شعر این آهنگ به احتمال قوی از سرور دهقان شاعر متأخر افغانستان است.[۱]
بعد از این من خدمت آیینهسازان میکنم
جلوۀ حسن تو را بر خویش ارزان میکنم
در و دیوار من آیینه شد از کثرت شوق
هر کجا مینگرم، روی تو را میبینم
هر دو عالم قیمت خود گفتهای
نرخ بالا کن که ارزانی هنوز (امیر خسرو)
درد دل را پیش او بر لب نیارم از حیا
داغ را چون لاله زیر برگ پنهان میکنم
صد بار به لالهزار رفتم
دلسوختهای چو خود ندیدم
از ریا پرهیزگارم، در خراباتم مرید
در جوانی عاشقم، چون پیر گردیدی مرید
آنچه را زاهد که میگوید مکن، آن میکنم
چه حاجت است به زاهد به زور مَی دادن؟
به خاک تیره مریزید آبروی شراب
زاهد هزار بار نگفتی که می بدست؟
ما هم به گفتۀ تو گرفتیم می بدست[۲]
ای زاهدان! به بادهپرستان چرا بدید؟
ما هم غنیمتیم، شما هم غنیمتید
داروی فرهاد بر من خوشگوار افتادهاست
درد خود را من به زور تیشه درمان میکنم
همّت ما کمتر از فرهاد نیست
او اگر کوهکند، ما جان کندهایم (قاری عبدالله)
به محض کوهکندن همسر فرهاد نتوان شد
ز ارباب هنر از صد یکی مشهور میگردد
[۱] به استناد سایت دانشنامۀ افغان.
[۲] «بدست» اول در واقع «بد است» است و «بدست» دوم، «به دست» است. ولی برای رعایت صنعت شعری آن یکسان نوشته شد.