دربارۀ این آهنگ

جان خرابات از آهنگ‌های معروف استاد محمدحسین سرآهنگ است. شعر این آهنگ مخمسی است از مستان‌شاه کابلی شاعر متأخر افغانستان، بر غزلی منسوب به مولانای بلخی با این مطلع:

بیجان شده‌ام صد جا تا جان خراباتم

چون جان خراباتم، جانان خراباتم

البته چنان که گفتم، این غزل منسوب به مولاناست و از خود او نیست. مولانا غزلی دیگر با همین وزن و قافیه دارد با این مطلع: «من دلق گرو کردم، عریان خراباتم / خوردم همه رخت خود، مهمان خراباتم»

من از این آهنگ هشت اجرای مختلف دارم و چون در همه این‌ها بندهای مختلفی از این مخمس خوانده شده است، بهتر می‌بینم که یک بار همه متن مخمس را به صورت دقیق از دیوان مستان‌شاه کابلی نقل کنم و سپس در مورد هر اجرا، فقط مصراع اول هر بند را بیاورم.

گفتنی است که گاهی اجراهای مختلف از نظر متن شعر اختلاف‌های مختصری با هم دارد که من در هر مورد ضرورتی به ذکر آن ندیدم.

 

متن کامل مخمس مستان‌شاه کابلی

گه عرش و گهى کرسى، گه نفى و گه اثباتم

گه مسجد و گه دیرم، گه کعبه و میقاتم

خلّص شنو اى عارف، از رمز مقالاتم

«بى جان شده‌ام صد ره، تا جان خراباتم

چون جان خراباتم، جانان خراباتم»

 

چون گشت تعین‌ها، پرده به رخ حضرت

جستم ز همه اکوان، اندر تتق عزّت

بر بسته تمامى رخت، از مدرسۀ کثرت

«این خرقۀ هستى را در میکدۀ وحدت

صد بار گرو کردم، عریان خراباتم»

 

از قربت اَحدّیت، در ملک اضافاتم

منزل چو هزار و یک چل گشته مقاماتم

زاهد! به خدا رو رو، ضایع مکن اوقاتم

«من آینۀ ذاتم، خورشید سماواتم

من بحر کراماتم، من کان خراباتم»

 

شد طور تجلّى گرم، دل گشت ز هستى پاک

از آتش قرب خود، بگداخت همه خاشاک

نى پیک امین اینجا، نى رفرف چالاک

«بى واسطۀ املاک، در لوح دل لولاک

نازل شده‌ام امشب، قرآن خراباتم»

 

در زهد ریایى نیست عشاق ورا مطلب

خورشیدصفت قلبم افتاده به تاب و تب

معشوق و مى و ساقى، این است مرا مشرب

«در خانقه‌ام صوفى، رو رو مَطَلب کامشب

با یار خراباتى مهمان خراباتم»

 

اندر ره عشق حق، نى ملّت و نى آئین

چون کفر حقیقى شد، پا تا سر من مشکین

گنجیده چو انوارش، اندر دل این مسکین

«اى ساقى جان برخیز، اى شمع خرد بنشین

وى مطرب دل بر گو، سلطان خراباتم»

 

آیات الهى درج، در پردۀ تضمینم

خورشید سماواتى، «مستان‌شه» حق‌بینم

پرسید چه اى یاران، از ملّت و آئینم

«شمس‌الحق والدینم، با عزّت و تمکینم

خود را همه او بینم، عریان خراباتم»

آتشکدۀ وحدت‌، دیوان خواجه مستان‌شاه کابلی‌، به کوشش دکتر محمدسرور مولایی‌، چاپ اول‌، تهران‌: عرفان‌، ۱۳۸۷٫

برای دانلود هر قطعه می‌توانید در متن، بر روی نام آن کلیک کنید.

۱. نسخۀ حرمت

این آهنگ رادیویی است و بهترین اجرا از «جان خرابات» است که من دارم. همه چیز در آن عالی است و در حد کمال.

گه عرش، گهی کرسی، گه نفی، گه اثباتم…

خرابات را نیک حرمت بدار

که در عرصۀ مملکت کشوری است‌

چون گشت تعین‌ها، پرده به رخ حضرت‌…

به خرابات‌نشینان ز کرامات ملاف‌

هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد

از قربت اَحدّیت‌، در ملک اضافاتم‌…

بعد از این من ترک یاران ریایی می‌کنم‌

با خرابی در خرابات آشنایی می‌کنم‌

در زهد ریایی نیست عشاق ورا مطلب‌…

امشب ای دربان‌! مهمان عزیزی آمده است‌

گر کسی احوال من پرسد، بگو در خانه نیست‌

آیات الهی درج‌، در پردۀ تضمینم‌…

مقام اصلی ما گوشۀ خرابات است‌

خداش اجر دهد آن که این عمارت کرد (حافظ)

 

۲. نسخۀ خدمت (کنسرتی)

یک اجرای کنسرتی بسیار خوب، با استقبال شدید حاضران. در ابتدای آهنگ می‌گوید: «از استقبال شما بسیار تشکر می‌کنم و باعث فخر و افتخارم است. همین جان خرابات را می‌خوانم برایتان.»

گه عرش‌، گهی کرسی‌، گه نفی‌، گه اثباتم‌…

می‌کنم خدمت او را به سر و چشم‌، سلیم‌

که مرا پیر خرابات به جای پدر است‌

گندم خال تو از جنّت رویت چیدم‌

تا نگوید پدر من پسرم بی‌هنر است‌

از زهد ریایی نیست عشّاق او را مطلب‌…

 

۳. نسخۀ قدر

گه عرش و گهى کرسى، گه نفى و گه اثباتم…

چون گشت تعین‏ها، پرده به رخ حضرت…

صد طور تجلّى گرم، دل گشت ز هستى پاک…

مشو از صحبت بی برگ و نوایان ملول(۱) (صائب)

که شب قدر، نهان در رمضان می‌باشد‌

از زهد ریایى نیست عشاق ورا مطلب…

امشب ای دربان‌! مهمان عزیزی آمده است‌

گر کسی احوال من پرسد، بگو در خانه نیست‌

مقام اصلی ما گوشۀ خرابات است

خداش اجر دهد هر که این عمارت کرد (حافظ)

خرابات را نیز عزّت بدار

که در عرصۀ مملکت کشوری است

آیات الهى درج، در پرده‏ى تضمینم…

تو خانقاه و خرابات در میانه مگیر

خدا گواست که هر جا که اوست با اویم

می‌کنم خدمت او را به سر و چشم‌، سلیم‌

که مرا پیر خرابات به جای پدر است‌

۱. در اصل دیوان: غافل

 

۴. نسخۀ هوالغفور

این آهنگ بلافاصله بعد از آهنگ «بلهوس از سبکسری (نسخۀ بهره)» شروع می‌شود و بعد از آن یک راگ (نصیب من چو خرابات) خوانده می‌شود.

گه عرش‌، گهی کرسی‌، گه نفی‌، گه اثباتم‌

هوالغفور ز جوش شراب می‌شنوم

صریر باب بهشت از رباب می‌شنوم

بر آستان خرابات چون نباشم فرش؟

صدای زنده‌دلان زین تراب می‌شنوم

مقام اصلی ما گوشۀ خرابات است

خداش اجر دهد هر که این عمارت کرد (حافظ)

خرابات را نیز عزّت بدار

که در عرصۀ مملکت کشوری است

نصیب من چو خرابات کرده است خدا

در این میانه مرا زاهدا، بگو چه کنم؟

خوبان جهان که عالم اظهارند(۱)

هر چند ز چین و چگل و تاتارند

از حسن فرنگ این قدرم شد معلوم

کاین دوزخیان بهشت دیگر دارند (بیدل)

خط فرنگی، خال هندی، لب بدخشانی بوَد

ماه چیزی که کم دارد، مسلمانی بوَد

موبه‌موی دلبران تکلیف زنّار است و بس‌

این قیامت‌جلوه‌ها سر تا قدم بتخانه‌اند (بیدل)

۱. اصل دیوان بیدل: خوبان که بهار عالم اظهارند. کلیات بیدل چاپ کابل، رباعیات، صفحۀ ۱۷۹٫

 

۵. نسخۀ باده‌پرست

گه عرش‌، گهی کرسی‌، گه نفی‌، گه اثباتم‌…

من خرابیَم و باده‌پرست

در خرابات مغان واله و مست

می‌کشندم چون سبو دوش به دوش

می‌دهندم چو قدح دست به دست

به خرابات‌نشینان ز کرامات ملاف‌

هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد

از زهد ریایی نیست عشّاق او را مطلب‌…

نادان به عمارت بدن مشغول است

صوفی به فریب مرد و زن مشغول است

دانا به کرشمۀ سخن مشغول است(۱)

عاشق به هلاک خویشتن مشغول است (عرفی شیرازی)

خروش بی‌مزۀ صوفیان هلاکم کرد(۲)

دعا کنید که میخانه خانقاه شود (بیدل)

سر صوفی بزن، در آتش انداز

که دیگر عیب رندان را نگوید

(ناتمام)
۱. در اصل دیوان مصراع دوم و سوم این رباعی جابه‌جاست و همان درست به نظر می‌رسد.
۲. متن دیوان بیدل: کبابم کرد.

 

۶. نسخۀ رندان

اجرای خانگی

گه عرش‌، گهی کرسی‌، گه نفی‌، گه اثباتم‌…

افتادن و برخاستن باده‌پرستان‌

در مذهب رندان خرابات نماز است‌

به خرابات‌نشینان ز کرامات ملاف‌

هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد

می‌کنم خدمت او را به سر و چشم‌، سلیم‌

که مرا پیر خرابات به جای پدر است‌

(چون محفل دوستانه است‌، محض مزاح‌، چنین می‌خواند: که مرا پیر خرابات به جای پدر و مادر است‌.)

تو خانقاه و خرابات در میانه مگیر

خدا گواست که هر جا که اوست با اویم

وزیرِ شاهی و اسپان پیل‌تن به کمندت‌

پیاده مانده و ماتَم‌، بگو که رخ به که آرم‌؟

از زهد ریایی نیست عشّاق او را مطلب‌

خورشیدصفت قلبم افتاده به تاب و تب‌

معشوق و می و ساقی‌، این است مرا مشرب‌

در خانقهم‌، صوفی‌، رو رو مطلب کامشب‌

با یار خراباتی مهمان خراباتم‌

امشب ای دربان‌! مهمان عزیزی آمده است‌

گر کسی احوال من پرسد، بگو در خانه نیست‌

می‌توان در کلبۀ ما هم شبی را روز کرد

بوریا گر نیست، نقش بوریا افتاده است

تو اگر شاخ گلی و چمن یاسمنم

در گلستان جهان هر دو نداریم نظیر

شمس‌الحق والدینم، هم صاحب تمکینم

خود را همه او بینم، عرفان خراباتم

 

۷. نسخۀ شیخ

اجرای خانگی، توأم با صحبت‌هایی در خلال آهنگ

من جان خراباتم، جانان خراباتم

شیخی ز خرابات گذر کرد و بلغزید

تنبور فغان کرد که هی هی، خَرَک افتاد

سر صوفی بزن، در آتش انداز

که دیگر عیب رندان را نگوید

بندۀ پیر خراباتم که لطفش دایم است

ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست

در زهد ریایى نیست عشاق ورا مطلب…

دلا، یاران سه قسم‌اند ار بدانی

زبانی‌اند و نانی‌اند و جانی

به نانی نان ده و از در برانش

تواضع کن به یاران زبانی

و لیکن یار جانی را به دست آر

به جانی جان بده، گر می‌توانی

 

۸. نسخۀ وفا

اجرای خانگی با همراهی گروهی از حاضران.

وفا گلی است که در بوستان جنّت نیست

دعا کنید که معشوقه باوفا باشد

گه عرش، گهی کرسی، گه نفی، گه اثباتم…

به خرابات‌نشینان ز کرامات ملاف‌

هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد

نصیب من چو خرابات کرده است خدا

در این میانه مرا زاهدا، بگو چه کنم؟

کرده‌ام خدمت او را به سر و چشم‌، سلیم‌

که مرا پیر خرابات به جای پدر است‌

شیخی ز خرابات گذر کرد و بلغزید

تنبور فغان کرد که هی هی، خَرَک افتاد

از زهدِ ریایی نیست عشاقِ ورا مطلب…

(در وسط این بند، آهنگ قدری افتادگی دارد.)

ما به کس آشنا نمی‌گردیم

گر شدیم آشنا، نمی‌گردیم

نیستم مانند بلبل نغمه‌سنج هر گلی

انتخاب من ز خوبان یک گل‌اندام است و بس

نمک و سودۀ الماس شبیه‌‌اند به هم

به غلط هر که خورَد جان به سلامت نبرد

عاشقی می‌مرد، با معشوقه می‌گفت این سخن: با یار خراباتی…

امشب چه شبی است که مه (… ؟)

بیدار شده ز بس که خوابیده (… ؟)(۱)

فهم بشری گرچه کمال‌انجام است‌

در کنه علی سعی خیالش خام است‌

جز عجز  نمی‌توان بردن آنجا پیش‌(۲)

کان عالم ذوالجلال والاکرام است‌ (بیدل)

آن تخم حقیقت که نبوت شجر است‌

در جمعی که پیش ایشان دین معتبر است

بوبکرش ریشه، شاخ و برگ است عمر

عثمان شکوفه و مرتضایش ثمر است‌ (بیدل)(۳)

یا علی‌! سوی تو با روی سیاه آمده‌ایم‌

با سپاه غم و با لشکر آه آمده‌ایم‌

ما به این در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم‌

از بد حادثه اینجا به پناه آمده‌ایم‌

لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست‌؟

که در این بحر کرم غرق گناه آمده‌ایم‌

۱. انتهای هر دو مصراع نامفهوم است.
۲. در اصل: جز عجز آنجا نمی‌توان بردن پیش
۳. صورت درست این رباعی در دیوان بیدل این است: آن تخم حقیقت که نبوت شجر است‌ / پیش جمعی که دینشان معتبر است / بوبکرش ریشه، شاخ و برگش عمر است / عثمانش شکوفه، مرتضایش ثمر است.