در یکی از شهرهای کشور پارادزیا ابتکار جالبی برای پیشگیری از حوادث طبیعی به کار بستهاند. در آنجا برای مقاوم ساختن ساختمانها در برابر زلزله و دیگر حوادث، یک نسخه از «آییننامه مهندسی ساختمانسازی» را به سردر هر خانه میآویزند. بعضیها هم آن آییننامه را در چند جلد تودرتو میپیچند و بالای تاقچهگذارند. در موقع کلنگزنی برای ساختمانها هم معمولاً یک نفر با صدای خوش، یکی دو صفحه از این آییننامه را به زبان انگلیسی میخواند. بسیاری از آن مردم انگلیسی نمیدانند، ولی خوب مهم نیست. آنها عقیده دارند که خود خواندن این آییننامه ساختمانها را در برابر حوادث بیمه خواهد کرد. البته ساختمانهایشان معمولاً با همین مصالح معمولی و به صورت «بساز و بفروش» ساخته میشود و چندان چیزی از محتویات آن آییننامه در آن رعایت نمیشود. وقتی زلزله میآید هم نصف خانهها خراب میشود، ولی کلاً آن مردم آییننامه را خیلی دوست دارند و به آن احترام میگذارند.
در آنجا یک جور آییننامههای خیلی کوچک رانندگی چاپ کردهاند، به اندازه دو انگشت. مردم آنجا معمولاً به مقررات راهنمایی و رانندگی خیلی توجه ندارند. حتی امتحان و این طور چیزها هم در کار نیست. همان آییننامههای کوچک را به آینۀ عقبنمای خودرو وصل میکنند یا در داشبورد میگذارند تا آنها را در برابر تصادفها محافظت کند.
رفتار مردم این کشور پارادزیا عجیب است، نه؟ البته شاید بعضی خوانندگان این مطلب که یک خرده اطلاعات عمومیشان بیشتر است، بگویند که اصلاً کشوری با این نام وجود ندارد. تازه این کارهای خندهدار را کدام آدم عاقلی میکند؟ ولی خوب من مردمی در این دنیا میشناسم که نه با آییننامۀ ساختمان و آییننامۀ رانندگی، بلکه با آییننامۀ زندگیشان چنین رفتاری میکنند. همین من و شما، اگر در رفتارهایمان با قرآن (این بزرگترین آییننامۀ زندگی) دقت کنیم، خیلی بیشباهت به رفتارهای مردم آن کشور نیست. جلو شیشه یا جعبه داشبورد بسیاری از خودروهای ما نیز قرآنهایی کوچک وجود دارد که هیچگاه خوانده نشده است. ولی آن آدمی که با آن خودرو رانندگی میکند، ممکن است در هوای سرد، با دندۀ چهار از مقابل کسی بگذرد که در جایی دور از وسایل نقلیه، در کنار جاده ایستاده است و یک جورهایی همان «ابن سبیل» حساب میشود که در همان قرآن کوچک (و در واقع بزرگ) نسبت به او سفارش شده است. همین آدم شاید تنبلیاش کند که پدر پیرش را به حرم ببرد، یا به خانه اقوام ببرد، در حالی که در همان قرآن بزرگ، گفته شده است که «بالوالدین احسانا».
در واقع رانندۀ قرآنی آن کسی نیست که تصور میکند خودروش را با قرآن بیمه کرده است، بلکه کسی است که ببیند در همین حوزۀ کار رانندگی خودش، از قرآن، به عنوان بزرگترین و متعالیترین کتاب زندگی انسانها چه بهرهها میتواند بگیرد.
همچنان که مردم پارادزیا در مراسم کلنگزنی ساختمانهایشان صفحاتی از آییننامۀ ساختمان را میخوانند، ما نیز در ابتدای مراسم و همایشها این کار را میکنیم. ولی بسیاری از ما معانی آن آیات قرآن را نمیفهمیم. بعد میبینی که در همان مراسم کلی اسراف شده است، در حالی که همان کتابی که جلسه را با آن شروع کردهایم، به شدت از اسراف نهی کرده است.
ولی روش درست چیست؟ در باقی کشورها به جز پارادزیا آییننامۀ ساختمان یکی از مبانی ساختمانسازی است. یعنی روی میز هر مهندسی وجود دارد (و نه در آن تاقچۀ بالا داخل هفت تا جلد مخمل). آن مهندس در هر قسمت ساختمان که ابهام داشت، سریع به آن مراجعه میکند، میبیند که برای طراحی فلان سقف یا ستون، چه باید بکند. ما هم باید به قرآن به عنوان اولین آییننامۀ زندگی نگاه کنیم. هر گاه ابهامی در رفتارهایمان میبینیم، هر گاه به پرسشی در زندگی برخورد میکنیم، اولین مرجع ما قرآن باشد. آن وقت دیگر شباهت ما با مردم پارادزیا کم خواهد شد.
(چاپ شده در روزنامۀ خراسان، ۱۹ اسفند ۱۳۹۱)