شعر این آهنگ‌ها از بیدل است. این پنج آهنگ در پنج ملودی خوانده شده است که بعضی خیلی نزدیک به هم است.

 

نسخۀ فسون

دوش از نظر خیال تو دامنکشان گذشت‌

اشک آن‌قدر دوید ز پی کز فغان گذشت‌

پیغام حسرت من بیدل رساندنی است‌

ای اشک‌! یار می‌رود اکنون‌، دویده رو (بیدل)

برق و شرار محمل فرصت نمی‌کشد

عمری نداشتم که بگویم چه‌سان گذشت‌

بر فسونهای امل مغرور جمعیت مباش‌

عمر معشوق است‌، پیمان وفا خواهدشکست‌ (بیدل)

تا غنچه دم‌زند ز شکفتن بهار رفت‌

تا ناله گل‌کند ز جرس‌، کاروان گذشت‌

جلوه تا دیدی‌، نهان شد؛ رنگ تا دیدی‌، شکست‌

فرصت عرض تماشا این‌قدر دارد بهار (بیدل)

زین گذرگه به کجا دل بندم‌؟

هرچه را می‌نگرم‌، می‌گذرد (بیدل)

بیدل‌! چه مشکل است ز دنیا گذشتنم‌؟

یک ناله داشتم که ز هفت آسمان گذشت‌

ناله شو تا از هوای قامت او بگذری‌

هرکه از خود رفت‌، سیر عالم بالا کند (بیدل)

 

نسخۀ‌ وصل

دوش از نظر خیال تو دامنکشان گذشت‌

اشک آن‌قدر دوید ز پی کز فغان گذشت‌

شبم آمد به کف بیدل حضور دامن وصلی‌

که ناخن هم ز شوقش چشم حیران بود در دستم‌ (بیدل)

برق و شرار محمل فرصت نمی‌کشد

عمری نداشتم که بگویم چه‌سان گذشت‌

زین گذرگه به کجا دل‌بندم‌؟

هرچه را می‌نگرم‌، می‌گذرد (بیدل)

فضل حق وافی است بیدل‌، از فنا غمگین مباش‌

عمر باطل بود، اگر بسیار و گر اندک گذشت‌ (بیدل)

تا پَر فشانده‌ایم‌، ز خود هم گذشته‌ایم‌

دنیا غم تو نیست که نتوان از آن گذشت‌

تا مَی ز جام همت بدمست می‌کشم‌

جز دامن تو هرچه بوَد[۱] دست می‌کشم‌ (بیدل)

بیرون نتاخته‌است از این عرصه هیچ‌کس‌

واماندنی است این که تو گویی فلان گذشت‌

درای قافلۀ صبح می‌دهد آواز

که ای ستمزده‌! رفتیم ما، تو هم برخیز (بیدل)

بیدل‌! چه مشکل است ز دنیا گذشتنم‌؟

یک ناله داشتم که ز هفت آسمان گذشت‌

(ناقص)

 

نسخۀ گذرگه

دوش از نظر خیال تو دامنکشان گذشت‌

اشک آن‌قدر دوید ز پی کز فغان گذشت‌

پیغام حسرت من بیدل رساندنی است‌

ای اشک‌! یار می‌رود، اکنون دویده رو (بیدل)

تا غنچه دم‌زند ز شکفتن بهار رفت‌

تا ناله گل‌کند ز جرس‌، کاروان گذشت‌

برق و شرار محمل فرصت نمی‌کشد

عمری نداشتم که بگویم چه‌سان گذشت‌

زین گذرگه به کجا دل‌بندم‌؟

هرچه را می‌نگرم‌، می‌گذرد (بیدل)

ای معنی‌! آب شو که ز ننگ شعور خلق‌

انصاف نیز آب شد و از جهان گذشت‌

دلدار رفت و من به وداعش نسوختم‌[۲]

یارب، چه برق بر من آتش‌به‌جان گذشت

بیدل، چه مشکل است ز دنیا گذشتنم؟

یک ناله داشتم که ز هفت آسمان گذشت

 

نسخۀ همت

دوش از نظر خیال تو دامنکشان گذشت‌

اشک آن‌قدر دوید ز پی کز فغان گذشت‌

حیف است سعی همت خفّت‌کش گل و مل‌

باید کشید از این باغ، یا دامن تو یا دست‌ (بیدل)

دامنکشان ز ناز به هر جا[۳] گذر کنی

چون سایه زیر پای تو سر می‌کشیم ما (بیدل)

از دامن او، دستم کشیده

نقاش می‌گفت صورت (… ؟)

تا غنچه دم زند ز شکفتن، بهار رفت

تا ناله گل کند ز جرس، کاروان گذشت

تابوت من آهسته ز کویش گذرانید

چون نیست امیدم که بیایم دگر اینجا

برق و شرار محمل فرصت نمی‌کشد

عمری نداشتم که بگویم چه‌سان گذشت

زین گذرگه به کجا دل بندم؟

هر چه را می‌نگرم، می‌گذرد

 

نسخۀ تاراج

قسمت ابتدای این آهنگ موجود نیست.

سر شب سر قتل و تاراج داشت

سحرگه نه تن سر، نه سر تاج داشت

به یک گردش چرخ نیلوفری

نه نادر به جا ماند و نه نادری

عمری نداشتم که بگویم چه‌سان گذشت

تا غنچه دم‌زند ز شکفتن بهار رفت‌

تا ناله گل کند ز جرس‌، کاروان گذشت‌

شد نوبهار، گل شد و نوروز هم گذشت‌

گرد سرت نگشتم و این روز هم گذشت‌

ای معنی آب شو که ز ننگ شعور خلق

انصاف نیز آب شد و از جهان گذشت

از ترحم تا مروت، از مدارا تا وفا

هر چه را کردم طلب، دیدم ز عالم رفته است

بیدل،! چه مشکل است ز دنیا گذشتنم‌؟

یک ناله داشتم که ز هفت آسمان گذشت‌

 

[۱] دیوان: هر چه کشم.

[۲] در دیوان: وداعی.

[۳] دیوان کابل: به هر سو گذر