شعر از واقف لاهوری است (دیوان چاپ سنگی لاهور، صفحۀ ۱۷۳). دو اجرا از این آهنگ را دارم که هر کدام از جهتی باکیفیت است. نسخۀ آتش ملودی جذابتری دارد و در بعضی جایها هم با راگخوانیهای زیبایی همراه است. نسخۀ زنجیر از نظر کیفیت صوت بهتر است.
نسخۀ آتش
این دل گمگشته را در زلف خوبان یافتم
بعد عمری یافتم، امّا[۱] پریشان یافتم
خواب دیدم کز نهال عیش میچینم ثمر
چون شدم بیدار، لَخت دل به دامان یافتم
او در دل ما و ما در آتش
ما را غم اوست، نی غم دل
(؟)
تا شدم صاحبمذاق آن تلخی و دشنام[۲] را
شیرۀ جان یافتم، شیرینتر از جان یافتم
از دل خونگشته واقف عمرها کردم سراغ
اشک چندی عاقبت بر نوک مژگان یافتم
نسخۀ زنجیر
پیش از این نسخهای از این آهنگ را با عنوان «آتش» منتشر کردهایم و اینک یک اجرای دیگر با کیفیت صدای بهتر از آن و طرزی متفاوت.
کامل. از سلسلۀ «د آهنگونو محفل» که بعد از آهنگ «تجلی کرد حسنت…» خوانده شده است.
این دل گمگشته را در زلف خوبان یافتم
بعد عمری یافتم، امّا[۳] پریشان یافتم
تا به زنجیر کنم این دل بیغیرت را
به تمنّای تو شاد آید و ناشاد رود
(؟)
بگذار تا به درد تمنّاش خون کنند
دل قابل وفاست مپرس از گناه او
(بیدل)
خواب دیدم کز نهال خویش[۴] میچیدم ثمر
چون شدم بیدار، لَخت دل به دامان یافتم
بوسهای زان لب گرفتم، زخم دل ناسور[۵] کرد
بخت را نازم که مرهم از نمکدان یافتم
ز دست دل ندارم یک نفس آرام، میدانی
چپ افتاده است بر من این دل خودکام، میدانی
(؟)
زبان درد دل آسان نمیتوان فهمید
به صد رنگ شکستند[۶] شیشۀ ما را
(بیدل)
از دل خونگشته واقف عمرها کردم سراغ
اشک چشمی[۷] عاقبت بر نوک مژگان یافتم
دل بردی و چهها تو نکردی به جان دل
وا پس بده دلم که نهای قدردان دل
(؟)
[۱] دیوان واقف: لیکن پریشان
[۲] دیوان واقف: تلخی دشنام.
[۳] دیوان واقف: لیکن پریشان
[۴] متن دیوان: عیش
[۵] متن دیوان: را سود
[۶] متن دیوان: شکستهاند به صد رنگ
[۷] در دیوان: اشک چندی