ارادت و توجه ویژۀ شاعران فارسی‌زبان به حضرت امیرالمؤمنین‌، امری است طبیعی و جای بحث ندارد. نقطۀ تأکید ما در این نوشته‌، نوع نگاه شاعران به آن حضرت و تنوع مضمونی آثاری است که در ستایش ایشان سروده‌اند.

به واقع ما یک موضوع دایمی داشته‌ایم که از آثار نخستین شاعران ما تا امروز، خود را نشان می‌دهد. ولی برخورد شاعران با این موضوع‌، مسلماً یکسان و ثابت نبوده است‌. زاویۀ دید اینان در طول تاریخ‌، می‌تواند موضوعی قابل بحث باشد و حقایقی تاریخی و اجتماعی را روشن کند.

مضامین شعرهای ولایی برای آن حضرت‌، بسیار متنوع است و این تنوّع از شخصیت جامع ایشان سرچشمه می‌گیرد. یک شخصیت یک‌بعدی را که مثلاً فقط در شجاعت یا عدالت یا زهد مشهور است‌، همه یکسان می‌ستایند، ولی شخصیتهای چندبعدی و جامع‌، در مقام ستوده‌شدن از زاویه‌های گوناگون نگریسته می‌شوند. چنین است که علی علیه‌السلام در هر عصر در چشم مردم و شاعران‌، جلوه‌ای دارد متناسب با نیاز آن عصر. آنان در عصر مبارزه بیش از هر چیز به شجاعت حضرت متوسل می‌شوند و در عصر بی‌عدالتی به عدالت و در عصر مباحث فکری‌، به آموزه‌های علمی و اعتقادی ایشان‌. همه این جلوه‌ها، در زمانه‌های مختلف در شعر فارسی قابل ردیابی است‌.

با مروری کوتاه به نخستین مناقب شاعران فارسی‌زبان برای آن حضرت (در قرنهای سوم و چهارم هجری‌) درمی‌یابیم که در آن عصر، پیش از هر چیز، دفاع از حقانیت ایشان مطرح است‌. در آن دوره معتقدان به آن حضرت باید غبار تهمتها و نارواییهای بنی‌امیه را از این سیمای روشن می‌زدودند و عامه مردم را از موقف حقیقی ایشان در اسلام آگاه می‌کردند. شعرهایی که از کسایی مروزی‌، فردوسی و بعضی شاعران دیگر عصر سامانی و اوایل عصر غزنوی باقی مانده است‌، حکایتگر این تلاش است‌، مثلاً این شعر از کسایی‌.

مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر

بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار

آن کیست بدین حال که بوده است و که باشد

جز شیر خداوند جهان‌، حیدر کرّار

این دین هدی را به مثل دایره‌ای دان‌

پیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار

علم همه عالم به علی داد پیمبر

چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار

این تلاش‌، تا عصر ناصرخسرو ادامه می‌یابد و با جهد ویژۀ او در شناساندن مقام والای آن حضرت در اسلام‌، به اوج می‌رسد. اوضاع اجتماعی آن عصر هم دقیقاً بر همین تلاش دلالت می‌کند و ما اکنون حس می‌کنیم که تا چه مایه آن شعرها بر حسب ضرورت بوده است‌.

بعد از این دوره‌، که می‌توان آن را دورۀ بیان حقانیت نامید، وارد یک مرحلۀ تعلیمی می‌شویم‌. از حوالی قرن ششم و هفتم‌، شاعران فارسی‌زبان ـ که اینک در حقانیت حضرت کمتر تردیدی دارند ـ می‌کوشند آموزه‌های عملی آن حضرت را چراغ راه خویش سازند و البته بیش از هر چیز به زهد و اخلاق توجه دارند که عصر، عصر همین مفاهیم است‌. نمونۀ بسیار برجسته از این نگاه‌، داستان «اخلاص عمل‌» در مثنوی معنوی است‌. مولانا در اینجا حکایتی از یک جنگ را دستاویز قرار می‌دهد. اگر این دوران حماسه‌سرایی بود، شاید او بیش از هر چیز به جنگاوری آن حضرت اشاره می‌کرد. ولی چنین نیست و مولانا فقط در حدّ یک مصراع به غزا اشاره می‌کند.

در غزا بر پهلوانی دست یافت‌

زود شمشیری برآورد و شتافت‌…

اینجا حتی از این پهلوان ـ که با هزار نفر هماورد بوده است ـ هم نامی به میان نمی‌آید، چون در دید مولانا، این قضیه آن‌قدرها اهمیت ندارد. او بیش از آن که شیفتۀ پهلوانی حضرت باشد، دلبستۀ اخلاص اوست و چنین است که حکایت را به آن سوی می‌کشاند.

باری این گرایش تعلیمی با تکیه بر زهد و اخلاق‌، قرنها در شعرهایی که برای حضرت امیر سروده می‌شود، غلبه دارد. به گمان من‌، شاعران فارسی در این عصر، در مناقبشان سازنده‌ترین موضع را داشته‌اند و ما بیشترین آموزه‌ها و یادگیری‌ها از خصایل حضرت را در این دوره داریم‌.

دورۀ سوم‌، به گمان من از عصر صفوی آغاز می‌شود و تا پایان قاجاریه ادامه می‌یابد. در این عصر، باز به تبع جریانهای سیاسی و اعتقادی‌، یک مرحله اثبات حقانیت آغاز می‌شود. ولی این‌بار، شاعران نیز به بیانهای کلی و اغراق‌آمیز روی می‌آورند. بر مبنای این شعرها، سیمایی که از حضرت ترسیم می‌شود، یک سیمای بسیار ملکوتی و نورانی است‌، ولی آن‌قدر ملکوتی که دیگر برای انسانهای زمینی خطدهنده نیست‌. این سیما را فقط باید ستود و تقدیس کرد ولی نمی‌توان الگو قرار داد، چون حاوی چیزهایی است که برای انسانهای معمولی قابل وصول نیست‌.

به عبارت دیگر، تلاش این دسته از شاعران این است که برای اثبات حقانیت و بیان مقام والای حضرت‌، ایشان را تا حدی که ممکن است از مرتبۀ انسانهای زمینی و واقعی فراتر ببرند و در نتیجه‌، انسانهای معمولی‌، هیچ‌گاه زمینۀ الگوپذیری از ایشان را در خود نمی‌بینند.

من این چند بیت را از قصیده‌ای از عبدالقادر بیدل نقل می‌کنم که در میان شاعران این عصر، بیش از همه اهل معنی و کمال است‌.

نگه دریوزه کن تا بینی آن آیات قدرت را

به دلها گوش نه تا بشنوی آواز قرآنش‌

دو طاق منظر رحمت‌، خم محراب ابرویش‌

دو مصراع در علم نبی لبهای خندانش‌

ترحّم‌آفرین‌، ذاتش‌; شفاعت‌پرور، اخلاقش‌

کرم‌تصویر، الطافش‌; نجات‌ایجاد، احسانش‌

زبان گبر اگر در دیر، نام شرم او گیرد

کند آتش عرق چندان که گرداند مسلمانش‌

لب بت گر به تصدیق کمالش یاعلی گوید

به نوری آشنا گردد که آرد کعبه ایمانش‌

ما اغراقهای این سخن را به این اعتبار که شعر اصولاً مقام اغراق است‌، می‌پذیریم‌، ولی پرسش این است که این باور که «اگر بت هم به تصدیق کمال آن حضرت «یاعلی‌» بگوید آن‌چنان منزلتی خواهد یافت که کعبه به آن ایمان می‌آورد» چه آموزه‌ای برای من مسلمان دارد و من در کجای دین و دنیایم می‌توانم این سخن را چراغ راه خویش سازم‌؟ بیت بسیار زیباست و مشهور، ولی بازده عملی بسیاری ندارد.

و چنین است اوضاع غالب شعرهایی که در آن عصر دربارۀ آن حضرت سروده می‌شود و البته دنبالۀ این سلسله تا امروز در میان شاعران سنتی‌گرای ما برجای است‌.

در قرن اخیر، ستایش حضرت امیر و دیگر بزرگان دین‌، تا حوالی دهۀ پنجاه در شعر زنده و پویای فارسی غایب است‌. البته شاعران منقبت‌سرا همچنان کار می‌کنند، ولی در عمل دنباله‌رو پیشینیان هستند و غالباً از همان شعرهایی کلّی و فاقد کاربردهای عملی می‌سرایند. در این میان‌، البته شعرهای مرحوم استاد شهریار، به راستی استثناست و ما در آثار او علاوه بر نوعی بیان متفاوت و جذاب‌، یک خطدهندگی عملی هم می‌بینیم‌. در این بیتها، دیگر حضرت کسی نیست که در آسمانها منزل داشته باشد و دست آدمیان به دامنش نرسد، بل‌، کسی است که می‌توان نوع برخورد با یک اسیر، یک سائل و یک حکومت جابر را از او آموخت‌:

برو ای گدای مسکین‌! در خانۀ علی زن‌

که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

به جز از علی که گوید به پسر، که قاتل من‌

چو اسیر توست اکنون‌، به اسیر کن مدارا

به جز از علی که آرد پسر ابوالعجایب‌

که علم کند به عالم شهدای کربلا را

حال‌، با همین نگاه‌، می‌توان به شعر پس از انقلاب اسلامی رسید و دید که در اینجا چه وجوهی از شخصیت آن حضرت مورد توجه شاعران بوده است و شاعران این عصر، تا چه حد توانسته‌اند در توصیفهایشان از آن حضرت‌، به این جوانب گوناگون نظر کنند.

در یک نگاه کلّی در می‌یابیم که در چند دهۀ اخیر، بیش از هر دوران دیگری به ابعاد مختلف شخصیت حضرت امیر نگریسته شده است‌. البته مقتضیات این عصر هم این را ایجاب می‌کرده‌است‌، بدین معنی که با تلاش متفکران دینی ما در این اواخر، بیش از زمانهای دیگر امکان بازشناسی بزرگان دین فراهم شد. از همین روی‌، اطلاعات عمومی مردم از ابعاد مختلف شخصیت آن حضرت نیز در این عصر، بیش از دیگر زمانه‌ها بوده است‌. اگر پیش از این‌، فقط زهد و شجاعت حضرت مطرح بود، امروز عدالت و سیاست ایشان هم به مدد این متفکران تا حدود زیادی طرح شده است‌.

پس بی‌جهت نیست اگر شاعران فارسی در این چند دهه‌، به طور بی‌سابقه‌ای به «عدل علی‌» متوجه شوند، چون تشکیل حکومت اسلامی و انتظارهایی که مردم از آن دارند، لاجرم الگوپذیری از حضرت امیر را الزامی می‌کند. شاید در دیگر زمانه‌ها، این عدالت برای مردم آن‌قدر دور از دسترس بود که نمی‌توانستند درباره‌اش صحبت کنند. برای آنان همین ظالم‌نبودن شاهان خودش غنیمتی بود، به مصداق «مرا به خیر تو امید نیست‌، شر مرسان‌»

پس بی‌جهت نیست اگر شادروان سلمان هراتی با اشاره به پنج سال حکومت آن حضرت‌، می‌گوید

زمین فقط

پنج تابستان به عدالت تن داد

و سبزی این سالها

تتمۀ آن جویبار بزرگ است‌

و علی‌رضا قزوه نیز در شعرهای عدالتخواهانه‌اش بیش از هر کس به حضرت علی‌(ع‌) متوسل می‌شود.

مولا ویلا نداشت‌

معاویه کاخ سبز داشت‌.

مسلماً یکی از لوازم این عدالت‌، ساده‌زیستی است‌. یعنی اینجاست که زهد و عدل دست به دست هم می‌دهند و این هم از مضامینی است که دستمایۀ شاعران امروز بوده است‌. توجه به این نکته هم جالب است که در شعر کهن فارسی‌، کمتر از این خصوصیت حضرت سخن به میان می‌آید. حتی برخلاف‌، در شعر، نگارگری و دیگر هنرهای ما نیز حضرت همواره شخصی فاخر با زندگی‌ای باشکوه تصویر می‌شده‌است‌، تا جایی که ما دلدل را اسپی گران‌قیمت از نوع رخش و شبدیز گمان می‌بریم و در تصویرهایی که از آن حضرت می‌کشند، ذوالفقار همواره با قبضه و نیامی مجلل نشان داده می‌شود.

ولی در شعر امروز، حضرت امیر چنین ترسیم می‌شود و این‌، البته هم به واقعیت زندگی ایشان نزدیک است و هم برای مردم امروز، از صدر تا ذیل‌، بسیار آموزنده‌:

پیش از تو هیچ خدایی را ندیده بودم‌

که پای‌افزاری وصله‌دار به پا کند

و مشکی کهنه بر دوش کشد

و بردگان را برادر باشد

در همین شعر «در سایه‌سار نخل ولایت‌» از موسوی گرمارودی که ما پاره‌ای از آن را نقل کردیم‌، شاید به اندازۀ چند دیوان از گذشتگان ما ـ به ویژه شاعران قرن نهم به بعد ـ اطلاعات سودمند و ارزنده و خطدهنده دربارۀ حضرت بتوان یافت‌.

ولی با این همه‌، شاعران معاصر ما توانسته‌اند از این خوان گستردۀ اطلاعات و آگاهیها دربارۀ شخصیت آن حضرت‌، به تمام و کمال استفاده کنند؟ به گمان من چنین نیست و به نظر می‌رسد بیشتر شاعران این نسل‌، از کمبود آگاهی در مورد آن بزرگوار رنج می‌برند.

گواه ما بر این سخن‌، شعرهای بسیاری است که آنها، فقط چند نماد «نخل‌» و «کوفه‌» و «چاه‌» و دیگر مضامین شایع تکرار شده است‌. به نظر می‌رسد بسیاری از شاعران ما، بیش از آن که متکی به مطالعات و دریافتهای مستقیم یا غیرمستقیم خود از متون تاریخی و مذهبی باشند، متکی به «سنت ادبی رایج‌» هستند.

از این گذشته‌، باید پذیرفت که مقاطع مختلف زندگی آن حضرت نیز چندان در شعر امروز حضور ندارد. شاید حدود نیمی از شعرها، مشخصاً دربارۀ شهادت آن حضرت سروده شده‌اند و این‌، برای کسی که زندگی‌ای چنین پرفراز و فرود و سرشار از لحظات باشکوه و شاعرانه داشته‌است‌، هیچ طبیعی نمی‌نماید. به راستی خلاصه‌کردن توصیف بزرگان دین فقط در ولادت و شهادت آنان‌، تا چه حد برای زندگی انسان امروز کافی است‌؟

به گمان من‌، یکی از عوامل این نگاه محدود، پیروی از سنّت شعری‌ای است که در این سالها رایج شده است و عامل دیگر، این که شاعران گویا بیش از حد مناسبت‌زده شده‌اند. آنان می‌دانند که بیشتر کاربرد شعرهایشان در مناسبتهای ولادت و شهادت است و لاجرم برای حفظ مخاطب‌، موضوع شعرها را هم تابع این مناسبتها می‌سازند.

نوشته شده برای روزنامۀ جام جم در مرداد ۱۳۸۵