یکی از شیرینکاریهای استاد سرآهنگ خواندن شعرهای مختلف در یک طرز (ملودی) است. اینها گویا یک آهنگ هستند که در اجراهای مختلف، با شعرهای متفاوتی خوانده شدهاند. آنچه اکنون منتشر میشود، یک جوره از این نوع آهنگهاست.
آهنگ اول یک آهنگ کمتر شنیده شده است با مطلع «اگر اشتیاق گامت به دری چمیده آید» که شاعر آن به احتمال بسیار، دکتر اسدالله حبیب شاعر، نویسنده و بیدلپژوه معاصر افغانستان است. بعضی کلمات این شعر برایم مبهم است و با حدس و گمان نوشتم. متأسفانه به دکتر حبیب دسترسی ندارم. خوب است اگر کسی از دوستان به اصل شعر یا به خود ایشان دسترسی داشته باشد و به ما کمک کند.
آهنگ دیگر، با مطلع «پی اشک من ندانم به کجا رسیده باشد» در کنسرت گویته انستیتوت خوانده شده و به صورت تصویری هم موجود است. این آهنگی است زیبا با شعری از بیدل و من دو اجرای دیگر هم از آن دارم. آهنگها و شعرهای هر سه اجرا را در نوبتی دیگر با هم منتشر خواهم کرد.
اگر اشتیاق گامت (؟) به دری چمیده آید
شب تیره رخت بندد، سحر دمیده آید
چه خوش آن دیار، کانجا نه سپید و نی سیاه است
همه موج و محو طوفان علمی کشیده آید
چه نهی ز ابلهی دل به حدیث ترک و تاجیک؟
که به دیدۀ محبت همه نور دیده آید
ز بساط عشقورزی پی بُلهوس برون به
مگر از جبین خجلت عرقی چکیده آید
من و تو ز سر بدر کن، نه من و نه توست اینجا
نرسیده «من» به جایی که (؟) «ما» رسیده آید
پی زندگی راحت تو بنای جنگ بر کن
نه که صلح چون کبوتر ز هوا پریده آید
ز حبیب اگر بگویی، به زمانه کس ندیده
که ز باغ خودپرستی گل عیش چیده آید