مخمسی است از شاعری ناشناس بر غزلی منسوب به حافظ

باز آشوب جهان گشته ز سر می‌بینم

عالمی را ز ستم زیر و زبر می‌بینم

گردش چرخ به رفتار دگر می‌بینم

این چه شوری است که در دور قمر می‌بینم

همه آفاق پر از فتنه و شر می‌بینم

زمین و زلزله، گردون و صد جنون گردش

در این دو ورطه کسی آرمیده می‌ماند؟ (بیدل)

ز بس که زورطلب گشته کار و بار جهان

ز حادثات زمین، ناف آسمان رفته است

دیگر به کجا می‌روی ای طالب آرام؟

گردون تپش‌آباد و زمین زلزله دارد (بیدل)

بوی راحت نیست در آشوبگاه زندگی

تا نفس در سینه می‌باشد خسک در بستر است (بیدل، قصاید)

رنج دنیا، فکر عقبا، داغ حرمان، درد دل

یک نفس هستی به دوشم عالمی را بار کرد (بیدل)

هیچ مادر نه سر لطف به دختر دارد

هیچ دختر نه غم محنت مادر دارد

هیچ خواهر نه نظر جانب خواهر دارد

هیچ شفقت نه برادر به برادر دارد

هیچ مهری نه پدر را به پسر می‌بینم

اگر تقلید می‌بود شیوۀ خوب

پیمبر هم پی اجداد می‌رفت[۱] (اقبال لاهوری)

اگر ز ملک عدم تا وجود فهم گماری

به جز کلام تو بیدل دگر کلام نباشد

از بس که آسمان و زمین سفله‌پرورند

ترسم که جغد، بلبل باغ ارم شود

در جهان، بین، شده ارباب هنر سرگردان

دربه‌در گشته به هر سو پی یک لقمۀ نان

مانده از منت ایام، ته بار گران

اسپ تازی شده مجروح به زیر پالان

طوق زرّین همه بر گردن خر می‌بینم

سفله‌ای گر بر سمند بادپا گردد سوار

با بُجُل ماند که زیرش اسپ و بالایش خر است

ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است

قوت دانا همه از خون جگر می‌بینم

امروز ناقصان به کمالی رسیده‌اند

کز خودسری به حرف سلف خط کشیده‌اند

انکارِ کاملان همه را نقل مجلس است

تا کس[۲] گمان برد که به معنی رسیده‌‌اند (بیدل)

[۱] در اصل: اگر تقلید بودی شیوۀ خوب / پیمبر هم ره اجداد رفتی. (اقبال لاهوری، پیام مشرق)

[۲] در دیوان چاپ کابل «ناکس» است و استاد سرآهنگ «تا کس» خوانده است و همین درست است. در دیوان طباطبایی – قزوه «تا کس» آمده است.