Blog
میل پیکان تیر او دارد (سه اجرا)

(سه اجرا در سه طرز)
شعر: واقف لاهوری
(دیوان واقف لاهوری، چاپ سنگی لاهور، ۱۳۳۸ قمری، صفحۀ ۱۳۵)
آواز: محمدحسین سرآهنگ
من از این آهنگ سه نسخه در سه طرز متفاوت دارم که هر سه را پیشکش دوستان میکنم. اجرای «آرزو در خاک» رادیویی است و دو اجرای دیگر خانگی. استاد در دو اجرا از آن، بیتی معروف میخواند که اکنون در فضای مجازی به نام بیدل دست به دست میشود، ولی از بیدل نیست. یعنی بیت «اگر بیایی و پرسی چه بردهای در خاک / ز خاک نعره برآرم که آرزوی تو را» شاید علت این انتساب، این باشد که بیدل خود دو غزل با همین وزن و قافیه دارد، یکی با مطلع «به حیرت آینه پرداختند روی تو را» و دیگری با مطلع «گدازِ سعی، دلیل است جستجوی تو را». به هر حال من شاعر این بیت را نیافتم و از دوستان مطلع در این مورد یاری میخواهم.
۱. نسخۀ آرزو در خاک
میلِ پیکانِ تیر او دارد
دل من سخت آرزو دارد
اگر بیایی و پرسی: چهبردهای در خاک؟
ز خاک نعره برآرم که آرزوی تو را
اگر به دامن وصل تو دست ما نرسید،
کشیدهایم در آغوش، آرزوی تو را
ناصح! از آرزو مکن عیبم
هر که دل دارد، آرزو دارد
ز هرجا بگذرد تابوت من، آواز برخیزد
که: آه، این مرده سنگین میرود، سخت آرزو دارد
گاه دیوانه، گاهی هشیار است
من ندانم که دل چه خو دارد
ز دست لطف و عتابت در آتش و آبم
بهشت و دوزخ من کردهاند خوی تو را (بیدل)
روی خوب، خوی تو بد، آه چون کنم؟
ایکاش همچو روی تو میبود خوی تو
راز ناگفته، گشتهام رسوا
عشق، مانند مُشک بو دارد
چه ممکن است در این انجمن نهان ماند
سیاهبختی عاشق، چو مو به کاسۀ شیر (بیدل)
همه بردند آرزو در خاک
خاک دیگر چه آرزو دارد؟
چو بشنوی سخن اهل دل، مگو که خطاست
سخنشناس نهای، جان من! خطا اینجاست (حافظ)
۲. نسخۀ دامن وصل
میلِ پیکانِ تیر او دارد
دل من سخت آرزو دارد
اگر به دامن وصل تو دست ما نرسید
کشیدهایم در آغوش، آرزوی تو را
اگر بیایی و پرسی: چهبردهای در خاک؟
ز خاک نعره برآرم که آرزوی تو را
ز اشک سرخ، کف دست میکنم رنگین
خبر دهید که امشب شب حنای من است
ناصح از آرزو مکن عیبم
هر که دل دارد آرزو دارد
گر تو میدانی که در دلها خداست
پس تو را تعظیم هر دل مدعاست
شبلی، آن پیر طریقتارشاد
بود روزی ز قضا در بغداد
با مریدان به سخن همدستان
برد شوقش سوی بیمارستان
دید افتاده جوانی چون ماه
با تنی لاغر و رخسار چو کاه
قامتش تازه نهالی موزون
لیک خم گشته چو بید مجنون
عشق در خرمنش افگنده شرار
برده از جان و دلش صبر و قرار
نالهای در جگرش همهمهای
داشت با خویش عجب زمزمهای
آب حسرت ز مژه میافشاند
هر دم این بیت مکرر میخواند: دل من سخت آرزو دارد
راز ناگفته گشتهام رسوا
عشق مانند مشک، بو دارد
همه بردند آرزو در خاک
خاک دیگر چه آرزو دارد
زین گذرگه به کجا دل بندم؟
هر چه را مینگرم میگذرد (بیدل)
۳. نسخۀ نصیحت
میل پیکان تیر او دارد
دل من سخت آرزو دارد
دلبرا! چشم خود نصیحت کن
نزند تیر، بیگناهان را
(در اینجا صحبتی در شرح بیت «میل پیکان تیر او دارد…» بیان میشود)