غزل اصلی هم از بیدل است و بیت‌هایی که به صورت شاهد خوانده شده است نیز.

باز مخمور است دل‌، تا بیخودی انشا کند

جام در حیرت زند، آیینه را مینا کند

بیا خورشید معنی را ببین از روزن مینا

که یاد صبح صادق می‌دهد خندیدن مینا

نشاط جاودان خواهی‌، دلی را صید الفت کن‌

که مستی‌هاست موقوف به‌دست آوردن مینا

دامن دل گرفته‌ایم همه‌

خون مستان به گردن مینا

ز زهد خشک زاهد نیست باکی سیر مستان را

که ایمن از خزان باشد بهار گلشن مینا

گریۀ مستی به آن کیفیتم آماده است

کز سر مژگان توانم دامن مینا گرفت

ز نام او زبانم مست و بیخود در دهان افتد

نگاهم رنگ می پیدا کند از دیدن مینا

هر حرف که آید به لبم نام تو باشد

از مکتب هستی سبق یاد من این است

[ناتمام‌]