غزل از بیدل است. البته این غزل در دیوان بیدل چاپ کابل، در قسمت غزلیات نیامده، ولی در قسمت «خیرمقدم» در جلد دوم دیوان آمده است.
باز از دل به سوی دیدۀ ما میآیی
ای دل و دیده فدایت، ز کجا میآیی
شش جهت دیدۀ عشاق به راهت فرش است
چقدر آینه بی نام خدا میآیی
ابرها در قدمت ریزش گوهر دارند
فصل نیسانی و سیراب سخا میآیی
رفتن و آمدنت آمد و رفتی دگر است
موج گل میروی و آب بقا میآیی
(شبِ بیدل نشود روز، چه امکان دارد؟)[۱]
که تو مهمانی[۲] و در کشور ما میآیی