تهمید
شادروان حسن حسینی شاعری بود جامعالاطراف و صاحب فعالیتها و آثاری در زمینههای گوناگونِ سرایش و نگارش. یکی از این سلسله فعالیتها، آثار و خدمات او در معرفی و شناخت شعر میرزا عبدالقادر بیدل شاعر بزرگ فارسی به جامعۀ ادبی ایران است.
شاید سخن دربارۀ عوامل گمنامماندن بیدل، شاعری چنین توانا و قدرتمند، آن هم در کشوری که همه شاعران در آن قدر میبینند و بر صدر مینشینند ـ به ویژه اگر درگذشته باشند و به رفتگان پیوسته باشند ـ سخن را قدری به درازا بکشاند و ما را از مسیر اصلی بدر برد. در اینجا این قدر میتوان گفت که از شگفتیهای روزگار بود که شاعری در پایه و مایۀ میرزا عبدالقادر بیدل قریب به دو قرن، در یکی از کانونهای اصلی زبان فارسی دری چنین گمنام ماند، با آن که در خارج از این قلمرو، یعنی در افغانستان و ماورأالنهر از سه، چهار شاعر بزرگ زبان فارسی شمرده میشد.
باری، قریب به سه دهه است که به بیدل در ایران به چشم یک گنج مکشوفه نگریسته میشود و به حسن حسینی به چشم یکی از کاشفان فروتن این گنج. ما در این یادداشت، میکوشیم که ارتباط حسن حسینی و بیدل را در سه آیینه به تماشا بنشینیم.
۱. بیدل، سپهری، سبک هندی
این را همگان میدانند که اولین کتابی که در ایران در مورد میرزا عبدالقادر بیدل منتشر شد، «شاعر آینهها»(۱) از استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی بود (چاپ اول، ۱۳۶۶) ولی شاید همگان ندانند که این اولین کتابی که تألیف شد نبود و یکی دو سال پیش از انتشار آن، حسن حسینی کتاب «بیدل، سپهری، سبک هندی»(۲) را آمادۀ چاپ ساخته بود؛ و این کتاب گویا دیر زمانی در طی مراحل چاپ معطل ماند. بنابراین هرچند فضل تقدم در انتشار، با دکتر شفیعی است، فضل تقدم در تألیف، با حسن حسینی است، بگذریم از این که پیش از تألیف کتاب نیز حسن حسینی و یاران او در جلسات شعر حوزه هنری تهران با بیدل آشنا بودند و همین ارتباط و آشنایی حلقۀ شاعران حوزۀ هنری بود که به انتشار غزلیات بیدل به کوشش یوسفعلی میرشکاک انجامید، در سال ۱۳۶۴. به واقع کار حسن حسینی در معرفی بیدل را نباید به آثار منتشرشده از او منحصر و محدود دانست.
شاید عنوان فصلهای کتاب «بیدل، سپهری، سبک هندی» بتواند ما را تا حدی به محتوایش رهنمون شود: «بیدل کیست؟»، «سواد سبک هندی»، «تمثیل»، «مکانیسم عنصر خیال در سبک هندی»، «تشخیص یا تجسیم»، «بازی با کلمه یا کاریکلماتور»، «سپهری و سبک هندی»، «سوررئالیسم، سرپناه سپهری و بیدل»، «صور عواطف در شعر بیدل»، «علل پیچیدگی شعر بیدل»، «معنی یک بیت بیمعنی!»، «اندیشههای بیدل در مثنوی و رباعی»، «دری به خانۀ خورشید»، «ابتسام صبح فطرت»، «خاتمه».
در مجموع میتوان گفت که این کتابی است کاملاً هدفمند، با دو هدف اصلی و روشن. اول این که مؤلف در آن میکوشد بر امکان ارتباط شاعران نوپرداز امروز با شعر بیدل و تأثیرپذیری مثبت از آن تأکید کند و شعر سهراب سپهری را شاهدی بر این ادعا بداند. او بر آن است که سپهری سالها پیش، با بیدل آشنا بوده و بهرههای فراوانی از شعر او برده است که در آثارش نمایان است. حسن حسین میکوشد که با آوردن شواهد و مثالهای بسیار از شعر سهراب سپهری، این ادعا را مسجّل کند.
هدف مهم دیگر نویسنده در این کتاب، بازنمودن سیمای معنوی شعر بیدل است و تأکید بر این که ما با شاعری اهل عرفان و معرفت روبهروییم و این خود میتواند شاعر جوان و نوگرای امروز را به کار آید.
حسینی خوب میداند که نسل کهنگرای خراسانیپسند و اغلب دانشگاهی آن سالها، چندان انس و الفتی با بیدل نمیتواند داشت و حتی همین گروه به واقع سدّ راه معرفی بیدل در ایران بودهاند. بنابراین او میکوشد که نسل جوان نوگرای امروز را با بیدل آشنا سازد و آنان را به خواندن آثار او ترغیب کند. به همین دلیل، آنچه از شعر بیدل در «بیدل، سپهری، سبک هندی» بیشتر جلوه دارد، نواندیشیها و نوگراییهای اوست و آنچه میتواند جوان شاعر نوجوی نسل انقلاب را که در پی الگویی از شعر کهن برای سلوک شعری خویش میگردد، اقناع کند.
۲. بیدل به روایت حسینی
دیگر کار بزرگ شادروان حسن حسینی در مورد شعر بیدل که پیش از این سابقه نداشته و پس از این نیز بعید است که دوباره صورت گیرد، خوانش متن کامل غزلیات این شاعر است، در قالب یک مجموعۀ صوتی ۱۷۲ ساعتی.(۳)
وقتی میگوییم متن کامل غزلیات، باید در نظر داشته باشیم که با دیوان غزلی روبهروییم از نظر حجم شش برابر دیوان حافظ و این رقم کمی نیست. اینها قریب به سه هزار غزل است و دیکلمۀ همهشان همّت و جرأتی ویژه میطلبیده است.
اما چرا جرأت؟ از این روی که چنان که خواهیم دید، قرائت شعر بیدل کاری است سخت خطرآفرین و میتواند چند و چونهای بسیاری را در پی داشته باشد، به خاطر دشواریهایی که دارد و احتمال خطا را در قرائت بسیار بالا میبرد.(۴)
البته در روایت صوتی همه متون ادبی، احتمال خطا در قرائت میرود. در مصراع دوم این بیت از حافظ نیز ممکن است که کسی دچار خطا شود، به سبب وجود دو «بهشت» با یک شکل نوشتاری و دو شکل گفتاری متفاوت:
نه من از پردۀ تقوا بدر افتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست، بهشت
ولی در مورد شعر بیدل کار بسیار دشوارتر میشود، چون این شعر خود به اندازۀ قابل توجهی دشواریاب است و این دشواریابی حتی در شیوۀ قرائت شعر هم تأثیر میگذارد. به راستی شما این بیت بیدل را چگونه میخوانید و معنی میکنید؟
ز دست اهل عدم هرچه آید اعجاز است
به خدمتم نپذیرند اگر کنم تقصیر
شاید بگوییم «اگر تقصیر کنم، مرا به خدمت نمیپذیرند». ولی این سخنی است معمولی و هیچ ارزش هنری ندارد. از این گذشته، ارتباط دو مصراع چه میشود؟ ولی وقتی مصراع دوم را بدین گونه بخوانیم، هم ارزش هنری آن آشکار میشود و هم ارتباط دو مصراع و بل ارتباط این بیت با بیتهای مشابه آن در دیوان بیدل:
به خدمتم نپذیرند اگر، کنم تقصیر
یعنی من بالاخره باید کاری کنم که از اتهامِ «هیچ بودن» و «معدوم بودن» رهایی یابم و به قول معروف، «خودی نشان بدهم». پس اگر مرا به خدمت نپذیرند، لاجرم گناهی خواهم کرد، چنان که شاعری دیگر نیز میگوید:
طاعت از دست نیاید، گنهی باید کرد
در دل دوست، به هر حیله رهی باید کرد
این بیت از بیدل نیز بدین معنی که گفتیم، گواهی میدهد و به واقع شارح آن بیت است:
مبند ای وهم! بر معدومِ مطلق تهمت قدرت
ز خدمت بینیازم گر ز من تقصیر میآید
ملاحظه میکنید که معنی بیت، تا چه حد به شکل قرائت آن بستگی دارد. این هم یک مثال دیگر از این دست تا روشن دارد که شعر بیدل تا چه مایه قرائتهای گوناگون را در خود میپذیرد.
اگر نه کوری و غفلت فشرده مژگانت
گشاد چشم مدان جز تبسّم لب گور
این «کوری» (کور هستی) است یا «کوری» (نابینایی)؟ و باز این «نه» جزئی از «اگرنه» است، یا بخشی از فعل نفی «نفشرده» که از آن جدا شده است؟ از جانبی دیگر «کوری» و «غفلت» با هم عطف شدهاند یا نه. چنین است که دو برداشت میتوان داشت:
۱. اگر نه کوری؛ و غفلت فشرده مژگانت (اگر کور نیستی؛ و غفلت مژگانت را فشرده است.)
۲. اگر، نه کوری و غفلت، فشرده مژگانت (اگر کوری و غفلت مژگانت را نفشرده است)
دیوان بیدل سرشار است از این ابهامهایی که بر اثر قرائتهای گوناگون از شعر رخ مینماید و بسیاری از این ابهامها، به کمک نسخۀ صوتی دیوان، یعنی کار عظیم شادروان حسن حسینی، قابل رفع است.
چنین است که این اثر از یک ارزش پژوهشی بزرگ برای خواندن، فهم و حتی تصحیح دیوان بیدل برخوردار شده است و برای هر کسی که بخواهد در شعر بیدل تحقیقی بکند، سخت کارساز است.
تفاوت عمدۀ این اثر با آثاری مشابه آن که در قالب نوارها یا سی دیهای شعرخوانی شاعران به وسیلۀ خودشان یا دیگران به بازار میآید، همین وجه پژوهشی آن است. اگر فقط التذاذ هنری در نظر بود، میشد این کار با دیکلمۀ حدود یکصد یا دویست غزل برگزیده از بیدل سامان یابد تا هم راحتتر قابل استفاده باشد و هم جذابیت بیشتری برای عموم داشته باشد.
البته این را میپذیرم که در بعضی بیتها از غزلیات، شیوۀ قرائت شادروان حسن حسینی به صواب نمینماید و میشود قرائت مرجّحتری هم از آن مصراعها یا بیتها داشت، چنان که ایشان در جایی میخواند:
دلبر شد و من پا به دل سخت فشردم
خاکم به سر ای وای که جان رفت و نمردم
و این «دلبر شد» به صورت یک فعل مرکب ادا شده است، مثل «مهربان شد» یا «زیبا شد»؛ در حالی که به گمان من در اینجا «شد» به معنی «رفت» است و آن را باید چنین خواند:
دلبر، شد و من پا به دل سخت فشردم
خاکم به سر ای وای که جان رفت و نمردم
این غزل در سوگ کسی سروده شده است و بقیه بیتها هم به همین معنی «رفتن» گواهی میدهد.
این هم مثالی دیگر
پیش روی او که آتش رنگ میبازد ز شرم
آینه از سادهلوحی میزند نقشی بر آب
در اینجا مرحوم حسینی «آتش رنگ» را به صورت ترکیب میخواند، مثل «شبرنگ» و «گلرنگ». ولی به گمان من اینجا «آتش» فاعل جمله است و «رنگ میبازد» فعل آن. یعنی «آتش در مقابل روی آن معشوق، رنگ میبازد.»
ولی با این همه وقتی حجم قابل توجه غزلیات بیدل را میبینیم و بدین موضوع عنایت میکنیم که شعر بیدل به سبب ترکیبسازیهای خاص و عوامل ابهامآفرین دیگر، قرائتی دشوارتر از شعر دیگر شاعران فارسی دارد، حس میکنیم که میزان این خطاها بسیار اندک است و در مقابل، در بسیار مواقع این روایت صوتی غزلیات بیدل برای ما کارگشاست و رفعکنندۀ اشتباههایی که گاه در خواندن شعر بیدل داریم و گاه حتی در متن مکتوب دیوان بیدل نیز روی نموده است. به واقع حسن حسینی در بسیار جایها با وجود عدم دسترسی به نسخههای دیگری از دیوان بیدل ـ که در سالهای اخیر و به همت بیدلدوستان ایرانی، غالباً از شبه قاره هند فراهم آمده است ـ تصحیحهای دقیقی در متن دیوان صورت داده است. این نیز خالی از ارزش پژوهشی نیست.
۳. در شعرهای شاعر
اما ارتباط زندهیاد حسن حسینی با بیدل به همین خلاصه نمیشود. در شعر ایشان و به ویژه غزلهایی که در دهۀ هفتاد سروده شده است، گاهی ردّ پای بیدل هویداست، ولی نه به گونهای که رنگی از تقلید و به قول معروف «بیدلی سرودن» پیدا باشد و خالی از ارزش خلاقانه باشد. در غزل زیر ـ که پایانبخش سخن ماست ـ ملاحظه میکنیم که اینها چگونه در زبان حسن حسینی حل شده است و رنگی نامحسوس یافته است.
دیده اگر با تو برابر شود
چشم من آیینۀ محشر شود
دم بزن ای غنچۀ باغ ازل!
تا نفس خاک، معطّر شود
دم به دم از نام تو دم میزنم
تا سخنم قند مکرّر شود
منظره در منظره گل میکند
چشم تو گر آینهگستر شود
پاسخ لبخند دلم تا به کی
قهقهۀ تیغۀ خنجر شود؟
خسته شدم، خسته ز دیوارها
عشق مگر پنجرهپرور شود
همت حیدر، مدد عاشق است
روی زمین، گو، همه خیبر شود
در قفسم آینهای نصب کن
تا پر و بالم دو برابر شود