دوران معاصر
نگاههای تازه
بند نقاب برگشا ماه تمام خویش را
زمزمۀ کهن سرا، گردش باده تیز کن
باز به بزم ما نگر آتش جام خویش را
دام ز گیسوان به دوش، زحمت گلستان بری
صید چرا نمیکنی طایر بام خویش را
ریگ عراق منتظر، کشت حجاز تشنهکام
خون حسین باز ده کوفه و شام خویش را
دوش به راهبر زند، راه یگانه طی کند
میندهد به دست کس عشق زمام خویش را
این بیتها از علاّ مه اقبال لاهوری شاعر بزرگ عصر است و نویددهندۀ این که سلسله مباحث ما دربارۀ شعر عاشورایی، به دوران بیداری مسلمانان و تجدید حیات معنوی اسلام رسیدهاست.
ما در قسمت پیش، از رکود و یکنواختی ملالانگیز شعر قرنهای دوازده و سیزده هجری سخن گفتیم و یادآور شدیم که نبودن یک جریان عمیق فکری در جامعۀ اسلامی، زمینۀ نوآوری و اندیشهورزی در شعر را نیز از میان بردهبود و شاعران آن دوره، علیرغم دلبستگی به مفاهیم مذهبی، از یکنواختی و بیمضمونی بسیار رنج میبردند و لاجرم به تکرار و تقلید کشانیده میشدند.
با نهضتهای فکری، سیاسی و اجتماعی یکی دو قرن اخیر، تحرّک تازهای در جامعۀ اسلامی پدید آمد و مسلمانان کوشیدند با رجوعی نوین و دوباره به متون دینی و وقایع تاریخی، به بازنگری دربارۀ افکار و معتقدات خویش بپردازند. این رویکرد را میتوان احیای تفکر دینی دانست.
یکی از پیامدهای نیکوی این خانهتکانی فکری، بازاندیشی دربارۀ واقعۀ کربلا و جستوجو در علل و عوامل و نیز پیامدها و برکات اجتماعی و سیاسی این رویداد مهم تاریخ اسلام بود. متفکران اسلامی در این دوره کوشیدند به جای کاوش در جزئیات واقعه و شرح مصایب آن، به فلسفۀ این قیام و نتایج و ثمرات آن در جامعۀ اسلامی بپردازند و از این مهمتر، به آموزندگی این واقعه برای مسلمانان امروز توجه کنند.
این کاوشهای فکری، مسلماً در شعر فارسی نیز تأثیر نیکویی داشت، بهویژه که بعضی از این متفکران، خود شاعرانی بزرگ نیز بودند و توانستند این دریافتهای نوین را در شعر نیز بازتاب دهند. علامه اقبال لاهوری یکی از این اندیشمندان است.
اقبال، بیش از آن که یک شاعر حرفهای باشد، یک مصلح اجتماعی، زعیم سیاسی و متفکر دینی بود و به همین لحاظ، شعرهایش از یک پشتوانۀ عمیق فکری برخوردار است. او در همه اعتقادات و رفتارهای مسلمانان آن روز به دیدۀ تعمق مینگرد و میکوشد به کمک سرچشمههای اصلی دین، این اندیشهها و عملکردها را نقد کند.
نگاه اقبال لاهوری به واقعۀ کربلا نیز یک نگاه عمیق و اندیشمندانه است. اگر شاعران قبل، میکوشیدند با شرح جزئیات این واقعه و بیان جوانب عاطفی آن، خواننده را در اندوه فروبرند، او میکوشد با تشریح ویژگیهای معرفتی این قیام، این خواننده را به تأمل و تفکر وادارد و یک تحرّک عملی را در او سبب شود.
اقبال در کتاب «رموز بیخودی» خویش، مثنویای دارد دربارۀ حادثۀ کربلا که کاملاً با سوگنامههای شاعرانی چون قاآنی و وصال و حتی محتشم متفاوت است. در این شعر، هم از انگیزههای این قیام سخن به میان میآید، هم از اهداف سیدالشهدا و هم از نتایج و ثمرات واقعۀ کربلا:
آن امام عاشقان، پور بتول
سرو آزادی ز بستان رسول
خاست آن سرجلوۀ خیرالامم
چون سحاب قبلهباران در قدم
بر زمین کربلا بارید و رفت
لاله در ویرانهها کارید و رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او چمن ایجاد کرد
بهر حق در خاک و خون غلتیده است
پس بنای لااله گردیده است
مدعایش سلطنت بودی اگر،
خود نکردی با چنین سامان سفر
دشمنان چون ریگ صحرا لاتعد
دوستان او به یزدان همعدد
عزم او چون کوهساران استوار
پایدار و تندسیر و کامکار
تیغ بهر عزّت دین است و بس
مقصد او حفظ آیین است و بس
خون او تفسیر این اسرار کرد
ملت خوابیده را بیدار کرد
تیغ «لا» چون از میان بیرون کشید
از رگ ارباب باطل خون کشید
رمز قرآن از حسین آموختیم
زآتش او شعلهها اندوختیم
شوکت شام و فر بغداد رفت
سطوت غرناطه هم از یاد رفت
یکی از شاعران شاخص از این دست، علامه سیداسماعیل بلخی شاعر و روحانی مبارز و آزادیخواه کشور ماست. از آنجا که شعر علامه بلخی با شخصیت چندبعدی او درآمیختهاست، بد نیست نخست قدری از شخصیت علمی و سیاسی ایشان بگوییم.
علامه بلخی در اوایل قرن حاضر هجری در بلخاب به دنیا آمد، در خانوادهای اهل علم و فضل. او در نوجوانی برای تحصیل علوم دینی به مشهد رفت و پس از واقعۀ مسجد گوهرشاد، به کشور بازگشت و از همان سنین جوانی، به ارشاد و تبلیغ پرداخت.
بقیۀ عمر کوتاه ولی بابرکت بلخی، در وعظ و ارشاد و مبارزات سیاسی و روشنگری اجتماعی گذشت. او به جرم تلاش برای براندازی رژیم سلطنت، با همراهان خویش چهارده سال حبس در زندان دهمزنگ کابل را تحمل کرد و پس از آزادی از زندان، دیری نکشید که به شکلی مرموز به شهادت رسید.
بلخی شخصیتی بود چندبُعدی. هم عالِم دین بود، هم سیاستمدار، هم آزادیخواه و هم ادیب. به همین لحاظ، در شعرش نیز این تنوّع مضامین را راه دادهاست. او هم شعر مذهبی دارد، هم شعر سیاسی و هم شعر اجتماعی.
ویژگی دیگر علاّ مه بلخی این است که اهل منبر و خطابه بوده و پسند مخاطبان خویش را به خوبی درک میکرده است. از این روی، در شعرهای سیاسی خویش، به مفاهیم مذهبی تمسّک میجوید و در شعرهای مذهبی، گرایشهای نوین و اندیشههای آزادیخواهانه را راه میدهد. این مفاهیم در آثار او به شکل جداییناپذیری پیوند یافتهاند.
اوج این پیوند، در شعرهای عاشورایی علاّ مه سیداسماعیل بلخی دیده میشود. او این شعرها، در واقع یک شیوۀ میانه اختیار کردهاست میان شیوۀ محتشم و شیوۀ اقبال، یعنی هم به وقایع عاشورا توجه میکند و هم به جوانب تعلیمی آنها و این جوانب تعلیمی، چیزی است که رد شعر عاشورایی دو سه قرن اخیر، نایاب یا کمیاب بوده است:
ای که در کربوبلا کرب بلا پاشیدی
جان فدای تو که این تخم، بهجا پاشیدی
در ره عشق، کسی چون تو ز هستی نگذشت
بذرِ توحید، ز خون شهدا پاشیدی
… آن نه خون بود که از شیشۀ حلقوم تو ریخت
زخم آزادمنش را تو دوا پاشیدی
… بشنوم تا به ابد نغمۀ آزادی از آن
خون اصغر چو گرفتی، به فضا پاشیدی
شمر اگر ز آتش کین خیمه و خرگاه تو سوخت،
لیک در گلشن دین آب بقا پاشیدی
… رنگ خون تو هنوز از گِل «بلخی» پیداست
من چه گویم که در این خاک، چهها پاشیدی
یکی دیگر از ویژگیهای بارز شعرهای عاشورایی علامه بلخی، تنوع دیدگاهها و ابزارهای بیانی در آن است. ما پیش از این گفتیم که عاشورا واقعهای است دارای ابعاد گوناگون عاطفی، حماسی، عرفانی و فکری. بسیار اندک بودهاند شاعران که توانستهباشند به همۀ این جوانب گوناگون در کنار هم و به موازات هم بنگرند و بلکه اینها را با هم درآمیزند.
خاصیت دیگر شعرهای علامه بلخی، نگاه تاریخی شاعر به واقعه است، بدین معنی که در دیدگاه او، قیام کربلا حادثهای نیست که در گذشته اتفاق افتاده و هیچ پیوندی با امروز ندارد، بلکه این رویارویی حق و باطل، هر روز در نوین رخ میدهد. چنین است که بلخی کربلا را نه یک قتلگاه صرف، که یک دانشگاه برای همه نسلهای بشر میداند.
تأسیس کربلا نه فقط بهر ماتم است
دانشسرای و مکتب اولاد آدم است
از خیمهگاه سوخته تا ساحل فرات
تعلیمگاه رهبر خلق دو عالَم است
با سوز عشق، نسبت بدعت مده، رقیب!
اسرارها نهفته به شور محرّم است
هر رؤیت هلال محرّم به چشم خلق
عینک برای دیدن آن حسن مبهم است
… اصغر به صحن معرکه رفتن به دوش باب
درسی پی حصول حقوق مسلّم است
هر قطره خون حنجر آن طفلِ شیرخوار،
بر زخمهای پیکر اسلام، مرهم است
… «بلخی»! خموش باش که تعریف موج و یم
بیرون ز حدّ و وصف و توانای شبنم است
باری، تعریف موج و یم، بیرون ز حدّ و وصف و توانای شبنم است و بررسی تک تک جوانب شعر علامه بلخی و دیگر شاعران این عصر، بیرون از مجال اندکی که در اختیار داریم. پس باز هم ناگزیریم که سخن را کوتاه کنیم و ادامۀ بررسی شعرهای عاشورایی در عصر حاضر را به قسمتهای بعد بگذاریم.
شعر امروز فارسی در ایران
قرن حاضر، قرن تجدد بود و آشنایی جوامع مشرقزمین با فرهنگ و دانش غربی، که البته گاه شیفتگی شدید و افراطی آنها نسبت به مظاهر تمدن غربی را در پی داشت. این قضیه، موجب بروز یک گسستگی میان حلقات روشنفکری و حلقات مذهبی شد و بیشتر هنرمندان نوگرا، از جمله شاعران، به واسطۀ تعلّق خاطری که به نوگرایی و تجدد داشتند، راهشان را از گروههای مذهبی جدا کردند.
از همین روی، در آثار شاعران نوپرداز فارسی در ایران و افغانستان، رد پای چندانی از مذهب و تفکرات مذهبی نمیتوان یافت و حتی گاه دیده میشود که شاعرانی، با تفکرات و آداب و رسوم دینی، مسیر ناسازگاری و نامهربانی در پیش میگیرند. واقعیت این است که غالب نوپردازان، بیتأثر و بیتفاوت از کنار واقعۀ کربلا گذشتند.
از آن سوی نیز شاعران سنّتی با این تصور که جمعکردن نوگرایی و دینداری ممکن نیست، هرگونه تحوّل و تجددی را در شعر رد کردند و خود نیز به تکرار سخنان گذشتگان، آن هم به صورت تقلیدی و کمتأثیر بسنده کردند و چنین بود که در شعر مذهبی نیمۀ اول قرن حاضر، هیچ پیشرفت محسوسی دیده نمیشود، مگر در کار کسانی همچون علامه اقبال لاهوری و سیداسماعیل بلخی، که در قسمت پیش بدانها پرداختیم.
اوضاع بدین قرار بود، تا پیدایش نهضتهای اسلامی رهاییبخش در منطقه، به ویژه انقلاب اسلامی ایران و افغانستان که در آنها اسلامگرایان حضور بیشتری در صحنۀ اجتماع یافتند و به طور طبیعی، بسیاری از مفاهیم متجددانه را که با مذهب سازگار بود، پذیرفتند.
از اینجا بود که در میان شاعران مذهبی نیز، کسانی با دلبستگیهایی به نوگرایی پیدا شدند و اینان کوشیدند جمع میان شعر نو و شعر مذهبی را در عمل تجربه کنند. علی موسوی گرمارودی را به عنوان یکی از پیشگامان این گروه میتوان نام برد.
موسوی گرمارودی، بیشتر به خاطر شعر معروف «خطّ خون» خویش شهرت یافته است. او از شاعرانی است که در دهۀ پنجاه به طور جدی به سرایش شعر آغاز کرده و در حلقات روشنفکری نیز حضور داشته و صاحب اعتبار بوده است. او شاعری است نوگرا، ولی با دلبستگیهای مذهبی.
خط خون، شعری است خطشکن و کاملاً متفاوت با آنچه به عنوان شعر عاشورایی میشناختهایم. شاعر در اینجا کوشیده است از وقایعنگاری صرف که پیش از این رایج بوده است، پرهیز کند و نوعی بیان غیرمستقیم و هنری برگزیند.
در عین حال، جهتگیری محتوایی شاعر نیز جالب است. او به جای تأکید و تکیۀ شدید بر جنبۀ عاطفی و سوزناک این واقعه، سعی کردهاست موضع فکری و اعتقادی حسینیان و یزیدیان را ترسیم کند. بیان شاعر نیز در این شعر، بیانی خفّتبار و حقارتآمیز نیست، بلکه نوعی عزّت نفس و تفاخر در خود دارد که متناسب با شأن بزرگان دین است.
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند،
و آب را
که مَهر مادر توست
خون تو، شرف را سرخگون کردهاست
شفق، آینهدار نجابتت،
و فلق، محرابی
که تو در آن
نماز صبح شهادت گزاردهای…
شمشیری که بر گلوی تو آمد
هر چیز و همهچیز را در کاینات
به دو پاره کرد
هر چه در سوی تو، حسینی شد
دیگر سو، یزیدی
اینک ماییم و سنگها
ماییم و آبها
درختان، کوهساران، جویباران، بیشهزاران
که برخی یزیدی،
وگرنه حسینیاند
خونی که از گلوی تو تراوید
همهچیز و هر چیز را در کاینات به دو پاره کرد!
در رنگ
اینک هر چیز: یا سرخ است
یا حسینی نیست.
در ایران، مقارن شکلگیری جریان شعر نوین مذهبی، دو اتفاق بسیار مهم رخ داد که حضور عاشورا را در شعر امروز فارسی پررنگتر کرد. یکی انقلاب اسلامی بود و دیگری، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران. به طور طبیعی انقلاب و انقلابیون از حادثۀ کربلا الهام گرفتند و این الهامگرفتن، در شعر نیز منعکس شد.
از آن سوی، شاعران که یک رویارویی میان حق و باطل را حس میکردند، برای تصویرگری شاعرانۀ آن، در تاریخ اسلام به دنبال وقایعی مشابه آن میگشتند و البته واقعۀ عاشورا بهترین نماد از این رویارویی بود. چنین بود که شعرهایی از این دست سروده شد که به وقایع جاری کشور مثل انقلاب و جنگ ارتباط داشت، ولی با نمادهایی عاشورایی:
راه ما راه حسین است که با تیشۀ خون
همه بتهای زمین در شب روشن شکنیم (نصرالله مردانی)
یا
هر که دارد هوس کرب و بلا بسمالله
هر که دارد سر همراهی ما بسمالله (علی معلم)
یا
خبر رسید که فصل شکوفه نزدیک است
بکوب طبل ظفر را که کوفه نزدیک است (علیرضا قزوه)
از دیگر پیامدهای نیکوی تحوّل نوین شعر مذهبی، یکی هم این بود که این نوع شعر، یک رنگ فکری و تاریخی یافت. پیش از این، واقعۀ کربلا به صورت یک رویداد مجرّد و بدون ارتباط با تاریخ و اجتماع بررسی میشد و نگاه شاعران نیز به آن، فقط از سر تأثر بود. اوج این گرایش را در ترکیببند محتشم کاشانی و پیروان او دیدیم. ولی چنان که گفتیم، به تدریج این فکر در میان اندیشمندان و ادیبان پیدا شد که به ابعاد سیاسی، اجتماعی و تاریخی واقعۀ کربلا نیز نگاه کنند. در شعر معروف علی معلّم، آثار این گرایش نوین، به خوبی پیداست.
مثنوی علی معلّم، از برجستهترین شعرهای عاشورایی عصر حاضر در قالبهای کهن است. شاعر در این شعر، با ترسیم رویارویی دایمی حق و باطل، عاشورا را نیز حلقهای از این سلسله میداند و این را یادآور میشود که این واقعه، یک واقعۀ منفک و بریده از تاریخ بشر نبوده که در دشت کربلا رخ داده و پایان یافته باشد، بلکه ریشه در تاریخ اسلام داشته و سایۀ آن نیز تا کنون بر سر ما گسترده است.
من با صبوری کینۀ دیرینه دارم
من زخمِ داغِ آدم اندر سینه دارم
من زخمدارِ تیغ قابیلم، برادر
میراثخوارِ رنج هابیلم، برادر!
یوسف مرا فرزند مادر بود در چاه
یحیی! مرا یحیی برادر بود در چاه
از نیل با موسی بیابانگرد بودم
بر دار با عیسی شریک درد بودم
من با محمد از یتیمی عهد کردم
با عاشقی میثاق خون در مهد کردم
بر ثَوْرِ شب با عنکبوتان میتنیدم
در چاهِ کوفه وای حیدر میشنیدم
بر ریگ صحرا با اباذر پویه کردم
عماروَش چون ابر و دریا مویه کردم
من تلخی صبر خدا در جام دارم
صفرای رنج مجتبی در کام دارم
من زخم خوردم، صبر کردم، دیر کردم
من با حسین از کربلا شبگیر کردم
بنابراین همان گونه که عاشورا با همۀ وقایع پیشین، از جدال هابیل و قابیل گرفته تا شهادت میثم تمار پیوند دارد، با حوادث پس از آن تا امروز نیز ربط مییابد و ما اکنون نیز باید خود را حاضر در چنین صحنهای حس کنیم. از این روی است که شاعر آنگاه که بیتفاوتی جامعۀ اسلامی در قبال واقعۀ کربلا را نقد و نکوهش میکند، آن را به زمان امروز بیان میکند، گویا مخاطب واقعی او، انسانهای امروز هستند.
بدین ترتیب، کربلا امتداد و تداوم مییابد و مسئولیتی انسانها در برابر آن نیز دایمی و فراگیر میشود. گویا حقجویان گیتی تا روز قیامت مسئول تاوان این خون هستند. این یک نگاه نوین است که پیش از این در شعر مذهبی ما سابقه نداشته یا کمسابقه بوده است.
بیدرد مردم، ما خدا، بیدرد مردم
نامرد مردم، ما خدا، نامرد مردم
از پا حسین افتاد و ما بر پای بودیم
زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم
از دست ما بر ریگ صحرا نطع کردند
دست علمدار خدا را قطع کردند
نوباوگان مصطفا را سر بریدند
مرغان بستان خدا را سر بریدند
در برگریز باغ زهرا برگ کردیم
زنجیر خاییدیم و صبر مرگ کردیم
چون بیوگان ننگ سلامت ماند بر ما
تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما
مهمترین ویژگی این شعرها، توجه شاعران به جوانب اجتماعی و سیاسی واقعۀ کربلاست. آنان با توجه به این جوانب، کوشیدند که این واقعه را نمادی برای استفاده در درگیریهای سیاسی و اجتماعی امروز بسازند و با تکیه بر آن، موضع خود و دشمنان خود در عصر حاضر را ترسیم کنند.
ویژگی دیگر، بیان باشکوه و تفاخرآمیز این شعرهاست که با لحن رقتآلود و خفّتآمیزی که در بعضی شعرهای عاشورایی قدیم دیده میشد، به کلّی متفاوت است.
از اینها که بگذریم، رعایت جوانب هنری و تکنیکهای مدرن و نوین در این شعرها نیز یادکردنی است. شاعران موفق امروز، کوشیدهاند با فضاسازیهای جذّاب و پرکشش و رعایت تناسبها و ظرایف شعری، آثاری بیافرینند که نه تنها از نظر ارزشی و مذهبی، بلکه از نظر هنری نیز قابل توجه باشند.
در این شعرها، نوگرایی و دینورزی، یک همنشینی مسالمتآمیز دارند که در شعر فارسیِ اوایل این قرن، به هیچوجه دیده نمیشد. شاعران امروز، همۀ قالبهای رایج مثل غزل، مثنوی، رباعی، نیمایی و سپید را برای شعرهای عاشورایی آزمودهاند. پیش از این، شعرهای عاشورایی غالباً در قالب ترکیببند سروده میشد و آن هم بیشتر به تقلید از ترکیببند محتشم کاشانی.
حال، خوب است به یک نمونۀ کامل از این گونه شعر را نقل کنیم که تقریباً همۀ آن ویژگیها را در خود دارد. این شعر، از حسن حسینی شاعر معاصر است که در کتاب «گنجشک و جبرئیل» او چاپ شده است و این کتاب، از معدود مجموعهشعرهای این دو سه دهه است که به طور کامل به شعرهای عاشورایی سراینده اختصاص دارد.
این شعر، «راز رشید» نام دارد و در وصف قمر بنیهاشم، حضرت عباس سروده شده است. شاعر آن برخلاف روش قدیم، بدون این که نامی از آن حضرت بیاورد و یا از مشک تیرخورده و بریدهشدن دستها به صراحت سخنبگوید، با بیانی بسیار غیرمستقیم و هنری، به همۀ این چیزها اشاره کرده در عین حال، از رعایت تناسبها و ظرایف هنری نیز غفلت نکرده است.
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
و پیمان برادریات
با جبل نور
چون آیههای جهاد
محکم
O
تو آن راز رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و ساعتی بعد
در باران متواتر پولاد
بریدهبریده
افشا شدی
و باد
تو را با مشام خیمهگاه
در میان نهاد
و انتظار در بهت کودکانۀ حرم
طولانی شد
تو آن راز رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و کنار درک تو
کوه از کمر شکست
شعر امروز فارسی در افغانستان
قافلۀ سیر و بررسی در شعر عاشورایی زبان فارسی دری، به واپسین منازل خویش نزدیک میشود و ما به بررسی شعر امروز رسیدهایم. در قسمت پیش، از شعرهای عاشورایی شاعران ایران، به ویژه در دورۀ انقلاب اسلامی سخن گفتیم و اکنون به شعر فارسی دری در کشور خویش میپردازیم.
در کشور ما تا دو سه دهۀ اخیر، شعر مدح و منقبت بر همان سنّت و شیوۀ قدیم رایج بوده و علاقهمندانی هم داشتهاست. بیشتر مخاطبان و استفادهکنندگان این شعرها، منقبتخوانان اهل بیت بودهاند و این آثار را در محافل منقبتخوانی، با آداب و ترتیبی خاص قرائت میکردهاند.
این محافل منقبتخوانی که تا کنون نیز در نقاط مختلف افغانستان برپای است، خود شرح و حدیث مفصلی دارد که ما در قسمت بعدی بدان خواهیم پرداخت. فقط در اینجا اشاره میکنیم که پسند رایج در این محافل، غالباً پسند کهن است و به همین لحاظ، شاعران منقبتسرا نیز همان سنّت قدیم را نگهداشتهاند.
وجود مخاطبان و علاقهمندان یک نوع شعر، لاجرم پرورش شاعرانی را در پی خواهد داشت که برآورندۀ این نیاز باشند. این شاعران، که خود از متولیان و دستاندرکاران محافل مذهبی بودهاند، بسیارند و غالباً در هر منطقهای و در هر حلقۀ مذهبیای حضور دارند.
اما در این میان، به کسانی نیز بر میخوریم که فراتر از حلقات دور و بر خویش، بر سایر مناطق و محافل مذهبی نیز تأثیر گذاشتهاند و شعرهایشان استفادهای عام داشتهاست. شاخصترین شاعر از این گروه، علامه سیداسماعیل بلخی است که ما در قسمت هشتم از این سلسله مطالب به تفصیل به شعر و شخصیت ایشان پرداختیم.
شاعر دیگر، علامه بلبل کابلی است. ایشان در عین شاعری، از روحانیان بانفوذ کابل و از احیاکنندگان و برپایدارندگان محافل مذهبی بوده و در حفظ و تداوم این جلسات، زحمات بسیاری متحمل شده است. بسیاری از حلقات مذهبی کابل، یادگار مجاهدتهای علامه بلبل است.
استاد خادمحسین بیانی، شاعر دیگری است که به واسطۀ شعرهای محلی خویش به لهجۀ هزارگی شهرت یافته و در مناطق مرکزی افغانستان دوستداران فراوانی دارد. او از شاگردان و پیروان علامه بلخی بوده و به همین جهت، شعرش از مضامین سیاسی و اجتماعی به سبک علامه بلخی نیز بهرهمند است.
و بالاخره یکی از شاعران برجستۀ این نوع شعر، استاد فدایی هروی است. فدایی، علاوه بر مدح و منقبت بزرگان دین، در سرودن تغزّل، شعرهای اجتماعی و سیاسی و پند و موعظه نیز تسلط دارد. او در عین حال، در پرورش یک نسل شاعر جوان، به ویژه در منطقۀ هرات نیز مؤثر بوده و بسیاری از شاعران امروز هرات، به شاگردی او مفتخر هستند.
فدایی در عین شاعری، در منقبتخوانی هم استادی و مهارت بسیار داشته و در این فن، شاگردانی نیز تربیت کرده است.
فدایی نیز همانند علامه بلخی، غالباً وقایع کربلا را در پیوند با حوادث امروز کشور بیان میکند. او میکوشد که عاشورا به عنوان یک منبع الهامبخش و آموزنده برای مبارزان و آزادیخواهان مسلمان امروز معرفی شود. او حتی گاه در شعرهای عاشورایی خویش، گریه و زاری بیثمر و بیتأثیر بر واقعۀ کربلا را به انتقاد میگیرد و نگاه خفتآمیز و مذلتبار به شهدای کربلا را نکوهش میکند.
آن را که نیست شیوۀ جانباختن شعار،
در مکتب حسین علی نیست پایدار
آن کو حسین را به حقیقت نبرد پی،
هرگز نمیبرد ثمر از گریههای زار
مظلوم و زار و بیکس و بیچاره خواندنش
دور است این ز فکرت دانا و هوشیار
مظلوم، آن کسی است که در پنجۀ ستم
تسلیم محض شد ز سر عجز و انکسار
گفتا به روز معرکۀ کربلا حسین
اندر مقابل صف اعدای نابهکار
کای مردمان! امیر فرومایگان، یزید
خوانده مرا میان دو حالت به اختیار
یک حالت است ذلّت محکوم زندگی
دیگر گذشتن از سر و از جان به افتخار
ما افتخار کشتهشدن را نمیدهیم
هرگز به زندگانی ننگین روزگار
امروز بر جهان بشر اندر این زمین
داریم تا به حشر پیامی به یادگار
کازاده زیستن، شرف آدمیت است
داند یقین کنی که ز اهل سعادت است
O
حال باید دید که در محافل رسمی ادبی و در حلقات روشنفکری، وضعیت شعر مذهبی چگونه بوده است.
واقعیت این است که تا دو سه دهۀ پیش، در میان شاعران متجدد و نوگرای افغانستان، مفاهیم مذهبی چندان طرفدار نداشته است و شعر نو از این جهت، کمابیش همان مسیری را پیموده است که در ایران طی شده بود، یعنی یک گرایش روشنفکرانۀ غیردینی.
بعضی از پیشگامان شعر نو در افغانستان، هوادار جریانهای چپ بودهاند، همچون بارق شفیعی و سلیمان لایق و شعر اینان، در خدمت آرمانهای حزبیشان قرار داشتهاست. شاعران دیگر نیز بیشتر گرایش ملی داشتهاند و به هر حال، تا دوران آغاز جهاد و مبارزه در دو سه دهۀ اخیر، ما نشانی از یک جریان مذهبی قوی در میان نوپردازان و متجددین افغانستان نمیبینیم.
اما با آغاز قیام مردم علیه حکومت مارکسیستی و نیروهای اشغالگر، گرایش مذهبی در میان مردم افغانستان از نو زنده شد و این گرایش، در آثار شاعران نیز خودنمایی کرد، بهویژه شاعرانی که به جریان مقاومت تعلق خاطر داشتند.
از سوی دیگر، مهاجرتِ عدهای از مردم افغانستان به کشورهای دیگر، آنان را با تحولات دنیای خارج، بهویژه جریانهای ادبی نوین در ایران و سایر کشورها آشنا کرد. این مردم که غالباً دلبستگیهای دینی داشتند و همین دلبستگی آنان را به رویارویی با رژیم حاکم کشانده بود، گرایش دینی خود را با نوآوریهای ادبی همراه کردند.
بدین ترتیب، شعری پای گرفت که در محتوا، دینی بود و در صورت، مدرن و مترقی. چنین است که بسیاری از شعرهای عاشورایی این روزگار، در قالبهای نوین سروده شدهاند و این، در شعر افغانستان پدیدهای است تازه و کمسابقه. مسلماً سهم جوانان را در جهتبخشی به این جریان، نمیتوان نادیده گرفت و بهواقع، بیشتر شاعران نوگرای مذهبی، جوانان شاعر این سالها بودهاند.
شعری که اینک نقل میشود، سرودۀ سیدحکیم بینش شاعر جوان مهاجر است که در قالبهای نوین پرداخته شده، و به حضرت زینب سلام الله علیها تقدیم شده است. این نمونهای است از بسیار شعرها از این دست:
رودرروی فاجعه
آسمان سعۀ صدر تو بود.
هاجرِ نگاهت تا فرات
با شتاب میدوید
و فرات، سرابی بیش نبود
آنطرفتر از نخلستان فولادین
اسماعیلت را به کوه سپردی
از گلوگاهش زمزم سرخ جاری گشت
و کوه، شرمندهات بود
ماه که شهید شد،
درفش سبز را بر پا نگه داشتی
خیمهگاه بیستون میسوخت;
از دل چه کسی خبر داشت؟
عاشورا با اسارتت تکثیر شد
از ویژگیها مهم این شعر نوین عاشورایی، تلاش شاعران برای فضاسازیهای نوین و از تکنیکها و شگردهای رایج در شعر امروز است، و این چیزی است که در شعر عاشورایی سنتی ما کمتر دیده میشد. در شعر سنتی، شاعر غالباً با بیان مستقیم و گاه شعارمانند به شرح وقایع میپرداخت و به همین لحاظ، این روش سنتی، در محافل ادبی و حلقات روشنفکری و مطبوعات امروز، کمتر مقبولیت دارد.
به عنوان یک نمونۀ شاخص از فضاسازی و تصویرگری نوین، میتوان به غزل زیبای محمدشریف سعیدی شاعر معاصر افغانستان برای واقعۀ کربلا اشاره کرد. این غزل، با توصیف دویدن اسپی با یال پریشان شروع میشود و این، یک مقدمۀ زیبا و غیرمستقیم است برای ورود به فضای شعر.
در بیتهای بعدی نیز شاعر اشارۀ مستقیمی به واقعۀ کربلا نمیکند و میکوشد با ادامۀ این توصیف، خواننده را ناخودآگاه به صحنه بکشاند. در اواسط شعر است که فضا کاملاً روشن میشود و خواننده به صراحت در متن جریان قرار میگیرد. این یک سیر بیانی جذاب و تازه است.
تصویرهایی که شاعر ارائه میدهد نیز تازه و جذاب است و در عین حال، با واقعۀ کربلا نیز تناسب دارد. تصویر زنده و پویای اسپی با یال پریشان در باد و شعلهگرفتن گیسوی بیابان یا تشبیه حضرت زینب سلامالله به ابری کوهمانند، همه نشان از خلاقیت شاعر در تصویرآفرینی دارد. ما این قسمت از مباحث خویش را با نقل کامل این شعر، به پایان میبریم.
میدود اسپی با یال پریشان در باد
پشت زین خشم دگر دارد طوفان در باد
مرد اگر داد زند صاعقهآسا، اینک
از تب حنجرهاش سوزد میدان در باد
تیغ اگر در کف این کوه نباشد، اینک
میرود سبزترین جنگل ایمان در باد
از شرار نفس سوختهاش چون خورشید
شعله میگیرد گیسوی بیابان در باد
میرود، از جگر معرکه بر میگردد
بیسوار امّا آن سوخته یکران در باد
تا نشیند عطش معرکه، اینک زینب
کوه ابری است که میبارد باران در باد
خیمه میسوزد; و طفلی که سراپا عطش است،
میدود تلخ و برافروختهدامان در باد
رودها مرثیه میخوانند از دلتنگی
آسمان نیز دریده است گریبان در باد
مرقدش مشرق گلهای فروزان بادا
آن که جان داد چو فانوس فروزان در باد
محافل مرثیهخوانی در افغانستان
ما در این سلسله مباحث، به اجمال و اختصار، سیر شعر عاشورایی را از صدر اسلام تا عصر حاضر بررسی کردیم. اما در کنار خود شعرها، چیز دیگری که اهمیت دارد و تاکنون از آن سخن نگفتهایم، شیوۀ ارائۀ این آثار در محافل و مجالس مذهبی است.
شعر فارسی در هر یک از گرایشهای خویش، با گروه خاصی از مردم طرف است. شعر مدحی ما، مخاطبانی حکومتی داشته است. مخاطبان شعر عرفانی، غالباً اهالی خانقاهها و محافل صوفیانه بودهاند و شعرهای تعلیمی را بیشتر اهالی مدرسه میپسندیدهاند. در این میان، مخاطب شعر عاشورایی، عموم مردم هستند، باسواد و بیسواد، عارف و عامی و فقیر و غنی.
گروهی که این طیف وسیع شاعران و مخاطبان شعر مذهبی را به هم وصل میکردهاند، مداحان و منقبتخوانان اهل بیت بودهاند. در روزگاری که غالب مردم از نعمت سواد بیبهره بوده و یا امکاناتی همچون کتاب و نشریه را به مقیاس امروز در اختیار نداشتهاند، نقش این منقبتخوانان در ترویج معارف دینی و احساسات مذهبی نهفته در این شعرها، بسیار برجسته بودهاست.
به همین واسطه، همواره در کنار شاعران، یک دسته منقبتخوان نیز وجود داشتهاند که با آواز رسا و لحن خوش، این شعرها را در محافل به مردم ارائه میکردهاند. البته بعضی از شاعران ما نیز در منقبتخوانی مهارت داشتهاند و بدین ترتیب، نقشی دوگانه اجرا میکردهاند، هم سرایش شعر و هم خواندن آن در محافل. مثلاً استاد براتعلی فدایی که در قسمت پیش از ایشان سخن گفتیم، از این گروه شاعران است.
برای آشنایی بیشتر با پدیدۀ منقبتخوانی در افغانستان، خوب است ابتدا با مفهوم «منقبت» و سپس، با مراکز فعال آن آشنا شویم. «منقبت» به معنای ستایشکردن کسی یا فخر و مباهاتکردن به چیزی است. صفت یا عملی که مایۀ عزّت و فخر و مباهات باشد، مانند دلاوری و جنگآوری، دانش فراوان یا داشتن آبا و اجداد بزرگ و گرامی و یا شهادت در راه خدا و ظلمستیزی، برخی از صفاتی است که در منقبتها مورد نظر سراینده قرار میگیرد.
باید در نظر داشتهباشیم که اصطلاح منقبت، فقط در مواردی کاربرد دارد که برای بزرگان دین و به ویژه خاندان حضرت پیامبر سروده شده باشد. شعرهایی را که در ستایش سلاطین و دولتمردان سروده میشدهاست، اصطلاحاً مدیحه یا مدح میگفتهاند و البته آنگونه شعرها در این مباحث مورد نظر ما نیست.
کشور ما از گذشتههای بسیار دور از جمله مناطقی از جهان اسلام بوده است که در آنجا، دوستداران خاندان پیامبر اسلام به فراوانی زندگی میکردهاند و بهویژه جاهایی مثل بلخ، بامیان، هرات، غورات و مناطقی از کابل، مرکز تجمع ارادتمندان اهل بیت بودهاست.
یکی از نشانههای حضور وابستگان به خاندان پیامبر در افغانستان، مزارهای بسیاری است که از امامزادگان و فرزندان آنها در جایجای افغانستان دیده میشود.
همچنان علاوه بر مزارهای شناختهشده و مشخص، زیارتگاههایی نیز در مناطق گوناگون افغانستان پراکنده است، همچون زیارتگاه سخی در کارته سخی کابل و زیارتگاه حضرت ابوالفضل در کوچۀ مرادخانی و مهمتر از همه، مزار منسوب به امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در شهر مزار شریف.
این مزارات و زیارتگاهها، از دیرباز، مرکز تجمع دوستداران اهل بیت بوده و محافل مذهبی نیز غالباً در مجاورت این مراکز تشکیل میشدهاست. یکی از این مراکز مهم و پرتأثیر در حیات مذهبی مردم کابل، تکیهخانههای چنداول بودهاست.
چنداول، یکی از مناطق قدیمی کابل است که از دیرباز، جامعۀ اهل تشیع در آن سکونت داشتهاند. در دوران استبداد سیاسی و مذهبی عبدالرحمانخان، مردم این منطقه نیز همانند دیگر مردم افغانستان، سایۀ سنگین سرکوب و اختناق را بر سر خویش حس میکردند، تا این که با بازشدن جوّ سیاسی و مذهب کشور، توانستند مراکز مهم مذهبی خویش را در آنجا تأسیس کنند.
یکی از افراد تأثیرگذار در این جریان، علامه بلبل کابلی بوده است. این روحانی مبارز افغانستان، با ایجاد مراکز مذهبی، در رواج و گسترش محافل منقبتخوانی مذهبی نیز مؤثر بودهاست. حجتالاسلام سیداسدالله فنایی نواسۀ مرحوم بلبل کابلی، در کتابی دربارۀ ایشان و برادر بزرگوارش آیتالله حجت چنین مینویسد: «ابتدا خانهای را در چنداول خریداری کرده و در آنجا به عنوان تکیهخانه شروع به تبلیغ نمود. دامنۀ فعالیتهای علاّ مه بلبل با مساعدت زبان قوی، جذبه، زیبائی کلام، موشکافی استادانۀ رنجها و دردها، صداقت در گفتار، ایستادگی و پافشاری بر فهماندن، پاکبازی در راه حق و عشق ورزیدن به وطن تا آنجا پیش میرود که تمامی اقشار جامعه در شعاع افکارش قرار میگیرند.
او قریب بیست سال مبارزه و جهاد دایمی نمود تا جامعۀ منحط و عقب نگهداشته شده و استعمار زده و اسیر چنگال شوم تفرقه و برادرکشی را با ایجاد چندین حسینیه که افراد فاضلی همچون مرحوم سیدمیراکبر آقا، مرحوم میرزا فقیر حسین خان شیون و امثالها به وعظ میپرداختند و در عصری که رعب و وحشت حاکم بود مردمی خود را به روشنایی نور و آزادی و استقلال رساند و بحق که بر سنگ لوح مزارش نوشتهاند که منبر و موعظه اثر زحمات این مرد بزرگ است.»
علامه بلبل، طبع شعر نیز داشته و به قول آقای سیداسدالله فنایی، «از آنجایی که علاّ مه بلبل در ادبیات فارسی و عرب ید طولائی داشت، عشق وافر و بیحد و حصرش به حقپرستی و استعدادهای خدادادیاش در شعر وی را برآن داشت تا ابیات بیشماری در حمد و مدح خداوند سبحانَهُ جَلُّ جلاله و سیدالمرسلین حضرت ختمی مرتبت و ائمۀ پاک و مطهر بسراید.»
باری، سخن از نهضت مذهبی چنداول است و نقش آن در گسترش فرهنگ دینی در یک مقطع مهم تاریخی در کابل. خوب است که در اینجا، سخنی از دانشمند معاصر افغانستان سیداسدالله نکتهدان را نقل کنیم که در مقالهای دربارۀ علامه شهید سیداسماعیل بلخی، نگاشتهاست: «بدون تردید محیط چنداولِ کابل زمینهای شد که علاّمه بلخی(رض) تا بلندترین قلّۀ استعداد و معراج رشد خود صعود کرده، مطرح شود و بدرخشد. نیمۀ دوّم دهۀ بیست است که بذرهای انقلاب فرهنگی در زمین مستعد چنداول شکوفه میدهد. در این دوره، چهرههایی چون علاّمه سیداسماعیل بلخی، استاد محمّدحسین نهضت، علاّمه میرعلیاصغر شعاع، استاد سرورجویا و … تشعشعات جدید فرهنگی و فرهنگ انقلابی را پخش میکنند. حسینیههای مرحوم میراکبرآقا و فقیرحسینخان چنداولی، حزب ارشاد، حزب پیمان ملّی، کلوپهای میوند و شعاع، انجمن پیروان حسینی و کانونهای دیگر چنداول، تحوّلات عظیم فرهنگی و سیاسیای را در ساحۀ چنداول و بهتبع آن در سراسر کابل و حتّی افغانستان بهبار آوردند.»
O
اما یکی دیگر از مراکز منقبتخوانی در افغانستان، مزارشریف است. منقبتخوانی در مزارشریف در محوطۀ اطراف روضۀ سخی، در میان باغچهها و درختان معمولاً در صبح زود و پس از نماز صبح برگزار میشود; وقتی که زائران از حرم حضرت علی خارج شدهاند و یا سراسیمه از اطراف به حرم میآیند و مؤمنان، نماز صبح را در مسجد جامع و مرکزی کنار روضه بهجای آورده و قصد رفتن به منزل را دارند.
در شهر سرپل در شمال افغانستان، مزار امامزاده یحیی فرزند زید شهید و نواسۀ امام سجاد قرار دارد. امامزاده یحیی به دلیل قرابت با خاندان پیامبر و نیز شخصیت مبارز و ظلمستیز خویش، مورد توجه و علاقۀ بسیاری از مردم افغانستان است. به همین لحاظ، هرساله هزاران نفر از سراسر افغانستان برای زیارت این امامزاده به شهر سرپل میآیند و محافل منقبتخوانی در مجاورت مزار او، همواره پررونق است.
جای دیگر که بهویژه در سهماه تابستان در آن مراسم مذهبی و منقبتخوانی دایر میشود، وُلُسوالی بلخاب در شمال افغانستان است. در این درّۀ سرسبز و پرآب و کوهستانی، مزار سید بزرگواری است به نام «میرسید علی». در سهماه تابستان، از ولایات مختلف کشور، مردم بسیاری برای زیارت، تفریح و خرید و فروش به این درّه میآیند و در محوطۀ جلو زیارت میرسیدعلی کنار رودخانه و زیر درختان بزرگ چنار، مجلس منقبتخوانی برقرار میشود و مداحان معروف، یکی پس از دیگری به هنرنمایی میپردازند.
O
حال خوب است که کمی هم از آداب و رسوم محافل مذهبی و منقبتخوانی، و بعضی از منقبتخوانان معروف کشور، سخن بگوییم. منقبتخوانی در افغانستان با شکلی ویژه برگزار میشود که خاص این کشور است و با مداحی و نوحهخوانی در دیگر کشورها، فرق دارد.
در مراسمی که منبر و سخنرانی در کار است، برنامۀ منقبتخوانان، معمولاً پیش از سخنران اصلی است. آنان عصایی را که ویژۀ منقبتخوانان است در دست میگیرند و ایستاده یا در حال حرکت، به خواندن شعرها میپردازند. البته عصا به دست گرفتن و حرکت کردن هم آداب و ترتیبی دارد. رسم است که راهرفتن در حال خواندن، خاص منقبتخوانان حرفهای باشد و فقط کسانی به خود اجازه میدهند در هنگام شعرخوانی گام بردارند که مدارجی را در این فن طی کردهاند.
شعرهای منقبتخوانان، بیشتر قصاید و ترجیعبندهای شاعران کهن است، یا شعرهایی که امروز، به همان سبک کهن سروده میشود و این، پسند رایج در این جلسات است. کمتر اتفاق میافتد که منقبتخوانی، به شعرهایی با سبکهای نوین علاقه نشان بدهد. البته چنان که گفتیم، بعضی از منقبتخوانان نیز شعرهای خودشان را به خوانش میگیرند.
اما کار منقبتخوانی، به خواندن سادۀ شعرها خلاصه نمیشود، بلکه خوانندگان حرفهای، با حرکات دست و سر و رفتارهایی مناسب با موضوع شعر، به کار خویش جذابیت نمایشی هم میدهند، تقریباً مشابه آنچه در شبیهخوانیها رایج است.
یکی از کسانی که به واسطۀ همین حرکات جذاب خویش، به ویژه در مناطق شمالی افغانستان شهرت داشت، سید ابوالحسن مزاری بود. سیدابوالحسن را مردم بیشتر به نام «سید کلنگک» میشناختند و این نام، به خاطر حرکات خاصی که در هنگام منقبتخوانی میکردهاست، بر او نهاده شده است.
سیدابوالحسن مزاری، خود شاعر بود و شعرهای خودش را نیز در منقبت میخواند. او چند سال در ایران مهاجر بوده و یک مجموعه شعر خویش را نیز در این کشور چاپ کرده است. شعرهایش بیشتر با گویش محلّی مناطق مرکزی افغانستان سروده شده و حاوی احساسات پاک مردمی است.
باری، منقبتخوانان، مروّجین بیادعای شعر مذهبی ما بوده و در نفوذ و گسترش این گونهشعر در میان مردم، بسیار تأثیر داشتهاند، به ویژه در روزگاری که محافل و مجالس، تنها مرکز رسانهای و آموزشی برای مفاهیم مذهبی بوده است.
اما اکنون و با گسترش رسانههای مکتوب همچون نشریات و کتابها و رسانههای همگانی همچون رادیو و تلویزیون، نقش و سهم این محافل به ویژه برای شهرنشینان، کمرنگتر از دیروز شده است. از سویی دیگر، پیدایش گرایشهای نوین در شعر فارسی، جوانان امروز را با شعرهایی که در این محافل خوانده میشود، کمابیش بیگانه کردهاست.
از همین روی، ضرورت بازاندیشی در این سنّت کهن و دوستداشتنی و هماهنگسازی آن با تحولات رسانهای و ادبی امروز، حس میشود و این، با منقبتخوانان جوان کشور است که بتوانند این تحول را به نحو مطلوب ایجاد کنند تا رابطۀ نسل جوان با محافل مذهبی و فرهنگ رایج در آنها، قطع نشود.