Blog
دو مقاله دربارۀ شعر پایداری ایران

توضیح
انگیزۀ اصلی من برای ایجاد این سایت، امکان دسترسی آسان به همه نوشتههایم است، به خصوص مقالهها و نقدهای بسیاری که در این سالها نوشتهام و در نشریات مختلفی چاپ شده است، ولی اکنون کمتر در دسترس است.
من در این سالها معمولاً طرف مراجعۀ عزیزان دانشجو از ایران و افغانستان هستم که برای کارهای پژوهشی خویش به این نوشتهها نیاز دارند و غالباً ناگزیر میشوم که خودم این مطالب را برایشان بیابم و بفرستم. و باز در آن صورت هم مشکل ارجاعدادن دارند. برنامۀ من این است که به امید خدا همه نوشتههایم در حوزههای گوناگون، به تدریج در این سایت گرد آید تا هم دسترسی به آنها سهل باشد و هم بشود ارجاع داد.
این دو مقالۀ کوتاه را سالها پیش دربارۀ شعر جنگ و پایداری در ایران، برای نشریاتی نوشته بودم و چاپ هم شده بود، ولی اکنون به خاطر ندارم که کجا بود. اینها را اکنون به سفارش یکی از دوستان دانشجو که تحقیقی در این زمینه دارد در سایت منتشر میکنم و ان شاءالله همین مسیر را برای همه مطالب ادامه خواهم داد.
محمدکاظم کاظمی
شعر جنگ، شعر پایداری
مراد در این نوشته، یک تقسیمبندی اجمالی شعر جنگ به انواع گوناگون آن است، تا دریابیم که در هر یک چه عطاهایی نهفته است و چه لقاهایی را به اعتبار این عطاها باید تحمل کرد.
ظالمانهترین نوع برخورد با یک اثر هنری و یا یک دسته آثار هنری، برخورد مطلقانگارانه و جزماندیشانه است، چه در ستایش باشد و چه در نکوهش. اگر ما یک دسته آثار را صرفاً به خاطر یک وجه مشترک ـ مثلاً شعر جنگ بودن ـ در یک گروه ارزشی قرار دهیم و بدون تفکیک هنری واهیم در مورد همه یک حکم یکسان صادر کنیم، به همۀ آن آثار ظلم کردهایم، به آثار برتر به این خاطر که آنها را همسطح آثار فروتر نهادهایم ظلم شده و به آثار فروتر به این خاطر که آنها را از نوشداوری نقد بینصیب کردهایم ستم روا داشتهایم. به همین گونه، اگر در داوری ارزشی میان شعر جنگ و شعر ضد جنگ (به پندار خود) جزماندیشی کنیم، چه بسا که در مورد شعرهایی که در محدودۀ خاکستری میان این دو حوزه قرار دارند، به خطا رویم و نتوانیم آنها را در جایگاه شایستۀشان قرار دهیم. از این گذشته، این جزماندیشی ما میتواند به دیگر جوانب شعر، مثل جوانب هنری نیز سرایت کند و سلامت قضاوتهای ما در این ناحیه را نیز مخدوش سازد.
ما نیازمند یک ارزیابی دقیق و جزئینگرانه هستیم، نه یک خطکشی کلی و مطلقانگارانه بین انواع شعر جنگ و آنگاه یک حکم کلی صادر کردن که این، چنین و آن، چنان.
ولی پیش از این تقسیمبندی، باید دریافت خود از یک سلسله اصطلاحات و مفاهیم را روشن کنیم. ما گاهی سخن از شعر پایداری میشنویم، گاهی از شعر جنگ سخن گفته میشود و به تبع آن، پای یک تعداد شعر ضد جنگ هم به میدان میآید. گاهی نیز شعر پایداری و شعر جنگ مترادف هم دانسته میشود و ناخودآگاه این باور را تقویت میکند که با پایان جنگ، دیگر کارنامۀ شعر پایداری هم بسته شده است.
ولی میان این دو مفهوم، تفاوتی ظریف وجود دارد. «شعر پایداری»، یک مفهوم کلّی است که در عمل، میتواند مصادیق مختلفی داشتهباشد. این پایداری گاه در برابر یک دشمن خارجی جلوه میکند; اینجا میشود شعر جنگ; گاه در برابر یک حاکمیت خودکامه ظهور میکند، اینجا میشود شعر مبارزه و انقلاب; و گاه در برابر یک سلسله نابسامانیهای اجتماعی میایستد و اینجا میشود شعر اعتراضآلود اجتماعی.
ولی شعر جنگ، یک مفهوم مطلق نیست، بلکه یکی از مصادیق شعر پایداری است، در وقتی که شاعر با سخن خویش، در برابر یک تجاوز خارجی یا یک جنگ داخلی بیرحمانه میایستد. مسلم است که شعر جنگ، یک رویۀ دیگر هم دارد، یعنی شعری که شاعرانی از صف آن دشمن متجاوز، در ستایش آن جنگ تجاوزآمیز میسرایند، مثل شعرهایی که یحتمل بعضی شاعران ستایشگر عراقی در ستایش جنگافروزیهای رژیم بعثی سروده اند. آنها هم شعر جنگ است، ولی شعر پایداری نیست، چون ستایشگر تجاوز است نه دفاع و پایداری.
پس میتوان گفت شعر پایداری مفهومی عام است و شعر جنگ، یک مصداق خاص برای این مفهوم میتواندشد و این بستگی دارد به نوع این جنگ و این که شاعر در کدام صف ایستاده و چه موضعی گرفته است. شعر پایداری، همواره پسندیده است، ولی شعر جنگ، فقط آنگاه پسندیده میشود که از موضع دفاع و ستمستیزی باشد، نه از موضع خشونت و تجاوز. گاه ممکن است حتی ضد جنگ بودن، نوعی پایداری باشد، مثلاً آنگاه که یک جنگ داخلی ویرانگر بیهوده و ویرانگر در کشوری جریان دارد و شاعران، علیه آن جنگ موضع میگیرند، نظیر موضعی که بعضی شاعران افغانستان علیه جنگهای داخلی این کشور داشتند.
حال، باید دید که شعر جنگ در ایران را چگونه میتوان مورد تفکیک و تقسیمبندی قرار داد. مسلماً روشنترین و بدیهیترین تقسیمبندی، انفکاک آن به شعر جنگ و شعر ضد جنگ است. این تقسیمبندی، یک قضاوت ارزشی ناگهانی را به دنبال دارد که هرچه در این سوی هست، ستودنی است و هرچه در آن سوی است، نکوهیدنی. ولی به نظر من اینقدر شتاب نباید کرد. باید دید که در جنگ و ضد جنگ، موضع شاعر چه بوده است. اگر شاعری جنگ را به صورت مطلق ستوده باشد، نه به صورت یک ضرورت اجتنابناپذیر و یک دفاع در برابر دشمن خارجی، مسلماً کارش چندان قابل دفاع نیست. واقعیت این است که هشت سال دفاع مقدس، یک جنگ اجتنابناپذیر بود و در این میان، فقط شعرهایی تصویرگر راستین این جنگ میتوانند بود که رویکرد آنها از نوع دفاع بوده باشد، نه کشورگشایی; و البته باید بلافاصله یادآور شد که اکثریت قریب به مطلق شعرهای جنگ، از این گونه بوده اند. در واقع این از شاخصههای معنوی این جنگ بود که هیچگاه تصوّر کشورگشایی را در طرفدارانش تقویت نکرد و همواره ماهیتی مدافعانه داشت. به همین لحاظ، شعر دفاع مقدس، به طور کلی از آرمانهای تجاوزگرانه تهی است و این از افتخارات این گروه شاعران میتواند بود.
اما شعر ضد جنگ نیز یک مفهوم ساده و بسیط نیست و اشکال گوناگون دارد. اگر به صورت مطلق بنگریم، این گونه شعر باید ستودنی باشد، چون جنگ ـ بهطور کلی ـ پدیدهای ناپسند است و ضد جنگ بودن، انسانیتر مینماید. ولی در عمل، مخالفت بعضی شاعران با جنگ، همواره از یک موضع انسانی نبود، بلکه گاهی تضعیف صفوف مدافعان را در خود داشت. این گونه شاعران را که دفاع مقدس را به نام جنگ میکوبیدند و رد میکردند، در واقع باید طرفدار جنگ دانست، چون مؤید تجاوزی بودند که به کشور شده بود.
ولی ما نوعی دیگر شعر ضد جنگ هم داشتیم، شعری که مصیبتهای ناشی از جنگ را ـ البته بدون یک نتیجهگیری صریح ـ به نمایش میگذاشت. نمیتوان این شعر را صرفاً با عنوان ضد جنگ بودن، رد و انکار کرد، چون واقعیت این است که این شاعران، زشتیهای یک پدیدۀ زشت را عریان میکردند. تنها مشکلی که ما با این گونه شعر داریم، موضع خنثی و بیهدف شاعر است که شعرش را قابل تأویل در هر دو جهت ساخته است. این شعرها آینهاند، ولی من تصوّر میکنم شعر باید چیزی بیش از آینگی هم در خود داشته باشد.
با آنچه در تفاوت میان شعر پایداری و شعر جنگ گفتیم، میتوان گفت که اگرهم جنگ تمام شده است، پایداری هنوز تمام نشده است، و هیچگاه نیز تمام نخواهد شد. این پایداری در یک مقطع، خودش را در شعر انقلاب نشان داد، در مقطعی دیگر، در شعر دفاع مقدس نشان داد و در مقطعی دیگر نیز در رویارویی با نارواییهای اجتماعی جلوه کرد. اکنون نیز فقط سنگربندیها عوض شدهاند و دوست و دشمن در لباسی دیگر دیده میشوند، وگرنه رویارویی حق و باطل همچنان ادامه دارد. این حق و باطل نیز گاه ماهیت خارجی و گاه ماهیت داخلی دارد.
قعیت این است که در سالهای اخیر، بسیاری از شاعران جنگ، نتوانستند خود را با پیچوخمهای این مسیر سازگار کنند. آنهایی که فقط به شعر حماسی سرودن عادت کردهبودند، یا ناچار سکوت کردند یا این حماسهسرایی را در برابر کسانی انجام دادند که در واقع با آنها درگیر نبودند. یک عدۀ دیگر نیز پایان جنگ را پایان پایداری دانستند و همانند کسی که خود را از زیر یک بار مسئولیت کشنده رها یافته باشد، به دنبال سرگرمیهای دیگری رفتند. اینان شاید هم به نوعی راحت شدند.
به نظر میرسد که شعر پایداری نیز با یک پوستاندازی، میتواند و باید همچنان وجود و حضور داشتهباشد. ولی این پایداری در برابر چه و از چه موضعی؟ این دیگر به موضعگیری ارزشی شاعران بستگی دارد و قابل توصیه و سفارش نیست. فقط باید دانست که اگر هم جنگ تمام شده، پایداری تمام نشده است.
شعر جنگ و ریشههای آن
سخن دربارۀ شعر دفاع مقدس را نمیتوان پی گرفت مگر با روشن شدن بعضی اصطلاحات و مفاهیم و حد و مرز آنها. به واقع باید دید رابطه میان تعابیر «شعر پایداری» و «شعر جنگ» چیست و هر یک چه حوزۀ کاربردی دارد. اجمالاً میتوان گفت که «شعر پایداری»، یک مجموعۀ وسیع است با زیرمجموعههایی مختلف که بستگی به نوع آن دارد. پایداری گاه در برابر یک دشمن خارجی جلوه میکند، اینجا میشود شعر جنگ; گاه در برابر یک حاکمیت خودکامه ظهور میکند، اینجا میشود شعر مبارزه و انقلاب; و گاه در برابر یک سلسله نابسامانیهای اجتماعی است و اینجا میشود شعر اعتراضآمیز اجتماعی.
با این وصف، شعر جنگ یکی از شاخههای شعر پایداری است، وقتی که شاعر با سخن خویش در برابر یک تجاوز خارجی یا یک جنگ داخلی بیرحمانه میایستد. ارزشگذاری این نوع شعر نیز بسته به مقام ارزشی آن جنگ است. گاه این جنگ شکل دفاع دارد، آنگاه هم خودش ارزشمند میشود و هم شعرش. گاه نیز شکل کشورگشایی دارد و آنگاه هردو قابل نکوهش میشوند، چون از نوع پایداری نیستند. حتی گاه ممکن است ضد جنگ بودن، نوعی پایداری باشد، مثلاً آنگاه که یک جنگ داخلی بیثمر و ویرانگر در کشوری جریان دارد و شاعران، علیه آن جنگ موضع میگیرند، نظیر موضعی که بعضی شاعران افغانستان علیه جنگهای داخلی این کشور داشتند.
با آنچه در باب مفهوم «شعر پایداری» و «شعر جنگ» گفتیم، میتوان گفت که شعر پایداری همواره وجود دارد، حتی اگر جنگ به معنای متعارف آن وجود نداشته باشد. به واقع این مفهوم، خود را در آینههای مختلفی بازتاب میدهد. مثلاً در سه دهۀ اخیر در ایران، این پایداری در یک مقطع خودش را در شعر انقلاب نشان داد; در مقطعی دیگر، در شعر جنگ نشان داد و در مقطعی دیگر نیز در رویارویی با نارواییهای اجتماعی جلوه کرد. اگر نیک بنگریم، فقط سنگربندیها عوض شدهاند، وگرنه رویارویی حق و باطل همچنان ادامه دارد.
اما پیشینۀ این نوع شعر در ادبیات گذشتۀ ما چیست؟ به نظر میرسد که اگر بخواهیم در شعر کهن و حتی شعر دهههای اخیر، در پی شعری با این اوصاف برآییم، چیز بسیار دندانگیری پیدا نمیکنیم. واقعیت این است که شعر جنگ با این شکل و شمایل، در ادب کهن ما سابقهای نداشتهاست، چون جنگی با عیاری چنین بالا از اخلاص و معنویت، در تاریخ ما کمتر تجربه شده است و جنگهای ما که غالباً ناشی از کشورگشاییهای شاهان بودهاست، به هر دلیلی نتوانستهاست عواطف گروه وسیعی از شاعران را با خود همسو سازد.
البته اگر چنان که پیشتر گفته شد، ادبیات پایداری را به مفهوم وسیع آن در نظر بگیریم و شعر جنگ را مصداقی خاص از آن بدانیم، در ادب کهن ما نشانههایی هرچند پراکنده و اندک از پایداری به مفهوم امروزین آن میتوان یافت. قصاید اجتماعی سنایی، قصاید اعتقادی ناصرخسرو و بعضی شعرهای اعتراضآمیز سیف فرغانی را میتوان نشانههایی از نوعی پایداری دانست که متأسفانه هیچگاه به شکل یک مکتب با جریان ادبی گسترده ظاهر نشد و این نیز، عواملی داشت. ادب کهن ما بهزودی در میان دربار و خانقاه تقسیم شد و برای میدان مبارزه چیزی باقی نماند.
اما شعری از نوع قصاید سنایی و ناصرخسرو، تا چه مایه بر شعر دفاع مقدّس تأثیر گذاشت؟ شواهد نشان میدهد که این تأثیر، بسیار نبوده است. قالب قصیده و لحن خراسانی، آنقدرها برای نسل جوان امروز جذّاب نبود که او را به پیروی از صورت چنین شعری بکشاند. در حتوا نیز آنمایه از قرابت در کار نبود که بتواند شاعر جوان امروز را به پیروی محتوایی از آن شعر مجاب کند. البته بعضی از پیشکسوتها و بهویژه قصیدهسرایان، کوشیدند همان لحن و زبان خراسانی و قالب غزل و قصیدۀ سنّتی را به خدمت دفاع مقدس بگیرند، ولی توفیق بسیاری در این کار نیافتند.
ادب معاصر، نشانههایی بیشتر از پایداری میتوان یافت، بهویژه در دورۀ مشروطه و بعد از آن. ما اگر هم از لحاظ ارزشی و با معیارهایی که خود داریم نتوانیم رویکرد محتوایی این شعرها را بپذیریم و بپسندیم، در وجود این پایداری تردید نمیتوانیم کرد. این پایداری که بیشتر وجه ملی داشت، نه مذهبی، البته در محتوا نمیتوانست سرمشق روشنی برای شاعران انقلاب اسلامی باشد، ولی در صورت، چیزهایی برای استفاده داشت و بعضی از سرایندگان شعر دفاع مقدّس از آن بهره بردند.
ولی به همان دلیل که گفته شد، اتکای شاعران انقلاب به میراث ادبی قبل از انقلاب چندان زیاد نبود. به ویژه در سالهای اولیۀ پیروزی انقلاب اسلامی که حتی نوعی جبههگیری در برابر شعر نو نیز به چشم میخورد. در آن سالها بعضی از شاعران شاخص و مشهور، همچون نصرالله مردانی و علی معلّم از نسل جوانتر و حمید سبزواری از نسل پیشکسوت، صریحاً یا ضمناً مخالف تجدّدگرایی از نوع تجربههای نیما و پیروانش بودند.
ولی نسل جوانتر، از رهیافتهای نوگرایان آنقدرها هم فاصله نگرفت و به زودی توانست آنها را در خدمت شعر جنگ قرار دهد. به گمان من، «شعری برای جنگ» قیصر امینپور، شاخصترین نمونه برای این سخن است. در کنار اینها، البته از آثار محمدرضا عبدالملکیان و شادروانان سلمان هراتی و حسن حسینی نیز میتوان یاد کرد و بسیار شاعران دیگر در حوزۀ ادبیات دفاع مقدّس.
با اینهمه، شعر دفاع مقدّس توانستهاست رنگ و بوی ویژۀ خود را حفظ کند، به گونهای که نتوان آن را ادامه یا تقلید صریح و مستقیم یکی از مکاتب ادبی دیروز و امروز ما دانست. این شعر، همچنان شاخص و بینظیر باقی مانده است و علّت را نیز باید در زمینههای عاطفی و معنوی آن جستوجو کرد. اخلاص و باورمندی شاعران دفاع مقدس نسبت به این پدیده، آنچنان رنگی به شعر زد که جای هرگونه تشخّص سبکی و صوری را گرفت.
با این ملاحظات، هیچ بیجا نیست اگر بگوییم که شعر دفاع مقدّس، بیشترین بهرهاش را نه از تجربیات پیشین شعر فارسی، که از چشمدیدهای عینی شاعران امروز گرفت و این شاعران، بیش از آن که وامدار صوری ادب کهن و امروز باشند، وامدار معنوی این پدیدۀ نادر قرن حاضر، یعنی هشت سال دفاع مخلصانۀ رزمندگانشان بودهاند.