شعر: صائب.

آواز: محمدحسین سرآهنگ

کیفیت صدا: خوب.

مدت: ۲۱ دقیقه.

ای رخت شسته‌تر از دامن مهتاب بهار

چشم مخمور تو گیرنده‌تر از خواب بهار

از تغافل چند بندی پرده بر روی بهار؟

چشم و اکن‌، غنچۀ بادام وا خواهدشدن‌  (بیدل)

ای نسیم‌! از کوی جانان می‌رسی‌، آهسته باش‌

همرهت بوی بهاری هست و من دیوانه‌ام‌ (بیدل)

یار شد بی‌پرده‌، دیگر تاب خودداری که راست‌؟

ای رفیقان‌! نوبهار آمد، کنون دیوانه‌ام‌ (بیدل)

برق خار و خس تقواست شکرخندۀ گل‌

سیل ناموس بوَد چهرۀ شاداب بهار

شد بهار و بر لب گل ساغر می می‌زنم

سبحۀ فرسوده را هم بر سر وی می‌زنم

جام جمشیدی به دستم گر دهد ساقی به ناز

حرف دارا و سکندر را دگر کی می‌زنم؟

مستی چشم تو را رطل گران حاجت نیست‌

بی‌نیاز است ز افسانه شکرخواب بهار

لازم عهد جوانی است سیهکاری‌ها

روشن است این سخن از تیرگی آب بهار

در جوانی به خزان غم دل پیر شدم‌

چون گل زرد، بهارم به خزان می‌ماند

عقل پیری ز من ایام جوانی مطلب‌

که در ایام خزان صاف شود آب بهار

جگر سوختۀ لاله خبر می‌بخشد

صائب‌! از شعلۀ دیدار جگرتاب بهار