شعر از واقف لاهوری است و در دو دیوان چاپ‌شده از این شاعر که من دارم، با اختلاف‌هایی آمده است و حتی بعضی بیت‌ها در یک نسخه نیست. (دیوان چاپ سنگی لاهور[۱]، صفحۀ ۷۵؛ دیوان مصحح غلام‌ربانی عزیز[۲]، ص ۱۹۲). خواندن استاد سرآهنگ در مواردی با یک نسخه قرابت دارد و در مواردی با نسخه‌ای دیگر. به احتمال قوی استاد بر نسخه‌ای دیگر از دیوان واقف مبتنی بوده است. من در اینجا غزل را با روایت استاد سرآهنگ نقل کرده‌ام و اختلاف‌ها را نوشته‌ام.

 

در عشق نه تسبیح و[۳] نه زنار ضرور است

تاری به کف از طرّۀ دلدار ضرور است

آن سرمه که سازند پی روشنی چشم

در وی قدری خاک در یار ضرور است

تا عشق‌فروشان همه بندند دکان را

یک جلوه تو را بر سر بازار ضرور است

از دیده چه‌سان سیل برانیم در آن کو[۴]

ما را ادب آن در و دیوار ضرور است[۵]

یک بوسه ز لب‌های شفابخش عطا کن

از بهر علاج دل بیمار ضرور است

زکات حسن اگر بوسه‌ای به ما بدهی

خدا زیاده کند دولت جمال تو را

آسوده‌دلان را نمک غم بچشانند[۶]

بر خوان محبت دل افگار ضرور است

[۱] دیوان واقف لاهوری، چاپ سنگی، به اهتمام منشی عزیزالدین، مطبوعهٔ پنجاب پریس، لاهور، ۱۳۳۸ قمری.

[۲] دیوان واقف لاهوری، به کوشش غلام‌ربانی عزیز، لاهور: پنجابی ادبی اکادمی، ۱۹۶۲.

[۳] متن هر دو دیوان: تسبیح

[۴] عزیز: در کوی تو از دیده چه‌سان سیل برانم.

[۵] این بیت در دیوان سنگی لاهور نیست.

[۶] در دیوان عزیز «بچشانید» است.