این آهنگ یکی از بهاریه‌های خوب استاد سرآهنگ است. شعر، از غزل‌های زیبای بیدل است و استاد آن را در دو طرز اجرا کرده است که هر دو را در اینجا منتشر می‌کنم.

 

۱. نسخۀ نسیم

این آهنگ در یکی از برنامه‌های «د آهنگونو محفل» (محفل آهنگ‌ها) با گردانندگی جناب عبدالوهاب مددی خوانده شده است. سخنان آقای مددی در ابتدا و انتهای آهنگ هم موجود است و من آن‌ را در بالا درج کرده‌ام.فایلی مستقل در اینجا می‌گذارم.

نقش بزرگ عبدالوهاب مددی در ثبت و انتشار آهنگ‌های استاد سرآهنگ خود جای سخن بسیار دارد که باید در مجالی دیگر به آن پرداخت. من در اینجا فقط تصویری از این دو بزرگِ موسیقی افغانستان را که در یکی از همین برنامه‌های رادیویی یا تلویزیونی گرفته شده است، می‌گذارم.

Sarahang 07

این آهنگ از آثار ماندگار استاد است، با غزلی زیبا از بیدل. همه چیز در آن عالی است؛ هم شعر، هم طرز و اجرا و هم بیت‌های شاهد یا به قول استاد سرآهنگ «شاه‌فرد»هایی که به آهنگ «رسانده شده» است. گفتنی است که «رساندن» در افغانستان گاهی به معنی «جور کردن چیزی با چیزی دیگر» هم به کار می‌رود. در بین این بیت‌ها، بیت‌های پایانی آهنگ خیلی جالب است که استاد آن‌ها را به تناسب پایان‌یافتن وقت برنامه انتخاب کرده است.

(این بهاریۀ حضرت ابوالمعانی بیدل را به راگ پیلو می‌خوانم)

ای نسیم از کوی جانان می‌رسی‌، آهسته باش‌

همرهت بوی بهاری هست و من دیوانه‌ام‌

امروز نوبهار است‌، ساغرکشان بیایید

گُل، جوشِ باده دارد، تا گلستان بیایید

موج گل از در و دیوار چمن لبریز است‌

کشتی باده بیارید که گل طوفان کرد

یار شد بی‌پرده‌، دیگر تاب خودداری که راست‌؟

ای رفیقان‌! نوبهار آمد، کنون دیوانه‌ام‌ (بیدل)

بهار، نامۀ یاران رفته می‌آرد

گُلی که وا کند آغوش‌، در برش گیرید (بیدل)

از گِل و خاک برویند همه نخل و نهال‌

ای محبت‌! تو چه نخلی که ز دل می‌رویی‌

جیب و دامان خیال من چمن می‌پرورد

بس که چیدم از بهار جلوه‌ات گل‌های ناز (بیدل)

در جوانی به خزان غم دل پیر شدم‌

چون گُل زرد، بهارم به خزان می‌ماند

جز شوق راهبر نیست‌، اندیشۀ خطر نیست‌

خاری در این گذر نیست‌، دامنکشان بیایید

بی‌طراوت بود بیدل‌، کوچه‌باغ انتظار

گریۀ نومیدی آخر چشم ما را آب داد (بیدل)

آغوش آرزوها از خود تهی است اینجا

در قالب تمنّا خوش‌تر ز جان بیایید

امروز آمدن‌ها چندین بهار دارد

فردا که راست امّید تا خود چه‌سان بیایید؟

بیدل به هر تب و تاب ممنون التفاتی است‌

نامهربان بیایید یا مهربان بیایید

اندکی پیش تو گفتم غم دل‌، ترسیدم‌

که دل آزرده شوی‌، ورنه سخن بسیار است‌

صلح کردم به بوسۀ دهنش‌

چه کنم‌؟ وقت تنگ می‌بینم‌

 

۲. نسخۀ نوبهار

در این آهنگ بیست دقیقه‌ای نیز فقط چهار بیت از غزل اصلی خوانده شده است و بقیه، همه بیت‌های شاهد است. این بیت‌ها گاهی چنان مناسب مقام است که از یافتنشان حیرت‌زده می‌شویم. بیت‌های مرتبط با «امروز آمدن‌ها چندین بهار دارد / فردا که راست امید تا خود چه‌سان بیایید؟» را نگاه کنید که همه با موضوع مغتنم دانستن فرصت است.

گفتنی است که در بیت «بهار آمد، تو هم ای زاهد…» استاد سرآهنگ «پُرمل» (پُر شراب) می‌خواند ولی در دیوان بیدل، «قلقل»است و همین درست به نظر می‌آید. قلقل همان صدای ریختن شراب از شیشه است.

Icon Download 02

امروز نوبهار است‌، ساغرکشان بیایید

گُل جوشِ باده دارد، تا گلستان بیایید

شد نوبهار، گل شد و نوروز هم گذشت‌

گرد سرت نگشتم و این روز هم گذشت‌

شد بهار و بر لب گل ساغر می می‌زنم‌

سبحۀ فرسوده را هم بر سر وی می‌زنم‌

جام جمشیدی به دستم گر دهد ساقی به ناز

حرف دارا و سکندر را دگر کی می‌زنم‌؟

بهار آمد، تو هم ای زاهد بی‌درد، تزویری

چمن گل‌، شیشه قلقل‌، یار مستی‌، من جنون کردم‌  (بیدل)

آنچه من در بزم شوق آورده‌ام‌، دانی که چیست‌؟

یک چمن گل‌، یک نیستان ناله‌، یک خمخانه می‌  (اقبال لاهوری)

افتادن و برخاستن باده‌پرستان‌

در مذهب رندان خرابات‌، نماز است‌

موج گل از در و دیوار چمن شد لبریز

کشتی باده بیارید که گل طوفان کرد)

جز شوق راهبر نیست، اندیشۀ خطر نیست

خاری در این گذر نیست، دامنکشان بیایید

به خود یک لحظه بودن‌، صد خطر در آستین دارد

خدا اجری دهد مَی را که بی‌ما می‌کند ما را

آغوش آرزوها از خود تهی است اینجا

در قالب تمنّا خوش‌تر ز جان بیایید

مقصد از آمدنم نزد شما دیدار است‌

ورنه این آب و نمک در همه‌جا بسیار است‌

امروز آمدن‌ها چندین بهار دارد

فردا که راست امید تا خود چه‌سان بیایید؟

صحبت غنیمت است عزیزان در این چمن

فردا چو برگ گل همه در خاک می‌رویم

هر وقت خوش که دست دهد، مغتنم شمار

کس را وقوف نیست که انجام کار چیست

اتفاق بلبل و گل بارها خواهد شدن

بعد از این ما و تو و سیر گلستان، یا نصیب

بیدل به هر تب و تاب ممنون التفاتی است

نامهربان بیایید، یا مهربان بیایید