امکانات جهان مجازی، به ویژه وبلاگها و فیسبوک و دیگر شبکههای ارتباطی، بستری تازه برای فعالیتهای ادبی فارسیزبانان ایجاد کرده است. به واقع اهل ادب و اهل قلم جزء اولین گروههایی بودند که از این امکانات استفاده کردند و اکنون قریب به ده سال از فعالیت اولین وبلاگهای ادبی به زبان فارسی میگذرد.
به واقع این محیط امکانات و قابلیتهای ویژهای در اختیار اهل قلم میگذارد که پیش از این کمتر در اختیار آنها بود و مهمترین آنها امکان انتشار سریع و کمهزینهی آثارشان است.
حقیقت این است که رسانههای مکتوب، به ویژه در افغانستان در سالهای دههی شصت و هفتاد بیشتر در اختیار احزاب و نهادهای سیاسی یا دولتی بوده است و به همین دلیل اهل ادب و هنر که غالباً از امکانات لازم برای چاپ و نشر بیبهره بودهاند، ناچار بودند که به این نهادها متکی باشند و چنین بود که امکان انتشار مستقل و بیواسطهی آثارشان کمتر فراهم بود. وبلاگها و دیگر پنجرههای دنیای مجازی این امکان را فراهم آوردند و چنین بود که سیلی از آثاری که در عمل در پشت دروازهی چاپ و نشر باقی مانده بود، روانهی دنیای مجازی شد.
میتوان گفت که استفاده از انترنت برای اهل قلم افغانستان یک بخت ویژه به حساب میآمد، با توجه به پراکندگی مردم افغانستان در سراسر گیتی که ارتباط آنها از طریق رسانههای مکتوب را دشوار و حتی گاه ناممکن میساخت. اکنون کسانی که سالها پیش یک شماره مجله چاپ ایران یا افغانستان را در اروپا، امریکا و استرالیا بعد از ماهها وقت و صرف هزینهای بسیار از طریق پست دریافت میکردند، در زمانی اندک میتوانند به تولیدات ادبی افغانها در سراسر دنیا دسترسی داشته باشند.
به تبع انتشار آثار ادبی در انترنت، نقد این آثار نیز به همان سهولت میسر شده است و این امکان به وجود آمده است که آفرینندهی اثر و منتقد، بتوانند سریع، بیواسطه و رودررو با هم در ارتباط باشند. امکان پیام گذاشتن در ذیل آثار، در صفحات انترنت و بهویژه وبلاگها زمینهی نقدهای کوتاه و اشارهوار را فراهم کرده است، گذشته از این که بسیار نقدها نیز به صورت مقالاتی در پایگاههای انترنتی قابل انتشارند.
مزیت مهم این روش نقد این است که نقد هر اثر ادبی یا هنری به سرعت تمام قابل دسترس است، چون پیش از این چه بسیار نقدها که بر آثار شاعران یا نویسندگانی در مطبوعات نوشته میشد، ولی هرگز به رؤیت آن شاعر یا نویسنده نمیرسید تا او بتواند از آن استفاده کند.
ولی با این همه این پرسش قابل طرح است که به راستی آیا جامعهی ادبی افغانستان توانسته است از این موقعیت مساعد برای نقد ادبی و هنری استفادهی شایستهای بکند؟ به گمان من نباید بسیار خوشبین بود.
باید دانست که یک نقد خوب، حداقل به سه عامل بستگی دارد: فرهنگ درست نقّادی و نقدپذیری، دانش و آگاهی نسبت به موضوع و امکان ارائهی نقد.
انترنت امکان ارائهی را گسترش داده و تقویت کرده است، ولی تا وقتی که منتقدان ما از انصاف و آگاهی لازم برخوردار نباشند و خالقان اثر از شکیبایی و نقدپذیری، از این امکان نمیتوان استفادهی خوب کرد.
نقد ادبی و هنری در کشور ما کمتر منصفانه و توأم با دانش و آگاهی بوده است. منتقدان ما بیش از تمرکز بر روی اثر، بر روی آفرینندهی آن تمرکز میکنند و در این میان لاجرم ملاحظات سیاسی، قومی، مذهبی و منطقهای دخالت تمام دارد.
از جانبی دیگر ما غالباً مطلقنگر هستیم، یعنی آثار را یا صرفاً ستودنی و یا صرفاً نکوهیدنی تصور میکنیم. قدرت تفکیک جنبههای مثبت و منفی یک اثر و بازگویی آنها در یک نقد، در ما اندک است. به تعبیر دیگر، یا سیاه مینگریم و یا سفید و چنین است که نقدها یا خردهگیری صرفاند و یا ستایش محض. بسیار وقتها هم این نقدها کلی است و بدون ارائهی مصداقهای لازم در اثر.
آنچه در دنیای مجازی به نابسامانی افزوده است، آزادی عمل نویسندگان است. بر خلاف رسانههای مکتوب که غالباً تشکیلات خود رسانهها و نهادهای نظارتی دولتی میتوانند آزادی عمل نویسنده را محدود کنند، در اینجا هر کسی برای نوشتن هر چیزی که بخواهد آزاد است. مسلماً در این میان دانش ادبی و قدرت نقد نیز شرط نیست و چنین است که هر نقدی، با هر کیفیتی و بدون هیچ نظارتی در این عرصه قابل ارائه است.
قضیهی دیگری که به این مشکل میافزاید، امکان پنهان ماندن اشخاص در پشت نامهای مستعاری است که میتواند هویت اصلی آنها را کاملاً پوشیده نگه دارد و این خود برای آنانی که قصد نگارش نقدهای نامنصفانه را دارند، یک فضای امن ایجاد میکند.
مشکل دیگری که به نظر من قابل توجه است و مانع شکلگیری نقدهای علمی و سنجیده میشود، وفور آثار ارائه شده در دنیای مجازی است، به گونهای که صرف بازدید از این آثار کافی است که همه زمانی را که نویسنده برای نوشتن نقد در اختیار دارد، تلف کند. در آن روزگاری که آثار ادبی صرفاً از طریق کتاب و مجله ارائه میشد، حجم آثار منتشر شده در حدی بود که فرصت خواندن و نقد آنها برای آدمی میسر شود، ولی اکنون این فرصت بیشتر صرف خواندن میشود، آن هم خواندن آثاری غالباً نازل و کمکیفیت.
مسلماً وقتی نظارتی از نظر کیفیت در کار نباشد، یافتن آثار ارزشمند و فاخر که لیاقت یک نقد جدی را داشته باشد نیز در این میان دشوارتر است و چنین است که منتقد ناچار میشود در بسیاری از وبلاگها صرفاً به یک عبارت کوتاه تعارفآمیز بسنده کند.
شاید هم از این روی است که بسیاری از نقدها به ویژه اگر به صورت پیامهایی در ذیل مطالب وبلاگها ارائه شوند، کلی، اجمالی و تعارفآمیز هستند.
به هر حال در مجموع به نظر میرسد که ما اهل قلم و ادب افغانستان، به موازات امکانات سهلالوصولی که برای ارائهی آثار ادبی و هنری یافتهایم، هنوز از نظر قدرت نقدنویسی و توانایی نقد منصفانه و آگاهانهی آثار، ورزیده نشدهایم و به کسی شباهت داریم که در یک بزرگراه رانندگی میکند، ولی با یک وسیلهی نقلیهی قدیمی و ناکارآمد.
اما چشمانداز آینده چه خواهد بود؟ به گمان من با توجه به عطشی که اکنون در کشور برای آگاهی و آموزش دیده میشود و نسل جوانی که تازه از زیر خاکستر سالها جنگ و نابسامانی سر بدر کردهاند، ما میتوانیم امیدوار باشیم که نسل آینده به میزان بهرهمندی از امکانات نوین ارتباطی، از دانش، آگاهی، انصاف و نیز شکیبایی لازم در نقدنویسی و نقدپذیری هم برخوردار باشد.