شعری از محمدکاظم کاظمی

ـ شب قدر است، شود سال دگر زنده نباشی

سعی کن ای پسر خوب که شرمنده نباشی

دختر خوب! تو کم از پسر خوب چه داری؟

سعی کن پیش برادر که سرافکنده نباشی

بندۀ منتخب حضرت رحمان که نبودی

می‌شود حداقل بندۀ یک بنده نباشی…

***

ـ پدرم! حرف شما خوب، ولی می‌شود آیا

این قدر خشک و نصیحتگر و یک‌دنده نباشی؟

فکر پروندۀ مایی؟ دمتان گرم، ولی ما

نگرانیم شما «فاقد پرونده» نباشی

شب قدر است، تو صد سال دگر زنده بمانی

و به شطرنج جهان، مهرۀ بازنده نباشی

صد شب قدر دگر می‌رسد و می‌رود اما

اوج شرمندگی این است که شرمنده نباشی

۳۰ تیر ۹۳، بامداد شب قدر