شعر: بیدل

بیا ای جام مینای[۱] طرب نقش کف پایت

خرام موج می مخمور طرز آمدن‌هایت

چرا به سیر خزان دلم نمی‌آیی؟

فدای نرگس مستت شوم، بهار گذشت

نفس در سینه نکهت‌آشیان خلد توصیفت

نگه در دیده شبنم‌پرور باغ تماشایت

دامن دل گرفته‌ایم همه

خون مستان به گردن مینا

مروت صرف ایجادت، کرم فیض خدادادت

ادب تعمیر بنیادت، حیا آثار سیمایت

رفت آن فرصت که ساز شوق گرم‌آهنگ بود

چون سپند از سرمه گیر اکنون سراغ شیونم

(ناتمام)

[۱] متن دیوان: جام و مینای.