرا دیوانه کرد
پیش هر بیگانه گویم راز خود
آشنارویی مرا دیوانه کرد
میزنم خود را به آتش بیدریغ
آتشینخویی مرا دیوانه کرد
از حرم لبیکگویان میروم
جذبۀ کویی مرا دیوانه کرد
واقف از میخانه و مسجد نیم
چشم و ابرویی مرا دیوانه کرد
۱. استاد همین گونه میخواند، ولی وزن مشکل دارد. شاید در اصل «مرغ دل خود…» بوده است.
نسخۀ رشته
دانلود سخنان پیش از آهنگ:
دانلود متن آهنگ:
در این اجرا برخلاف متن دیوان و دیگر اجراها، بیت اول با مصراع «یاسمنبویی مرا دیوانه کرد» شروع شده است.
یاسمنبویی مرا دیوانه کرد
عنبرینمویی مرا دیوانه کرد
یک سر رشته به دست من و یک سر با دوست
سالها بر سر این موی کشاکش داریم
شب خیال تو کشیدم به بر خویش و سحر
بسترم بوی سر زلف تو میداد هنوز
فکر زنجیری کنید ای عاقلان
بوی گیسویی مرا دیوانه کرد
مگر صبا ز سر کوی دوست میآید
که از زمین و زمان بوی دوست میآید
ای مسلمانان به فریادم رسید
طفل هندویی مرا دیوانه کرد
میزنم خود را به آتش بیدریغ
آتشینخویی مرا دیوانه کرد
روی تو خوب، خوی تو بد، آه، چون کنم؟
ای کاش همچو روی تو میبود خوی تو
ز دست لطف و عتابت در آتش و آبم
بهشت و دوزخ من کردهاند خوی تو را(۱) (بیدل)
گریه گر شد بیاثر، از نالۀ ما کن حذر
آب ما خون گشت، اما آتش ما آتش است (بیدل)
پیش هر بیگانه گویم راز خود
آشنارویی مرا دیوانه کرد
حسن و نظر پاک به هم یار قدیماند
تا کی بود از روی تو نومید نگاهم؟
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع
قصۀ ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
مطرب، نفست زمزمۀ لعل که دارد؟
در نالۀ نی میزند امروز شکر موج(۲)
از حرم لبیکگویان میروم
جذبۀ کویی مرا دیوانه کرد
واقف از میخانه و مسجد نیم
چشم و ابرویی مرا دیوانه کرد
با چشم کبود میبرد دل
این فتنه بلای آسمانی است
(در اینجا استاد میخواهد بیتی با شروع «دو ابرویت…» بخواند ولی آن را به خاطر نمیآورد و طوری میپیچاند که محسوس نباشد.)
ای بت دیدهدرا، دیده درآ
مردمی شو، ز در دیده درآ
با چشم کبود میبرد دل
این فتنه بلای آسمانی است
اندکی پیش تو گفتم غم دل، ترسیدم
که دلآزرده شوی، ورنه سخن بسیار است(۳)
سخن کوتاه سازم، بس دراز است(۴)
دمی بی روی جانان زندگانی
بود مرگ نمایان زندگانی
(استاد بیت «اندکی پیش تو گفتم…» و شعر بعدی را به مناسبت پایانیافتن وقت برنامه خوانده است. در بعضی آهنگهای دیگر هم این کار را کرده است.)
۱. اصل دیوان بیدل: ز دست لطف و عتابت در آتش و آبیم : بهشت و دوزخ ما کردهاند خوی تو را.
۱. استاد چنین میخواند: کز نالۀ نی میزند امشب، شکر موج.
۲. استاد چنین میخواند: نی که دل آزرده شوی…
۳. قدری مبهم خوانده شده است. در درستی متن پیاده شده تردید دارم.
نسخۀ تغافل
عنبرینمویی مرا دیوانه کرد
یاسمنبویی مرا دیوانه کرد
فکر زنجیری کنید ای عاقلان!
بوی گیسویی مرا دیوانه کرد
ای مسلمان! به فریادم رسید
طفل هندویی مرا دیوانه کرد
دیدی از دورم و دانسته تغافل کردی
خوب کردی که تو را خوب تماشا کردم (شوکتی اصفهانی)
پیش هر بیگانه گویم راز خود
آشنارویی مرا دیوانه کرد
از حرم لبیکگویان میروم
جذبۀ کویی مرا دیوانه کرد
نسخۀ خیال
این یک اجرای خانگی است. قبل از آن یک قطعه راگ Matoja (نوای قمری) خوانده شدهاست و پیوسته به آن، این آهنگ.
عنبرینمویی مرا دیوانه کرد
یاسمنبویی مرا دیوانه کرد
فکر زنجیری کنید ای عاقلان
بوی گیسویی مرا دیوانه کرد
خیال حلقۀ زلف تو ساغری دارد
که رنگ نشئۀ آن نیست جز پریشانی
ای مسلمانان، به فریادم رسید
طفل هندویی مرا دیوانه کرد
هندو صنمی که دل به نامش دادم
مرغ دل خویش بسته به دامش دادم(۱)
گفتم که به من رام شود، رام نشد
هر چند قسم به «رامرام»اش دادم
هندویی دیدم که مست از عشق بود
گفتمش: زین گفتگویت چیست سود؟
در جوابم گفت آن زناردار
نیست در دستم عنان اختیار
رشتهای در گردنم افکنده دوست
میبرد هر جا که خاطرخواه اوست
از حرم لبیکگویان میروم
جذبۀ کویی مرا دیوانه کرد
به وعظ میروم و زار زار میگریم
بدین بهانه ز هجران یار میگریم (مجنون رفیقی هروی)(۱)
میزنم خود را به آتش بیدریغ
آتشینخویی مرا دیوانه کرد
(ناتمام)
۱. استاد همین گونه میخواند، ولی وزن مشکل دارد. شاید در اصل «مرغ دل خود…» بوده است.
۲. شعر از مجنون هروی خوشنویس دورۀ تیموری است. ابتدای بیت را استاد چیزی دیگر میخواند که قدری مبهم است. شاید «از حرم میروم…» میخواند.
نسخۀ آشنا
(اجرای خانگی)
عنبرینمویی مرا دیوانه کرد
یاسمنبویی مرا دیوانه کرد
ما به کس آشنا نمیگردیم
گر شدیم آشنا، نمیگردیم
ای مسلمانان، به فریادم رسید
طفل هندویی مرا دیوانه کرد
ز عمر خویش برخوردار باشی
به شرط این که با من یار باشی
پیش هر بیگانه گویم راز خود
آشنا رویی مرا دیوانه کرد