دو اجرا با دو ملودی از یک شعر بیدل.
نسخۀ هجران
چرا کس منکر بیطاقتیهای درا باشد؟
دلی دارد، چه مشکل گر به دردی آشنا باشد؟
حریص صید مطلب راحت از زحمت نمیداند
به چشم دام، گرد بال مرغان توتیا باشد
نفس بیهوده دارد پرفشانیهای ناز اینجا
تو میگنجی و بس گر در دل عشّاق جا باشد
جهان خفته را بیدار کرد امّید دیداری
تقاضای نگاهی بر صف مژگان عصا باشد
به چندین شعله میبالد زبان حال مشتاقان
که یارب بر سر ما دود دل بال هما باشد
نه هجران دانم و نی وصل، بیدل، اینقدر دانم
محبت[۱] عالمی را داغ کرد، آتش به بنیادش (بیدل)
ندارد بزم پیری نشئهای از زندگی بیدل
چو قامت حلقه گردد، ساغر دور فنا باشد
پیری! تو کجایی که دهی داد هوسها
کاین منتظران قدِ خم، پابهرکاباند (بیدل)
یاد ایام جوانی جگرم خون میکرد
خوب شد پیر شدم کمکم و نسیان آمد (ایرج میرزا)
نسخۀ بیرنگ
هر دل نبرد چاشنی درد محبت
این آتش بیرنگ نسوزد همه کس را (بیدل)
چرا کس منکر بیطاقتیهای درا باشد؟
دلی دارد، چه مشکل گر به دردی آشنا باشد؟
ز شرم بیدلی خود گداختم، بیدل
دلی ندارم و سودایی وصال تو ام (بیدل)
عضو عضو من جراحتزار حسرتهای اوست
هر دلی کز درد حسرت خون شود، همدرد ماست (بیدل)
حریص صید مطلب راحت از زحمت نمیداند
به چشم دام، گرد بال مرغان توتیا باشد
نفس بیهوده دارد پرفشانیهای ناز اینجا
تو میگنجی و بس گر در دل عشّاق جا باشد
جهان خفته را بیدار کرد امّید دیداری
تقاضای نگاهی بر صف مژگان عصا باشد
ز نان شب دلت گر جمع گردد، مفت عشرت دان
سحر فرش است در هر جا غبار آسیا باشد
حیف است دست منعم در آستین شود خشک
این نان نمک ندارد تا پنجهکش نباشد (بیدل)
به چندین شعله میبالد زبان حال مشتاقان
که یارب بر سر ما دود دل بال هما باشد
ندارد بزم پیری نشئهای از زندگی بیدل
چو قامت حلقه گردد، ساغر دور فنا باشد
بیدل، ز سخنهای تو مست است شنیدن
تحریک زبان قلمت موج شراب است (بیدل)