این سه یادداشت در زمان‌های گوناگون و در جای‌های مختلفی منتشر شده است. ممکن است محتوایشان گاهی موازی باشد یا بعضی مطالب در آن‌ها تکرار شده باشد. اکنون به مناسبت سالگرد درگذشت مرحوم قیصر امین‌پور عزیز آن‌ها را منتشر می‌کنم.

 

۱. شاعری متعادل و جامع‌

در ۸ خرداد ۱۳۸۵ برای روزنامۀ همشهری نوشته شد تا در ویژه‌نامه‌ای برای شادروان قیصر امین‌پور چاپ شود.

قیصر امین‌پور بی هیچ تردیدی مطرح‌ترین شاعر ایران در این سه دهه بوده است‌. البته این سخن بدان معنی نیست که او همواره و نزد همه مخاطبان شعر، بیشتر مقبولیت را داشته است‌. ما بسیار شاعران داشته‌ایم که یا در مقاطعی از زمان‌، و یا در میان گروه خاصی از مخاطبان محبوبیتی استثنایی یافته‌اند. ولی وقتی گستردگی حوزۀ مخاطبان و آن هم در زمانی طولانی را در نظر می‌گیریم‌، قیصر را شاعر مطرح همه سالها می‌یابیم‌.

به راستی چرا این‌گونه است‌؟ چرا این شاعر همواره مخاطبان ثابت خود را داشته و همواره نیز در اوج مقبولیت بوده است‌؟ و چرا در مقاطعی کوتاه از زمان‌، شاعران دیگری بر او پیشی گرفته‌اند؟

به گمان من این قضیه یک دلیل سبک‌شناسانه دارد. شاعران مختلف‌، در غلظت و شدت ویژگیهای سبکی‌شان یکسان نیستند. بعضی بسیار صاحب سبک هستند، یعنی هنرمندیهایی ویژۀ خود دارند و این هنرمندیها، تنها تکیه‌گاه آنهاست‌. حالا، در زمانه‌هایی که پسند عمومی بر این وجوه از شعر معطوف است‌، این شاعران بیش از حد انتظار مطرح می‌شوند و محبوبیت می‌یابند. در مقابل‌، وقتی که پسند عمومی تغییر یافت و یا شاعر در آن خصوصیات سبکی خویش به افراط گرایید، این شهرت ناگهان فروکش می‌کند.

به همین ترتیب‌، شعر شاعرانی که چنین خروج از هنجارهای شدیدی دارند، در میان گروهی از مخاطبان که این ویژگی را می‌پسندند بسیار مطرح می‌شود و در میان بخشی دیگر ممکن است هیچ بازتابی نداشته باشد. چنین است که شهرت و با محبوبیت این شاعران‌، همواره در نوسان است‌.

مثلاً در ادب قدیم ما، کسانی همچون سلمان ساوجی و کمال‌اسماعیل در عصری که صنعت‌پردازی بیشترین جاذبه را دارد، ناگهان مطرح‌ترین شاعران زبان فارسی می‌شوند; ولی با تغییر این ذایقه‌، فقط در حد شاعران متوسط فارسی قابل طرح هستند و نه بیش از آن‌. در شعر این چند دهه نیز می‌توان شادروان نصرالله مردانی یا احمد عزیزی را از این گروه دانست‌.

در کنار اینان‌، شاعرانی هم هستند که قابلیتهایشان در میان وجوه مختلف شعر تقسیم شده است‌. اینان غالباً همه تواناییها را در کنار هم دارند و به همین لحاظ، همواره تعدادی طرفدار ثابت خواهند داشت‌. حافظ مسلماً بهترین تصویرگر نیست‌; بهترین صنعت‌پرداز هم نیست‌; فصیح‌ترین شاعر فارسی هم نیست و در عرفان و معرفت هم حرف اول را نمی‌زند. ولی این حسن را دارد که توانسته‌است تا حدی قابل قبول‌، همه این ویژگیها را در شعرش جمع کند و برخوردش نیز با آنها متعادل باشد. چنین است که در روزگار صنعت‌پردازی هم حافظ خریدار دارد، در روزگار زبان‌آوری هم و در روزگار معنی‌گرایی هم‌.

قیصر امین‌پور، از گروه همین شاعران متعادل و همه‌جانبه است‌. در شعر او همه محاسن دیگران یافته می‌شود، ولی در حد نسبی و قابل قبول‌. او در بیشتر قالبهای رایج این روزگار شعر گفته است و شعر قابل قبول هم گفته است‌. در شعر او بیشتر معانی مطروحه در این سالها را می‌توان یافت و غالب گروههای اجتماعی‌، می‌توانند حرفهای دلخواه خود را در شعر او بیابند. او در تصویرگری‌، سلامت و هنرمندی در زبان‌، رعایت تناسبهای لفظی و معنوی و بالاخره طرح و ساختار شعرهایش همواره موفق بوده است‌. شاید در هیچ یک از این جوانب مختلف شعر، به تنهایی نتوان قیصر را بی‌بدیل و بی‌رقیب دانست‌، ولی در این تعادل و جامعیت البته او شاعری است که نظیرش را حداقل من در میان شاعران این چند دهه سراغ ندارم‌.

 

۲. هوای ناحیۀ ما همیشه بارانی است‌

(به احتمال قوی پس از درگذشت مرحوم امین‌پور، در فیس‌بوک یا جایی دیگر منتشر شده است.)

دلدار رفت و دیده به حیرت دچار ماند

با ما نشان برگ گلی زان بهار ماند

و این برگ گل‌، آثاری است که از آن وجودِ بهاری بر جای مانده است‌. از «تنفّس صبح‌» بگیرید، تا «دستور زبان عشق‌»، کتابی که هیچ گمان نمی‌توان کرد شاعرش با وجودی چنان رنجور و دردمند آن را سروده است‌.

اما تنفس صبح برای من خاطره‌ای دیر و دور دارد. حدود بیست سال پیش که من تازه‌جوانی شاعر بودم و به شیوه‌های قدمایی شعر می‌سرودم و استقبال بیدل و اقبال می‌کردم‌، سخت از سوی دوستان نوگرایم در حوزۀ هنری مشهد به خواندن این کتاب تشویق می‌شدم‌. آن وقتها تنفس صبح یک مانیفست عملی شعر انقلاب بود و اولین کتابی که برای یک شاعر دانش‌آموز یا دانشجو توصیه می‌شد. به واقع قیصر در آن سالها تنها شاعری بود که می‌شد با اطمینان تمام بدو تکیه کرده‌، از او پیروی کرد و شیوۀ کارش را الگوی خویش دانست و در عین حال‌، هیچ نگران این نبود که «قیصرزده‌» شود.

قیصر امین‌پور اولین شاعر از این نسل بود که این توفیق را یافت که شعرش بتواند سرمشق اطمینان‌بخشی برای نسل جوان باشد. واقعیت این است که در آن ایام‌، بعضی دیگر از شاعران برجستۀ انقلاب‌، هنوز به نقطۀ اوج کار خود نرسیده بودند. مرحوم سلمان هراتی «از آسمان سبز» را منتشر کرده بود و مرحوم حسن حسینی «همصدا با حلق اسماعیل‌» را; و این نقاط اوج این دو شاعر نبود. یکی دو شاعر دیگر هم که به اوج رسیده بودند، اوجشان چندان اوجی نبود.

ولی جالب این که این موقعیت والای قیصر، هیچ‌گاه دچار تزلزل نشد. او بیش از دو دهه سیطرۀ خود بر شعر معاصر را حفظ کرد. اغلب کسانی که در مقاطعی کوتاه در شهرت و محبوبیت از او پیشی گرفتند، پس از مدتی در محاق فراموشی فرو رفتند و قیصر همچنان خوشنام و محبوب ماند. چرا؟ شاید چون اهل خطرکردنهای بیجا نبود. او بسیار هوشمند بود و به همین اعتبار، هیچ‌گاه در هیچ یک از عناصر و جوانب شعرش به افراط نگرایید. در عین حال‌، شعرش را به یک قالب یا موضوع یا حال و هوا محدود نکرد و کوشید با جامعیت تمام‌، شیوه‌های گوناگون شعرسرایی را تجربه کند، ولی در عین حال‌، در هیچ‌یک از مدار تعادل بیرون نرود. این جامعیت در عین تعادل و تعادل در عین جامعیت‌، از دلایل اصلی موفقیت و محبوبیت پایدار قیصر امین‌پور بود.

ولی به راستی ما قیصر امین‌پور را فقط از این روی دوست داشتیم که شاعر خوبی بود؟ مسلماً این بود، ولی تنها همین نبود. شاعر خوب بودن و در عین حال انسان خوب بودن‌، کمتر نصیب کسی می‌شود. به واقع خداوند از سر عدل و بنده‌نوازی‌، به هر یک از بندگانش بعضی از این عطیه‌ها را عطا می‌کند تا هر کس سهمی از نیکویی‌ها داشته باشد. ولی در این میان هستند کسانی که از این الطاف خداوندی بهرۀ بیشتری دارند و اینان نیک‌بخت‌ترین کسان‌اند. قیصر امین‌پور یکی از اینان بود. به همین سبب دشوار است بگوییم به راستی جنبۀ شاعری‌اش بیشتر برجسته بود، یا نجابت و شرافتش‌. من در نشست و برخاست‌های نه چندان بسیاری که با او داشتم‌، هیچ‌گاه او را با هیچ‌کس نامهربان ندیدم‌. همواره گشاده‌روی بود و خندان‌، حتی در سالهایی که بیماری ناتوانش ساخته بود، البته جسمش را و نه روح بلندش را…

قلم اینجا رسید، سر بشکست‌…

 

۳. همیشه در اوج‌، همیشه محبوب‌

برای انتشار در نشریه‌ای، به امید مهدی‌نژاد فرستاده شد.

هیچ اغراق نیست اگر قیصر امین‌پور را موفق‌ترین شاعر فارسی در این سه دهه بدانیم‌. می‌گویم موفق‌ترین شاعر فارسی و نمی‌گویم موفق‌ترین شاعر ایران یا شعر نسل انقلاب یا هر قید دیگری که می‌تواند این عنوان را محدود سازد.

ولی این ادعا اگر بدون شواهد و دلایل عنوان شود، البته از آن مدعیاتی دانسته خواهد شد که معمولاً در مورد شاعران تازه درگذشته می‌گویند و اگر پیک آسمان در خانۀ شاعری دیگر را کوبید، این همه مدعیات در مورد او تکرار می‌شود.

نه‌، هیچ‌گاه این قصد را ندارم و برهانش نیز این که پیش از این‌، در مورد هیچ‌یک از بزرگانی که از میان ما کوچیده‌اند، این سخن را نگفته‌ام‌.

و باز اگر این سخن بدون شواهد و دلایل عنوان شود، خالی از هر سود و ثمری است‌، چون احساس بزرگی در فردی دیگر، اگر دلایل آن بزرگی را ندانیم‌، هیچ بهره‌ای برای ما ندارد، و حتی برای آن شخص هم ندارد. پس مهم این است که بدانیم این شاعر چه کرده که به چنین موقعیت بی‌بدیلی دست یافته است‌. من می‌کوشم که در حدّ توان خویش و مجال موجود، برخی از دلایل این توفیق کم‌نظیر را برشمارم‌.

 

قیصر امین‌پور در بخشی عمده از دوران شاعری‌اش‌، همواره در صحنه حضور داشته و در غالب مباحث و مضامین مطروحه در جامعۀ ایران در این سالها، شعر سروده است‌. تقریباً در هیچ جایی قیصر را شخصی بی‌تفاوت و سر در گریبان فروبرده ندیدیم‌، به‌ویژه در دهه‌های شصت و هفتاد.

او در نخستین سالهای پس از انقلاب‌، با رهبری عملی یک دسته از شاعران جوان‌، حضوری چشمگیر در محافل و مجامع شعر انقلاب داشت‌. به واقع او و دوستانش همچون حسن حسینی‌، محمدرضا عبدالملکیان‌، حسین اسرافیلی و دیگران‌، سازنده و پیش برندۀ جریان شعر انقلاب شدند.

او از اولین شاعران نسل انقلاب بود که با شعر نیمایی آشتی کرد و این در حالی بود که بعضی از بزرگان این نسل‌، هیچ میانۀ خوشی با راه و رسم نیما نداشتند.

ولی در آن سالها بهترین غزلهای طرز جدید را هم او سرود. در آن سالها تنها کسی که توانست در غزل به حدّ و مرز کار قیصر امین‌پور نزدیک شود، سلمان هراتی بود، آن هم چند سال پس از دوران اوج قیصر.

به همین گونه‌، قالب رباعی اگر هم به دست قیصر احیا نشد، می‌توان گفت بهترین رباعیهای نوین را او و حسن حسینی سرودند.

واقع قیصر امین‌پور در اوایل و اواسط دهۀ شصت‌، در سه جریان مهم «شعر نیمایی‌»، «غزل‌» و «رباعی‌» نسل انقلاب‌، در اوج بود و جالب این که جریانهای اصلی آن سالها نیز همینها بود. تنها جایی که قیصر در اوج نبود، مثنوی بلند و شعر سپید بود که اولی در آن سطح‌، در شعر علی معلّم خلاصه می‌شد و دومی البته شاعران متعددی داشت‌، همچون عبدالملکیان و حسن حسینی‌.

باری‌، از قالب که بگذریم و به مضامین برسیم هم می‌توان گفت که در بعضی از مضامین رایج شعر این نسل‌، باز هم بهترین کارها، سروده‌های قیصر امین‌پور است‌. در موضوع جنگ‌، «شعری برای جنگ‌» او، در موضوع ستایش حضرت امام‌، غزل «لبخند تو خلاصۀ خوبیهاست‌»، در موضوع انتظار، شعر «روز ناگزیر» به واقع از بهترین آثار در راستۀ کار خود به شمار می‌آیند. بگذریم از شعرهای زیبایی که او در موضوعات دیگر رایج در آن زمان سروده و در بعضی از آنها، اگر نه در اوج‌، نزدیک به اوج بوده است‌.

به همین گونه در عرصۀ فعالیتهای پژوهشی نیز قیصر امین‌پور شخصی بود کاملاً مؤثر. به واقع یکی از بهترین نقدهای آن دوران را هم‌او نوشت و آن‌، نقدی مفصّل بود بر شعرهای شادروان نصرالله مردانی و در جنگ هفتم سوره چاپ شد. در آن نقد، بسیاری از مبانی نظری شعر این نسل را می‌توان یافت‌. این به واقع یک کارگاه نقّادی است و سخت آموزنده برای دیگر کسانی که بدین کار اهتمام می‌ورزند.

 

اما وجه دیگر از برجستگی و برازندگی قیصر امین‌پور، تعادلی است که در شعر و شخصیتش در این سالها وجود داشت و همین‌، از اسرار محبوبیت و مقبولیت او بود. البته این سخن بدان معنی نیست که او همواره و نزد همه مخاطبان شعر، بیشتر مقبولیت را داشته است‌. ما بسیار شاعران داشته‌ایم که یا در مقاطعی از زمان‌، و یا در میان گروه خاصی از مخاطبان محبوبیتی استثنایی یافته‌اند. ولی وقتی گستردگی حوزۀ مخاطبان و آن هم در زمانی طولانی را در نظر می‌گیریم‌، قیصر را شاعر مطرح همه سالها می‌یابیم‌.

به راستی چرا این‌گونه است‌؟ چرا این شاعر همواره مخاطبان ثابت خود را داشته و همواره نیز در اوج مقبولیت بوده است‌؟ و باز چرا در مقاطعی کوتاه از زمان‌، شاعران دیگری بر او پیشی گرفته‌اند؟

به گمان من این قضیه یک دلیل سبک‌شناسانه دارد. شاعران مختلف‌، در غلظت و شدت ویژگیهای سبکی‌شان یکسان نیستند. بعضی بسیار صاحب سبک هستند، یعنی هنرمندیهایی ویژۀ خود دارند و این هنرمندیها، تنها تکیه‌گاه آنهاست‌. در زمانه‌هایی که پسند عمومی بر این وجوه از شعر معطوف است‌، این شاعران بیش از حد انتظار مطرح می‌شوند و محبوبیت می‌یابند. در مقابل‌، وقتی که پسند عمومی تغییر یافت و یا شاعر در آن خصوصیات سبکی خویش به افراط گرایید، این شهرت ناگهان فروکش می‌کند.

به همین ترتیب‌، شعر شاعرانی که چنین خروج از هنجارهای شدیدی دارند، در میان گروهی از مخاطبان که این ویژگی را می‌پسندند بسیار مطرح می‌شود و در میان بخشی دیگر ممکن است هیچ بازتابی نداشته باشد. چنین است که شهرت و با محبوبیت این شاعران‌، همواره در نوسان است‌.

مثلاً در ادب قدیم ما، کسانی همچون سلمان ساوجی و کمال‌اسماعیل در عصری که صنعت‌پردازی بیشترین جاذبه را دارد، ناگهان مطرح‌ترین شاعران زبان فارسی می‌شوند; ولی با تغییر این ذایقه‌، فقط در حد شاعران متوسط فارسی قابل طرح هستند و نه بیش از آن‌. در شعر این چند دهه نیز می‌توان شادروان نصرالله مردانی و احمد عزیزی را از این گروه دانست‌.

در کنار اینان‌، شاعرانی هم هستند که قابلیتهایشان در میان وجوه مختلف شعر تقسیم شده است‌. اینان غالباً همه تواناییها را در کنار هم دارند و به همین لحاظ، همواره تعدادی طرفدار ثابت خواهند داشت‌. حافظ مسلماً بهترین تصویرگر نیست‌; بهترین صنعت‌پرداز هم نیست‌; فصیح‌ترین شاعر فارسی هم نیست و در عرفان و معرفت هم حرف اول را نمی‌زند. ولی این حسن را دارد که توانسته‌است تا حدی قابل قبول‌، همه این ویژگیها را در شعرش جمع کند و برخوردش نیز با آنها متعادل باشد. چنین است که در روزگار صنعت‌پردازی هم حافظ خریدار دارد، در روزگار زبان‌آوری هم و در روزگار معنی‌گرایی نیز.

و قیصر امین‌پور، از گروه همین شاعران متعادل و همه‌جانبه بود. در شعر او همه محاسن دیگران یافته می‌شد، ولی در حد نسبی و قابل قبول‌. او در تصویرگری‌، سلامت و هنرمندی در زبان‌، رعایت تناسبهای لفظی و معنوی و بالاخره طرح و ساختار شعرهایش همواره موفق بوده است‌. شاید در هیچ یک از این جوانب مختلف شعر، به تنهایی نتوان قیصر را بی‌بدیل و بی‌رقیب دانست‌، ولی در این تعادل و جامعیت البته او شاعری بود که نظیرش را حداقل من در میان شاعران این چند دهه سراغ ندارم‌.

 

ولی این‌همه کمالات می‌توانست ممکن باشد بدون اتکا بر یک شخصیت متعادل و یک جان نجیب و یک باطن شفّاف‌؟ به گمان من‌، با یک شخصیت نامتعادل‌، هیچ‌گاه نمی‌توان چنین موقعیت ادبی متعادلی داشت‌. بر آن نیستم که قیصر امین‌پور را با فرشتگان قرین بدانم‌. من خود در نقدی که باری بر آثارش نوشته‌ام‌، گفته‌ام که به گمان من‌، شعر قیصر در سالهای اخیر، یعنی در «گلها همه آفتابگردان‌اند» و سپس «دستور زبان عشق‌» به نسبت دهه‌های شصت و اوایل دهۀ هفتاد، کمابیش از آن تب و تاب دوست داشتنی فاصله گرفته و شخصی و منزوی شده است‌. مسلماً این شعر، نمی‌توانسته است از شخصیت شاعرش جدا باشد. ولی باز هم این تحول باطنی ـ کاری به مثبت یا منفی بودنش ندارم ـ به نسبت دیگر شاعران این نسل‌، سنجیده‌تر و متعادل‌تر بوده است‌. به همین لحاظ می‌توان مدعی شد که قیصر امین‌پور، علاوه بر شعر، در شخصیت و رفتار خویش نیز از محبوب‌ترین‌های این سالها بوده است‌. می‌گویم «از محبوب‌ترین‌ها» و نه «مطلقاً محبوب‌ترین‌» تا در حق بعضی دیگر شاعران نجیب و دوست‌داشتنی‌ای که همواره به شخصیتشان غبطه خورده‌ام‌، ستمی نشده باشد.