از زبان حضرت خدیجه کبری(س)

تن و جان و سر و مالم به فدای قدمت

ای شریک دو جهانم! کم ما و کرمت

 

از تماشای چه گلزار فراز آمده‌ای؟

بوی گل می‌دهد امروز، دم و بازدمت

 

دست تنهای بشر! دست مرا هم بپذیر

و از این دست، مبادا برسد هیچ غمت

 

شعب دلخواه! من و رنج مرا در بر گیر

شهر گمراه! تو خوش باش به سنگ و صنمت

 

کفنی نیست اگر، پیرهن دوست که هست

مرگ محتوم! بیا، با دل و جان می‌خرمت

 

دخترم! بخت تو خوش باد که تا دامن حشر

عالَمی سینه‌زنان‌اند به گِرد علمت

 

من میان دل مردان و زنان گم شده‌ام

از تو گم گشته اگر سنگ مزار و حرمت

۲۷ تیر ۹۲
۱۰ رمضان ۱۴۳۴

سالگرد وفات حضرت خدیجه کبرا