شعر از واقف لاهوری است. استاد سرآهنگ شعرهای بسیاری از این شاعر قرن دوازدهم هندوستان را خوانده است.[۱]
نسخۀ تمنّا
کیفیت صدای این نسخه خوب نیست، ولی نغمۀ سُرمندل که در لابهلای آهنگ به گوش میرسد لطفی به آن داده است.
سُرمَندَل سازی است شبیه سنتور که مطابق آهنگ جاری کوک میشود و به صورت یکنواخت و یکسره، با کشیدن دست نواخته میشود. به واقع نوعی «زیرصدا» است. آنچه در عکس در دست استاد میبینید، سُرمندل است و آن نواهای دلکشی که به صورت یک زنجیره در خلال این آهنگ میشنوید، حاصل همین ساز است.
بهار آمد ز خویش و آشنا بیگانه خواهم شد
که گل بوی تو خواهد داد و من دیوانه خواهم شد
بهار آلودۀ رنگ تمنایت دلی دارم
که گر سیر گلی در خاطر افتد، میکنم بویش (بیدل)
در جوانی به خزان غم دل پیر شدم
چون گل زرد، بهارم به خزان میماند
شب خیال تو کشیدم به بر خویش، سحر
بسترم بوی سر زلف تو میداد هنوز
هوا خوش است، چمن سبز و دوستان جمعاند
ولی چه سود که جای نگار من خالی است
یار شد بیپرده، دیگر تاب خودداری که راست؟
ای رفیقان، نوبهار آمد، کنون دیوانهام (بیدل)
(آهنگ ناتمام است.)
نسخۀ خودداری
یار شد بیپرده، اکنون تاب خودداری که راست؟
ای رفیقان! نوبهار آمد، کنون دیوانهام (بیدل)
بهار آمد، ز خویش و آشنا بیگانه خواهم شد
که گل بوی تو خواهد داد و من دیوانه خواهم شد
به گل مشغول میدارم دماغ و دیده را بیتو
که هم رنگ تو دارد، هم از آن بوی تو میآید (بیدل)
شد بهار و من بر لب گل ساغر می میزنم
سبحۀ فرسوده را هم بر سر وی میزنم
جام جمشیدی به دستم گر دهد ساقی، به ناز
حرف دارا و سکندر را دگر کی میزنم؟
امروز نسیم یار من میآید
بوی گل انتظار من میآید
وقت است کز آن جلوه به رنگی برسم
آیینهام و بهار من میآید (بیدل)
از گل و خاک برویند همه نخل و نهال
ای محبت! تو چه نخلی که ز دل میرویی
چه مشکلها به خود آسان پسندیدم، ندانستم
که خواهم شد قبول خاطر او، یا نخواهم شد
ای وهم غیر! ما را معذور دار و بگذر
دل خانهای است کانجا نتوان به زور جا کرد (بیدل)
(از اینجا با بیت «حسن خوبان زشت اگر میبود…» آهنگ «به تو حسن نکو نمیماند» شروع میشود.)
[۱] دیوان چاپ سنگی لاهور، صفحۀ ۸۷.