این غزل که یک مرثیۀ بسیار عاطفی از بیدل است، به سفارش شاعر گرانقدر، حسین‌انصاری‌نژاد خوانده شد که داغ‌دار برادر جوانش بود و غزل‌های سوگوارۀ بیدل را تسکین دل دردمند خویش می‌یافت. از آن عزیز سپاسگزارم و برای برادر گرامی‌اش آرزوی بخشایش و رحمت الهی دارم.

موسیقی زمینۀ این دکلمه، یک قطعه تکنوای شهنای از مرحوم استاد بسم‌الله خان شهنای‌نواز معروف پاکستان است.

بسم‌الله خان

تصویری که می‌بینید، مربوط به کنسرت بسم‌الله خان و گروه او در حدود بیست سال پیش در هتل همای مشهد است که من هم در آن حضور داشتم و این عکس را گرفتم.

به امید خدا در روزهای آینده تعدادی از کارهای برگزیدۀ بسم‌الله خان را در سایت منتشر خواهم کرد.

icon-download-02-50-50

متن کامل غزل بیدل

هیهات‌، تا که از نظرم رفت دلبرم‌

من خاک ره به سر چه کنم‌؟ خاک بر سرم‌

پوشید چشمم از دو جهان گَرد رفتنش‌

آیینه نقش پاست به هر سو که بنگرم‌

بیمار یأس‌، بر که برد شکوۀ الم‌؟

داغم ز ناله‌ای که تهی کرد بسترم‌

زین عاجزی کسی چه به حالم نظر کند؟

سوزن به دیده می‌شکند جسم لاغرم

فریاد من ز شمع به گوش که می‌رسد؟

هر چند بالِ ناله کشم‌، رنگِ بی‌پرم‌

گرمی در آتش تب و تابم نفس گداخت‌

خاکستری مگر بکشد در ته پرم

جَیب ملامتم ز تظلّم بهانه‌جوست‌

مژگان به هر که باز کنم سینه می‌درم

در دامنی که دست زنم از ادب‌، شلم‌

بر وعده‌ای که گوش نهم از حیا، کرم‌

اکنون کجاست حوصله و کو امید عیش‌؟

می بیش از این نبود که کم شد ز ساغرم‌

ای‌کاش در عدم به سراغم رضا دهند

تا من بدان جهان دوم و بازش آورم‌

بر فرق بیکسم که نهد دست‌؟ داغ دل‌

در ماتمم که گریه کند؟ دیدۀ ترم‌

بیدل‌، کجا روم‌؟ ز که پرسم مقام یار؟

آواره قاصد نفسم‌، نامه می‌برم‌