نگاهی به شعر دفاع مقدس، با تکیه بر سه کتاب «روایت چهاردهم»، «زخم سیب» و «این شرح بی‌نهایت»

(گزیده آثار کنگره‌های چهاردهم تا شانزدهم شعر دفاع مقدس)

این نقد در اسفند ۱۳۸۷ در هفدهمین کنگرۀ شعر دفاع مقدس در بندرعباس ارائه شد و در ویژه‌نامۀ آن کنگره منتشر شد.

 

روایت چهاردهم‌، مجموعه اشعار برگزیدۀ چهاردهمین کنگرۀ سراسری شعر دفاع مقدس‌، به کوشش علی‌رضا قزوه‌، چاپ اول‌، نشر لوح زرین و نشر صریر، تهران‌، ۱۳۸۴، ۳۰۰۰ نسخه‌، ۳۰۴ صفحه‌، رقعی‌.

زخم سیب‌، مجموعۀ اشعار برگزیدۀ پانزدهمین کنگرۀ سراسری شعر دفاع مقدس‌، به کوشش حسین اسرافیلی‌، چاپ اول‌، نشر صریر، تهران‌، ۱۳۸۵، ۵۰۰۰ نسخه‌، ۴۱۶ صفحه‌، رقعی‌.

این شرح بی‌نهایت (آوازهای سرخ بلوط)، اشعار منتخب شانزدهمین کنگرۀ سراسری شعر دفاع مقدس‌، به انتخاب هیأت داوران‌، چاپ اول‌، بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس‌، تهران‌، ۱۳۸۷، ۳۰۰۰ نسخه‌، ۱۰۹۲ صفحه (در دو جلد)، رقعی‌.

 

تمهید

دفاع مقدس‌، یکی از پایدارترین موضوعات شعر فارسی در این سه دهه بوده است‌. جریان شعری که در دوران جنگ هشت‌ساله پدید آمد، در طول تاریخ ادب فارسی نظیر نداشت‌، شاید بدین واسطه که چنین جنگی سرشار از معنویت و پشتوانۀ مردمی‌، در تاریخ این منطقه کمتر سابقه شته است‌. جنگهای ما غالباً یا از نوع کشورگشایی بوده است‌، یا جنگهای داخلی و یا مقاومتهای پراکندۀ مردمی در برابر بیگانگان‌. در هیچ‌یک از این سه نوع جنگ‌، شاعران کهن فارسی نخواستند و یا نتوانستند آن‌گونه جدّی و وسیع در کنار رزمندگان باشند که در سالهای جنگ تحمیلی بودند.

بحث در شاخصه‌های شعر دوران جنگ‌، البته مجالی دیگر می‌طلبد. آنچه ما در این نوشته در پی آنیم‌، بررسی وضعیت امروز شعر دفاع مقدس با تکیه بر سه کتاب «روایت چهاردهم‌»، «زخم سیب‌» و «این شرح بی‌نهایت‌» است که در سه سال پیاپی منتشر شده و گزیدۀ آثار شاعران امروز در این موضوع را در خود دارد. این کتابها حاصل کنگره‌های چهاردهم تا شانزدهم شعر دفاع مقدس است و مجموعاً نزدیک به هزار شعر از حدود سیصد شاعر را در خود دارد. با این وصف‌، به نظر می‌رسد که داوری دربارۀ شعر دفاع مقدس در این چند سال اخیر، بر مبنای این کتابها، تا حدّ کافی اطمینان‌بخش خواهد بود.

Rawayat Chardahom

 

تداوم پایداری در شعر

با انقلاب اسلامی‌، چیزهایی در شعر فارسی تجربه شد که تاکنون نشده بود. در زبان فارسی هیچ سابقه ندارد که این همه شعر دربارۀ یک جنبش سیاسی سروده شود که برای انقلاب اسلامی سروده شد. هم‌چنین هیچ سابقه ندارد که این همه شعر در سوگ یک رهبر سیاسی سروده شود که برای حضرت امام خمینی‌(ره‌) سروده شد و نیز هیچ سابقه ندارد که این همه شعر برای جنگ سروده شود و باز برای عواقب و پیامدهای آن‌، تا حدود بیست سال پس از جنگ‌، که اینک قطعی است و پیش روی ماست و چه بسا سالهای دیگر که ادامه خواهد داشت‌.

شاید اغراق نباشد اگر بگوییم شعرهایی که در سالهای پس از جنگ در این موضوع سروه شد، از لحاظ کمیت بر شعرهای دوران جنگ غلبه دارد. شاید در هنگام ختم جنگ‌، هیچ قابل پیش‌بینی نبود که بیست سال پس از آن نیز شاعرانی با این کمیت و کیفیت به این موضوع بپردازند، آن هم کسانی که کمتر آن روزگاران را درک کرده‌اند و گاه حتی در همان سالها پای به این دنیا نهاده‌اند.

به گمان من دو عامل اصلی‌، در تداوم این جریان شعرسرایی مؤثر بوده است‌:

عامل اول‌، همان توابع و عوارض جنگ است که به هر حال تا کنون بر جای مانده و سالها پس از این نیز قابل لمس و درک خواهد بود. جنگ‌، ویرانه‌هایی بر جای گذاشت که باید ساخته می‌شد و مهم‌تر از آن‌، شهدا، جانبازان و مفقودانی که جامعۀ اسلامی هنوز خود را نسبت به آنها مسئول و مدیون احساس می‌کند. این احساس مسئولیت‌، شاید مهم‌ترین انگیزۀ تداوم شعر دفاع مقدّس بوده است‌.

بعضی از این شاعران‌، از فرزندان یا نزدیکان این ایثارگران‌اند و بعضی دیگر که سن‌ّشان اقتضا می‌کند، از همرزمان آنها بوده‌اند. اینان هیچ‌گاه نمی‌توانند احساسی را که نسبت به این ایثارگران دارند، از یاد ببرند و طبیعتاً آن را در قالب شعر بازگو می‌کنند.

پس بی‌سبب نیست اگر بسیاری از شعرهای این سالها، به گواهی این سه دفتر، به نوعی با عواقب و عوارض جنگ سروکار دارد، و ما البته به این موضوع به تفصیل خواهیم پرداخت‌.

اما عامل دوم که البته عامل اصلی نبوده ولی تأثیر خود را در زنده‌نگه‌داشتن موضوع دفاع مقدس بر جای گذاشته است‌، برگزاری مجامع و مجالس مرتبط با این موضوع است‌، به‌ویژه کنگرۀ شعر دفاع مقدس که از دوران جنگ برگزار می‌شد و تاکنون ادامه دارد. بیجا نیست اگر بگوییم که این کنگره‌، به ویژه در سالهای آغازین‌، بسیاریها را شاعر کرد و انگیزۀ شاعری داد، به‌ویژه در آن هنگامی که همایشهای شعری به فراوانی‌ِ سالهای اخیر نبود و کنگرۀ شعر دفاع مقدس تنها گردهم‌آیی سالانۀ شاعران سراسر کشور به حساب می‌آمد و هر کس که آرزوی دیدار شاعران برتر انقلاب و بهره‌گیری از شعرخوانی‌شان را می‌داشت‌، می‌باید خود را به نوعی به این کنگره می‌رساند.

 

Zakhm Sib

در نگرش محتوایی و عاطفی‌

یکی از موضوعات و مضامین اصلی شعر دفاع مقدس در این سالها، همانند سالهای پیش‌، بیان دلیری و شهامت رزمندگان است‌، چنان که در این شعر مهدی چناری دیده می‌شود:

مست از شراب جام جنون است جانمان‌

کاین‌گونه شعله‌ور شده‌، عشق از زبانمان‌

ما از هزار معرکه طوفان گذشته‌ایم‌

تمثیل سرفرازی ما، بادبانمان‌

ما آن عقابهای غروریم‌، کاسمان‌

شد پرده‌دار عرصه‌ای از آستانمان‌

(این شرح بی‌نهایت‌، صفحۀ ۴۱۱)

هم‌چنین در بعضی شعرها می‌توان اشاره‌هایی به عملیاتها، بمبارانها و دیگر وقایع مستقیم جنگ پیدا کرد، مثل شعر «ققنوس‌» از اصغر عظیمی مهر که خطاب به منافقین شکست‌خورده در عملیات مرصاد سروده شده است‌:

چه اشتباه بزرگی است اشتباه شما

جهنم است فقط پاسخ گناه شما

هر آنچه نور سخن گفت‌، کور و کر بودید

نشد سپید، دریغا، دل سیاه شما

اگر که پشت به آیینه‌ها نمی‌کردید،

نمی‌شکست چنین پشت وَ پناه شما

(زخم سیب‌، صفحۀ ۲۰۸)

ولی حقیقت این است که در این بیست سال‌، به مرور زمان‌، شاعران بیش از خود جنگ تحمیلی‌، با عوارض و عواقب آن درگیر شده‌اند و این خالی از دلایل و عواملی نیست‌.

به گواهی مشخصاتی که در کتابهای «زخم سیب‌» و «این شرح بی‌نهایت‌» از شاعران درج شده است‌، حدود هفتاد درصد شاعران‌ِ این دفترها متولد دهه‌های پنجاه و شصت‌اند و حیات یا بالندگی ادبی‌شان بعد از جنگ بوده است‌. حدود سی درصد دیگر که جنگ را درک کرده‌اند نیز به طور طبیعی آثار سروده شده در سالهای اخیر را به کنگره فرستاده‌اند.

چنین است که ما غلبه را در این کتابها با موضوع یادکرد و تجلیل از شهدا، جانبازان و مفقودان جنگ می‌یابیم‌. باز در این میان‌، توجه به دو گروه دیگر به نسبت شهدا بیشتر است‌، چون آنها حضور زنده‌تری در جامعه و یا در ذهنیت شاعران دارند.

از این نظر می‌توان گفت که این شعرها چون غالباً دارای یک زمینۀ تجربی ملموس است و شاعران از چشمدیدها و احساسات خود سخن می‌گویند، نسبتاً به‌روز است و غالباً دارای جنبه‌های عاطفی و کاربردی نیرومند.

عناصر زندگی امروز را در این شعرها بیش از پیش می‌توان یافت‌. انسانها غالباً انسانهای واقعی روزگارند، با همان احساساتی که یک انسان معمولی و البته قدری برتر از معمولی در این موقعیت دارد. مثلاً اندوه و غصه‌ای که در خانواده‌های ایثارگران به طور طبیعی وجود داشته است و در سالهای جنگ کمابیش پنهان داشته می‌شد، اکنون بیشتر در شعرها بروز می‌یابد. در آن سالها، آشکارکردن این اندوه‌، آن‌قدرها شایسته و مطلوب دانسته نمی‌شد و البته از حق نگذریم‌، این خانواده‌ها هم به واسطۀ شور انقلابی خود، کمتر این احساس اندوه را داشتند.

ولی به هر حال‌، این ضایعه‌ها و اثراتشان‌، چیزی نیست که بتوان در درازمدت آنها را پنهان داشت‌. به همین سبب‌، در آثار این سالها موارد بیشتری از آنها را می‌بینیم‌. در اینجا بعضی حقایق بازگونشده‌، بازگو می‌شوند:

هنوز می‌شنوی‌؟ از غروب می‌گویم‌

… از این دقایقِ «ای کاش خوب‌» می‌گویم‌

از این دقایقِ مادر شکسته‌، بابا، پر

از آرزوی نشستن به روی دوش پدر

از آرزوی محالی که «من پدر دارم‌»

از این همیشه خیالی که «من پدر دارم‌»…

(عبدالله روا بروجنی‌، زخم سیب‌، صفحۀ ۱۳۱)

در بعضی از شعرها، به سبب‌ِ همین برخورداری از تجربه‌های عینی‌، طرحهای روایی تازه‌ای آزموده شده است‌، یعنی شاعر به جای یک تجلیل کلّی و عام از شهید یا جانباز یا مفقودالاثر، یک موقعیت خاص را ترسیم و بازگو می‌کند، مثلاً موقعیت مراسم عقد در شعر پروانه نجاتی‌:

عاقد دوباره گفت‌: «وکیلم‌؟» پدر نبود.

ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود

گفتند: رفته گل‌… نه‌… گلی گم‌… دلش گرفت‌

یعنی که از اجازۀ بابا خبر نبود

هجده بهار، منتظرش بود و بر نگشت‌

آن فصلهای سرد که بی دردسر نبود

ای کاش نامه یا خبری‌، عطر چفیه‌ای‌

رؤیای دخترانۀ او بیشتر نبود

عکس پدر، مقابل آیینه‌، شمعدان‌

آن روز، دورِ سفره به جز چشم‌ِ تر نبود

عاقد دوباره گفت‌: «وکیلم‌؟» دلش شکست‌

یعنی به قاب عکس‌، امیدی دگر نبود

او گفت‌: «با اجازۀ بابا… بله‌…» بله‌

مردی که غیر خاطره‌ای مختصر نبود

(زخم سیب‌، صفحۀ ۲۸۵)

و یا گاهی شاعر با تغییر مخاطب یا لحن بیان‌، نوعی تمایز در کار می‌آورد، چنان که حمید عابدیها در شعر «ای دوستان آسمانی‌» با مخاطب قراردادن شهیدان‌، آن هم با لحنی صمیمی‌، شعری متفاوت سروده است‌:

بعد از سلام گرم‌، آیا حالتان خوب است‌؟

ای دوستان آسمانی‌! وضع مطلوب است‌؟

… خوش بگذرد، هرچند جای بدگذشتن نیست‌

جایی که می‌گویند خوبان جای محبوب است‌

آنجا خبر دارم که بازار وفا گرم است‌

جنس جفا البته اینجا سخت مرغوب است‌…

(این شرح بی‌نهایت‌، صفحۀ ۷۰۶)

و همین‌طور است شعری که حامد شاهین‌مهر برای دختر همسایه می‌گوید، ولی اینجا قضیه کاملاً متفاوت است و البته غافلگیرکنننده‌:

شعری برای دختر همسایه گفته‌ام‌

شعری برای دختر همسایه‌ام کژال‌

شعری که غصه می‌خورد و درد می‌کشد

شعری پر از همیشه و هرگز، پر از محال‌

O

آری محال‌، امر محال است این که او

درمان شود به قرص‌، به دکتر، به اسپری‌

دکتر نوشته است که او شیمیایی است‌

یعنی که مرده است در او نای و مری‌

(این شرح بی‌نهایت‌، صفحۀ ۶۲۹)

همین‌گونه است شعرهای «دوازده روایت از جنگ‌» از عبدالرضا شهبازی (زخم سیب‌، صفحۀ ۱۷۴) و «دلوایه‌» از سید وحید سمنانی (روایت چهاردهم‌، صفحۀ ۱۵۴).

باری‌، شاید به سبب همین غنای عاطفی است که شاعران‌، به‌ویژه جوانان‌، از بعضی تفنن‌های رایج در غزل این سالها احساس بی‌نیازی کرده‌اند. مثلاً انتخاب ردیف‌های موقوف به مصراع بعد یا شکستن کلمات در میان دو مصراع یا نگارش پلکانی غزل را در این کتابها کمتر می‌توان دید و حتی شاعرانی مثل سیدمهدی موسوی که دستی در این هنرمندیها دارند، در اینجا معتدل‌تر سروده‌اند. فقط در یکی دو مورد، موقوف ساختن مصراعها به هم دیده می‌شود، مثل این غزل از عبدالرضا کوهمال جهرمی‌:

با چشمهای دوخته بر در، که سالهاست‌

پاسخ نداده گریۀ مادر که سالهاست ـ

دیگر ندیده است کسی پشت پنجره‌

آن چشمهای سبز مشجّر که سالهاست ـ

پروانه‌های خسته و گلها به پای او

ماندند تا دقیقۀ آخر که سالهاست ـ

O

اما دغدغۀ دیگری که از واپسین سالهای جنگ شروع شد و تا کنون ادامه یافته است‌، تبعات اجتماعی جنگ و برخورد طیفهای گوناگون جامعه با آن است‌. به واقع جنگ از دیرباز محکی بوده است برای سنجش میزان وفاداری گروههای مختلف اجتماعی به انقلاب و ارزشهای آن‌. این را در شعر معروف «خیابان هاشمی‌» محمدرضا عبدالملکیان و بعضی آثار مرحوم سلمان هراتی و علی‌رضا قزوه می‌توان حس کرد. این نوع شعر، به سبب این که زمینه‌های اجتماعی‌ِ سرایش آن هر روز بیشتر و پررنگ‌تر می‌شود و تضادهایی که لازمۀ این موضوع است‌، در جامعه بیشتر به نظر می‌رسد، همچنان به حیات خود ادامه داده و همچنان با جنگ گره خورده است‌.

این شاعران برای پیوند مضامین اجتماعی با شعر دفاع مقدس‌، دو انگیزۀ مهم دارند. یک انگیزه‌، وام‌گرفتن عاطفی و محتوایی از جنگ برای قوّت‌بخشیدن به این مبارزۀ اجتماعی و عدالت‌خواهانه است و دیگری‌، شاید به نوعی مشخص‌کردن موضع شاعر، تا او را به سبب انتقادهایش‌، ضدّ انقلابی نپندارند.

به هر حال‌، شعرهایی در این حال و هوا در این دفترها می‌توان یافت‌. به گمان من اینها از آثار ارزشمند و هدفمند در این مجموعه‌هاست و البته معترفم که گاهی عیار شاعرانگی‌شان بسیار بالا نیست‌.

آن‌سو

تابوتها را شماره می‌کنند

لاشه‌های ناوها را / از دریا بیرون می‌کشند

و سبیل ژنرالهای شکست‌خورده را / دود می‌دهند

و این‌سو

بوتیک‌های سلسبیل‌

کرکره‌هایشان را می‌کشند پایین‌

تا جنسهای تازه را

بچینند توی ویترین‌

صرافی‌های چهارراه استانبول‌

نرخ طلا را

بالا و پایین می‌کنند

و نمایندگان کوکاکولا و نستله‌

قراردادهای صادراتشان را

یک سال دیگر

تمدید می‌کنند

(امید مهدی‌نژاد، زخم سیب‌، صفحۀ ۵۱۸)

و

سرباز پیر، خیره در اوهام دوردست‌

در امتداد مه‌زده‌ای از خیال‌ها

در خاطرات له‌شده در کوچه‌های شهر

در خاطرات گم‌شده در قیل و قال‌ها…

خیره به برج‌های فرارفته تا به ماه‌

آن‌سوتر از تصوّر خام خیال‌ها

آن‌قدر دوردست که دیگر نمی‌رسد

تا قاب گنگ پنجره‌، بانگ بلال‌ها

… در بوی تند مادگی پرسه‌های شهر

از یاد رفته جرأت عصیان یال‌ها

تا چشم کار می‌کند، آری قیامت است‌

تکرار غمزه‌های ملیح غزال‌ها

(حسن روشان‌، زخم سیب‌، صفحۀ ۱۳۹)

و از این دست است شعرهای «اشتعال‌» عباس احمدی‌، «آبروی کوچه‌» محمدمجتبی احمدی و «می‌خواهم دریا را بردارم‌» عبدالحمید انصاری‌نسب از کتاب «این شرح بی‌نهایت‌» و شعر «ب ـ مثل پرستو» رضا فلاّح از کتاب «روایت چهاردهم‌».

O

دو شاخۀ دیگر از شعرهای مورد بحث ما که البته ارتباطی غیرمستقیم با جنگ تحمیلی دارد، شعرهایی برای مقاومت لبنان و فلسطین و شعرهای عاشورایی است که اولی در کنگره‌های پانزدهم و شانزدهم و دومی در کنگرۀ شانزدهم حضور مشخص و مستقل دارد.

در این هیچ تردیدی نیست که جنگ تحمیلی نه فقط یک رویداد نظامی‌، که حاصل یک رویارویی تاریخی و عقیدتی بوده است‌. بنابراین‌، به طور طبیعی با واقعۀ عاشورا ارتباط می‌یابد و به واقع عاشورا از منابع الهام‌بخش و انگیزه‌دهنده برای جنگ و رزمندگان آن است‌. در دوران  نیز بسیاری از شعرها با تکیه بر این واقعه سروده می‌شد و موقعیت‌داشتن شهر کربلا در کشور عراق‌، طبعاً به تأثیر این موضوع می‌افزود. «می‌روم مادر که نای نینوا می‌خوانَدَم‌» و «هر که دارد هوس کرب و بلا بسم‌الله‌» و «کربلا منتظر ماست‌، بیا تا برویم‌» ورد زبان رزمندگان بود.

از طرفی دیگر، واقعۀ کربلا نیز همانند جنگ تحمیلی عواقب و پیامدهایی داشت‌. هم اسیر داشت‌، هم خانوادۀ شهید داشت و هم انگیزۀ خونخواهی‌. اینها خود زمینۀ اشتراک مضامین را تقویت می‌کرد.

با توجه به این وجوه اشتراک‌، اختصاص بخشی مستقل به شعرهای عاشورایی در این کنگره‌ها، طبیعی به نظر می‌رسیده است‌. ولی در این که به راستی این شعرهای عاشورایی چه مایه و کیفیتی دارد، البته جای چند و چون هست‌. من گمان می‌کنم که عاشورایی‌های این دفترها به همان مشکلاتی درگیر است که شعر آیینی ما در کل درگیر است‌، مثل غلبۀ موضوع دینی بر موضع دینی و غلبۀ شخصیت‌گرایی بر مفهوم‌گرایی‌. چون این بحث تا حدودی از مدار بحث اصلی ما بیرون است‌، بدان نمی‌پردازم‌، به‌ویژه که در جایهایی دیگر بدان اشاره کرده‌ام‌. فقط به شعری اشاره می‌کنم که تا حدودی متمایز و متفاوت است و گرایش رایج شعر عاشورایی را نقد می‌کند و البته از این نوع شعر در این کتابها بسیار نیست‌:

لطفاً مسیر مرثیه‌ها را عوض کنید

نزد کمیل رفته‌، دعا را عوض کنید

آیا حسین رفته که ماتم گرفته‌اید؟

این جامۀ سیاه عزا را عوض کنید

… در کربلا برای شما جنگ کرده‌اند

حالا شما معاویه‌ها را عوض کنید

(علی‌رضا اطلاقی‌، روایت چهاردهم‌، صفحۀ ۴۶)

O

از سویی دیگر، در جهان امروز و در خارج از ایران نیز وقایعی در جریان بوده و هست که فصل مشترک پررنگی با جنگ تحمیلی دارد، از جمله وقایع لبنان و فلسطین‌. پرداختن به این موضوع نیز طبیعی و البته ضروری به نظر می‌آید.

این دسته از شعرها، به نسبت شعرهای جنگ تحمیلی دامنۀ محتوایی وسیع‌تری دارد و گاه در آنها به مسایل جهان اسلام اشاره می‌شود. به همین ترتیب‌، عناصر و نمادهای تازه‌ای نیز در این آثار به چشم می‌خورد که طبیعتاً یک حال و هوای تازه‌تر در آنها ایجاد کرده است‌. ولی با این‌همه‌، نباید انکار کرد که کیفیت این شعرها در حدّ شعرهای مرتبط با جنگ تحمیلی نیست‌، شاید به سبب این که در آنها احساس مسئولیت بر عاطفه و احساس غلبه دارد.

با این وصف‌، می‌توان مضامین کلّی شعر دفاع مقدس در سالهای اخیر را تجلیل از ایثارگران (شهدا، جانبازان و مفقودان‌)، یادکرد از وقایع جنگ‌، بازتابهای اجتماعی جنگ‌، عاشورا و مقاومت لبنان و فلسطین دانست‌. ولی به راستی مجموعۀ این مضامین برای شعر پایداری کافی و جامع به نظر می‌آید و سهم هر یک از اینها در این مجموعه‌ها، مقدار مطلوب خود را دارد؟ من گمان می‌کنم که این تناسب و جامعیت‌، به تمام و کمال حفظ نشده است و بعضی موضوعها به نسبت بعضی دیگر فربه‌تر و بعضی دیگر، کمرنگ یا حتی غایب‌اند.

حجم نسبتاً چشمگیری از شعرها به پیامدهای عاطفی و انسانی جنگ اختصاص یافته است و در مقابل اینها، بعضی موضوعات در سایه یا در اقلیت مانده است‌. موضوعی که به راستی در سایه است‌، یک نگاه کلّی و نظری به ماهیت جنگ و ضرورت آن در دنیاست‌. این که جنگ کجاها خوب است و کجاها خوب نیست‌. حقیقت این است که بعضی انسانها در موقعیتی قرار می‌گیرند که ناچارند این پدیدۀ نامطلوب جهان هستی را ادامه بدهند و حتی به خاطر این کار ستوده می‌شوند. پس چیزهایی نامطلوب‌تر از جنگیدن هم در دنیا هست که گاهی برای محو آنها مجبور به پذیرش و تداوم جنگ می‌شویم‌. این چیزهای نامطلوب‌، در این شعرها به خوبی ترسیم نشده‌اند.

هر جنگی در دنیا، حداقل دو طرف دارد، طرف دوست و طرف دشمن‌. ستایش از طرف دوست البته کاری است ارجمند، ولی چه چیزی حضور این طرف در جنگ را توجیه می‌کند؟ وجود آن دشمن‌. پس توصیف چهرۀ دشمن و توجیه ضرورت مقابله با او، یکی از موضوعهای اصلی شعر جنگ می‌تواند باشد و این چیزی است که در شعر این سالها نسبتاً غایب است‌.

چنین است که به نظر من می‌رسد نگاه ارزیابانه به خود ماهیت جنگ و شناسایی دشمنان‌، در شعر این سالها کمتر دیده می‌شود. حتی می‌توان گفت که جنگ به حاشیه رفته و فقط تبعات و عوارض آن مانده است و شاعران نیز غالباً به همین تبعات مشغول‌اند، بدون ریشه‌یابی تاریخی و فکری آنها. به همین سبب‌، شعرهایی از این نوع که اینک می‌بینیم‌، در این مجموعه‌ها بسیار نیست‌:

سهمت را از زندگی‌مان که برداری‌،

ناگهان‌،

تمام بچه‌های شهر

عربی حرف می‌زنند و در کلاسهای درس‌

به جای پیرهن دهقان فداکار

پرچم ملّی عراق‌، نماد می‌شود

سهمت را از زندگی‌مان که برداری‌

حتی پروانه‌ها

پیله‌هایشان را با کیسه‌های درهم و دینار

تاخت می‌زنند،

غروب‌ها،

سربازان خارجی مصدق را قرق می‌کنند و

بر سر در ارگ‌، پوسترهای رنگی‌

از امیران عرب نصب می‌شود و

ادکلن‌هایی با بوی گاز خردل‌

ویترین مغازه‌ها را پُر می‌کند

(مریم بهروزی‌، این شرح بی‌نهایت‌، صفحۀ ۳۱۰)

و

شکست رابطه‌هایی که بین دنیا بود

شکست حرمت انسان شکست‌، تنها بود

جهان فلسفه‌بافی‌، جهان سردرگم‌

معادلات انیشتن و بمبهای اتم‌

جواب فلسفۀ نیچه در «ابر انسان‌»،

جنازه‌های ورم‌کرده بود در باران‌

صدای چکمه زمین را تکان تکان می‌داد

صدای خردشدن‌های استخوان می‌داد

(مجید عزیزی‌، این شرح بی‌نهایت‌، صفحۀ ۷۲۵)

و باز به موازات این‌، نگاه شاعران غالباً به همین جنگ تحمیلی محدود مانده است و از دیگر جنگهایی که هم‌اکنون در جهان ادامه دارد غافل‌اند، مگر درگیریهای لبنان و فلسطین که بدانها اشاره کردیم‌.

نمی‌شد به راستی گرایش این کنگره به سوی مفهوم کلّی پایداری در سطح جهان و در کل‌ّ تاریخ بشری باشد؟ یعنی هم در تاریخ گذشته و هم در جهان امروز، همه وقایعی را که می‌تواند در مجموعۀ «پایداری‌» بگنجد، رصد کنیم و شاعران را نیز به آن سوی جهت دهیم‌؟ این چیزی است که البته بدون این جهت‌بخشی‌، به صورت خودجوش در بعضی آثار روی نموده است‌، مثل شعر «یا من یحیی العظام و هی رمیم‌» از علی‌محمد مؤدب‌:

می‌دانم گرگهای انگلیسی به سودای یوسف فاطمه‌

آتش می‌زنند چاههای عراق را

آنان زخم ذوالفقار را چشیده‌اند

می‌دانند وقت طلاست‌

فضاپیماهاشان کرات دیگر را دید می‌زنند

و پزشکانشان قلب کودکان را شنود می‌کنند

دی ان اِ ابرهه را یافته‌اند

و روانه‌اش کرده‌اند با لشکری از نهنگهای آهنی به خلیج فارس‌

به خشکاندن غدیر و کوثر

(روایت چهاردهم‌، صفحۀ ۲۹۰)

و شعر «اینجا دهکدۀ جهانی است‌!» از عبدالحمید انصاری‌نسب‌:

شما کلمات مرا ندیده‌اید؟

از گوانتانامو گریخته‌

به گوری دسته‌جمعی ریخته‌اند

توی حلبچه سوخته‌اند

و عدالت / پای افغانستان است‌

که می‌رود روی مین‌

محمدالدوره است / که پخش می‌شود روی زمین‌…

(زخم سیب‌، صفحۀ ۵۰)

شاید اختصاص بخشهایی به شعر عاشورا و لبنان و فلسطین در سالهای اخیر، به همین ملاحظه بوده باشد تا شاعران نگاهی وسیع‌تر بیابند و از چنبرۀ تکرار سخنان همدیگر بدرآیند. ولی این جریان اگر در سالهای آینده هم با همین موضوعها ادامه یابد، خود تبدیل به یک کلیشۀ دیگر خواهد شد و به نوعی دیگر، شاعران را محدود خواهد کرد.

موضوع دیگری که به گمان من می‌تواند قدری پررنگ‌تر مطرح شود، پایداری در عرصۀ اجتماعی است‌. چرا جنگ فقط جنگ جبهه‌ها باشد؟ ما در پشت جبهه هم یک درگیری فکری و اجتماعی داریم که روز به روز پررنگ‌تر می‌شود. بحث فقر و غنا، عدالت‌طلبی‌، درگیریهای فکری میان گرایشهای گوناگون انقلابی و ضدّانقلابی‌، اینها همه مظاهر دیگری از پایداری است و می‌تواند با قوّت بیشتری مطرح شود. مثلاً می‌توان موضوع فرعی کنگره‌های بعد را عدالت‌طلبی و مبارزه با رفاه‌زدگی و تجمل‌گرایی انتخاب کرد و شاعران را به آن سوی کشاند. اینها مضامینی است که واقعاً مظلوم مانده و تقریباً هیچ پشتیبان جدی‌ای در میان نهادها ندارد. وقتی بحث کنگره‌ای مثلاً برای امام رضا(ع‌) مطرح می‌شود مسلماً در میان ارگانها و نهادهای فرهنگی و غیرفرهنگی‌، حامیان و تأمین‌کنندگان بسیاری پیدا می‌کند، چون در این‌چنین برنامه‌هایی‌، بیشترین احتمال موفقیت و کمترین احتمال خطر وجود دارد. ولی برگزاری کنگره‌ای مثلاً دربارۀ ساده‌زیستی و برخورد با تجمّل‌گرایی مسلماً آن‌قدرها با روش محافظه‌کارانۀ بعضی از مدیران فرهنگی به صواب به نظر نمی‌آید، چون ممکن است که نتوان در گزینش شعرها، آن مایه از دقت و غربال‌گری را در کار داشت که امنیت رسانه‌ای کنگره را تأمین کند.

باری‌، به نظر من باید مظاهر پایداری را در گونه‌های مختلف‌، جایهای مختلف و سطوح مختلف اجتماعی پیدا کرد و آنهایی را که برای جامعۀ امروز ضروری به نظر می‌رسد، در منظر شاعران نهاد، وگرنه شعرها به طرزی خطرناک‌، تکراری و یکنواخت خواهد شد، چنان که این یکنواختی کمابیش در این سه دفتر قابل مشاهده است‌.

 

In Sharh

حضور جوانان و بانوان‌

چنان که پیشتر هم اشاره کردیم‌، بیش از دو سوم شعرهای این کتابها را شاعران زیر سی سال سروده‌اند. این به‌راستی قابل توجه است و حتی شاید غیر قابل پیش‌بینی در سالهای پیش‌. قضیۀ مهم‌تر، قوّت نسبی این شعرها، حتی در مقایسه با آثار پیشکسوت‌های این عرصه است‌. حقیقت این است که تقریباً هیچ‌یک از شاعران نسل قبل‌، در کنگره‌های اخیر نتوانسته است حتی در همان حدّ و حدود بیست سال پیش خویش ظاهر شود. ولی این را هم نباید انکار کرد که هنوز هم درگیری این نسل از شاعران با قضیۀ جنگ‌، بیشتر از جوانهاست‌. جوان‌ترها چنان که اشاره شد، بیشتر به پس از جنگ توجه و عنایت دارند.

و موضوع قابل توجه دیگر، حضور نسبتاً پررنگ بانوان شاعر در این عرصه در سالهای اخیر است‌، به‌گونه‌ای که بیش از یک سوم شاعران منتخب کنگرۀ شانزدهم را تشکیل می‌دهند. کافی است این را با تعداد بانوان شاعر در کنگره‌های اولیه مقایسه کنیم و تفاوت را دریابیم‌.

این حضور پررنگ‌، البته خاص شعرهای حوزۀ دفاع مقدس و اصولاً خاص شعر نیست و در همه عرصه‌های فرهنگی علمی دیده می‌شود، ولی با این هم نباید بعضی عوامل را دخیل در موضوع دانست‌. ما پیشتر گفتیم که در شعرهای این سالها، پشت صحنۀ جنگ و بعد از جنگ بیشتر دیده می‌شود و البته در این صحنه‌ها، زنان حضور بیشتری داشته‌اند. این شعرها البته بیشتر جنبۀ عاطفی‌، آن هم عواطفی خانوادگی دارند تا جنبۀ حماسی‌. پس باز هم طبیعی است که زنان در این حوزه فعال‌تر و مؤثرتر از همیشه باشند.

 

 

در میان قالبها

مقایسه‌ای گذرا میان این کتابها و کتابهایی مثل «مجموعۀ شعر جنگ‌» منتشره در بیست و چند سال پیش‌، به آشکار، غلبۀ تدریجی غزل و قالبهای نو را نشان می‌دهد. در این کتابها تقریباً هیچ قصیده‌ای نمی‌توان یافت و رباعیهایی که هست نیز چندان رنگ و رمق خاصی ندارد.

ولی چنان که گفتیم‌، غلبه با غزل است و شعر نو، آن هم بیشتر شعر سپید. در این میان‌، البته می‌توان یکنواختی نسبی غزلها را دریافت‌. تنوّع فضا و مضامین در این غزلها بسیار نیست و در مجموع آدمی را بسیار امیدوار نمی‌کند. با این هم‌، این غزلها از آن فضای کلّی و شعاری و سرشار از ترکیب‌سازی دهۀ شصت فاصله گرفته است و از لحاظ زبان و آرایه‌های ادبی نسبت به آن شعرها بسیار برتری دارد. اگر هم مواردی از این دست دیده می‌شود، بسیار نیست و غالباً متعلق به شاعران نسل پیش است‌:

اینان که مست از ساغر «قالوا بلی‌َ»یند

فصلی نوین از صفحۀ کرب و بلایند

فریادشان چون موج سیل‌آسای دریاست‌

همزاد کوه‌اند و خروش آبهایند

در امتداد خطّ گلگون شهادت‌

دلدادگان دشت خونین بلایند

(حسن کرمی نور، زخم سیب‌، صفحۀ ۲۵۰)

شعرهای نو، ولی پست و بلند بیشتر دارد و سبب هم این است که سرودن این‌گونه شعر، کمتر نیازمند مقدمات و سلوک چندسالۀ شاعری است‌. پس شاعری با کمترین توانایی شعری هم می‌تواند به گمان خود شعر نو بسراید و به کنگره‌ای بفرستد. از سویی دیگر، شاعری که فضای شعر کهن را برای جولان فکر و احساس خود تنگ یافته است نیز بیشتر گرایش به این قالبها می‌یابد. یعنی گاه شعر نو یک مرحله فراتر از شعر کهن به حساب می‌آید. این است رمز این افت و خیز نسبتاً بسیار.

چنین است که تنوع و تمایز در شعرهای نو بیشتر حس می‌شود. بیشتر شعرهایی که طرح تازه و ابتکاری دارند و یا به مضامین دور از دسترس‌تری اختصاص یافته‌اند، در قالبهای نو سروده شده‌اند، مثل «ب ـ مثل پرستو» از رضا فلاح (روایت چهاردهم‌، صفحۀ ۲۲۰)، «بوی خرما» از سلمان قربانی (این شرح بی‌نهایت‌، صفحۀ ۷۷۶)، «بچه که بودم‌…» از علی‌اصغر کرمی (این شرح بی‌نهایت‌، صفحۀ ۸۰۹).

از سویی دیگر، در شعرهای بخش لبنان و فلسطین‌، نسبت نوسروده‌ها به قالبهای کهن‌، بیشتر از شعرهای دفاع مقدس است‌. البته موضوع جدید و اصطلاحات و نامهایی که کمتر در شعر کهن ما آمده است‌، شاعر را به نوسرایی ترغیب می‌کند. ولی به گمان من علّت دیگر می‌توان این باشد که این شعرها بیشتر کوششی بوده‌اند تا جوششی‌، یعنی در آنها احساس مسئولیت بیشتر از عواطف سهم داشته است‌. در چنین حالتی‌، طبیعتاً آن وجه از شعر که با عواطف بیشتر گره خورده است یعنی وزن و قافیه‌، کمرنگ‌تر می‌شود.

و باز شاید به همین سبب است که در شعرهای عاشورایی‌، برعکس بسامد غزل بالاتر از شعر نو است و البته در این مورد، باید پیوند شعر عاشورایی با محافل و مجالس مردمی را هم به عنوان یک عامل میل‌دهندۀ شاعر به سوی قالبهای کهن در نظر گرفت‌.

 

 

شعرها و فضاهای خاص‌

شاید به واسطۀ آن محدودیت محتوایی که گفتیم‌، فضای شعرها غالباً مشابه است‌، با عناصری محدود که بسیار تکرار می‌شوند. بیشتر شعرها یک گفت‌وگو یا درددل است با یک شهید یا یک جانباز یا یک مفقودالاثر. در این میان‌، عناصری هم که سازندۀ تخیل شاعران‌اند، غالباً تکرار می‌شوند مثل «پلاک‌» و «استخوان‌» که البته ارتباطشان با موضوع بسیار است‌، ولی باز هم تکرارشان بیش از حدّ لزوم می‌نماید.

شعرهای روایی در این مجموعه‌ها بسیار نیستند و به رویدادهای خاص و لحظات ویژه از زندگی‌، کمتر پرداخته شده است‌، مگر در شعرهایی از نوع «لا لا لا لا» از علی بهمنی که به‌راستی اثری است خاص‌، با یک طرح ویژۀ روایی‌. این شعر، در قالب یک لالایی سروده شده و لحنی محاوره‌ای دارد، همراه با بهره‌مندی بسیار خوب از ضرب‌المثل‌ها و آداب و رسوم عامیانه‌. ما فقط پاره‌هایی کوتاه از آن را نقل می‌کنیم‌:

قرآن و اسفند گرفت رو سرش‌

بی بی چه‌طو یه‌باره سوخت اخترش‌

«سنبل ایمون داره می‌ره جبهه‌

نومزد ریحون داره می‌ره جبهه‌»

پونزده سالش نبود، ولی راهی شد

همقدم کبوتر چاهی شد…

پونزه سالش نبود که پوتین پوشید

پونزه سالش نبود که مرگو چشید

تیک تیکه و تیک تیکه و تف‌دیده‌

حالا جواب ننه‌شو کی می‌ده‌؟

یه برگ خشکیده تو باد آوردیم‌

بیا ننه‌، برات دوماد آوردیم‌

ریحون مش سلیمونو خبر کن‌

بگو که روسری گلی‌تو سر کن‌

ریحون برات عشق و جنون آوردیم‌

دومادو تو حجلۀ خون آوردیم‌

(این شرح بی‌نهایت‌، صفحۀ ۳۱۴)

همین‌طور است شعرهای «تهمتن‌» پریسا مقصودی‌، «به روی دفتر نقاشی‌» نورمحمد ناصری و «چهار اپیزود از سناریوی دلتنگی‌» پروانه نجاتی از کتاب «این شرح بی‌نهایت‌» و «نقاشی‌» نجمه بنائیان بروجنی و «جنگ تمام شده است‌» علی‌اصغر داوری از کتاب «زخم سیب‌» که پاره‌ای از این آخری را می‌خوانیم‌:

برگشته‌ام‌

در آستانۀ در

بازوانت را می‌گشایی‌

و من‌

با آستین‌هایی که به جیبم سنجاق است‌

تنها چهل درصد آغوش برایت آورده‌ام‌

در بعضی از این شعرها، چنان که دیدیم‌، پیوندی ظریف میان حماسه و تغزّل رخ داده است که جالب است‌. در این شعر از غلام‌رضا سلیمانی این خاصیت را پررنگ‌تر می‌توان حس کرد:

… بعد از گلوله‌، برگ و برم سوخت‌، آسمان‌

اما اجازه داد بیاید بهار من‌

بعد از گلوله‌، منتظرم سوخت دختری‌

آری‌، خدا نخواست شود سوگوار من‌

در خاطرات آلبومم ایستاده است‌

یک زن کنار صندلی چرخدار من‌

(این شرح بی‌نهایت‌، صفحۀ ۶۰۳)

و در شعری از اعظم قلندری‌، این قصه رنگی غم‌آلود یافته است‌:

… من‌

دختری که همۀ آبهای جهان را

پشت سرت ریخت‌

پا روی بخت پسری گذاشتم / که عاشق خدا بود

با پلاکش نیامد

اصلاً قرارمان این نبود

قرارمان این نبود که‌

«عکس تو را توی قاب بگذارم‌»

(زخم سیب‌، صفحۀ ۲۳۶)

اما به این پیمانه که شعرها در فضای پشت جبهه و بعد از جنگ‌، چنین خاص و صمیمی شده است‌، در فضای خود جنگ نشده است و کمتر می‌بینیم که صحنه‌هایی از خود جنگ با چنین دقت یا هنرمندی‌ای توصیف شود.

 

 

کتاب‌آرایی‌

نمی‌توان بحث را بدون جوانب فنّی کتابها از نظر کتاب‌آرایی و تنظیم و ترتیب به پایان برد، چون آنچه ما پیش روی داریم‌، به واقع حاصل جمع شعرهاست با شیوۀ ارائۀ آنها، و این شیوۀ ارائه هم خالی از اهمیت نیست‌.

نام کتاب‌ِ «روایت چهاردهم‌»، زیباست‌; ولی ذکر عبارتی توضیحی در ذیل آن‌، ضروری می‌نمود تا در نظر اول گمان نرود که این کتاب‌، مجموعۀ شعرهای آقای علی‌رضا قزوه است‌. البته شاید در این ابهام‌، تعمدی هم در کار بوده باشد برای جلب توجه مخاطبین به کتاب‌. ولی آرایش شعرها در صفحات کتاب‌، نسبتاً خوب است و خواننده را سرگردان و گمراه نمی‌کند.

در کتابهای «زخم سیب‌» و «این شرح بی‌نهایت‌» البته کیفیت چاپ برتری دارد، ولی درج نام شاعران بر حسب نام خانوادگی‌، به شیوۀ «نام خانوادگی‌، نام‌» چندان مطلوب نیست‌. این روش برای کتابنامه‌ها و پاورقیها خوب است ولی در بالای شعر شاعر، بهتر است نام او به صورت ل «نام و نام خانوادگی‌» درج شود، همچنان که در مطبوعات و پشت جلد کتابها رایج است و مثلاً کمتر دیده‌ایم که در نشریه‌ای در بالای شعر جناب اسرافیلی بنویسند «اسرافیلی‌، حسین‌». (این اسم را از آن جهت مثال آوردم که جناب اسرافیلی خود گردآورندۀ کتاب «زخم سیب‌» بوده است‌.)

هم‌چنین در تنظیم فهرستها و سرصفحه‌های کتابها هم رعایت نکاتی ضروری بود تا خواننده سریع‌تر به آنچه می‌خواهد دست یابد. در کتاب «این شرح بی‌نهایت‌» حدود نیمی از صفحات‌، بدون شماره صفحه است‌، به‌ویژه صفحاتی که شعر یک شاعر شروع می‌شود و قاعدتاً برای کسی که به کمک فهرست به دنبال آن صفحات می‌گردد، باید قطعاً شماره داشته باشد. این کتاب‌، برعکس‌ِ کتاب «روایت چهاردهم‌» یک عنوان فرعی اضافی هم دارد که باعث سردرگمی بیشتر می‌شود و به درستی روشن نیست که نام این کتاب چیست‌. باید در انتخاب میزان عناوین روی جلد، حدّ تعادل را نگه داشت‌.

از این گذشته‌، تقریباً همه این کتابها، می‌توانست مختصرتر از این باشد. این حجم بالا فقط برای ارائۀ گزارش کار خوب است‌، نه برای خواندن کتاب‌. به راستی چند تن از خود گردآورندگان این کتابها، حاضرند کتابی هزارصفحه‌ای حاصل یک کنگره را از سر تا پای بخوانند؟ به نظر می‌رسد که در اینجا باید بیشتر رعایت حال مخاطبان را کرد تا شاعرانی را که انتظار چاپ شعرشان را دارند، چون شاعران این کتابها حداکثر سیصد تن هستند و مخاطبانشان طوری که شمارگان کتاب بیان می‌کند، حداقل ۳۰۰۰ تن‌.