این یادداشت باری در گروه تلگرامی «وطن فارسی» منتشر شد و انگیزۀ نگارش آن، بحث‌هایی بود که دربارۀ تعبیر «ایران کهن» یا «ایران فرهنگی» و انتساب مفاخر ادب و دانش به آن، صورت گرفت.

 

همۀ ما اتفاق نظر داریم که این قلمرو وسیع که ما فارسی‌زبانان امروز در آن زندگی می‌کنیم، در اعصار کهن «ایران» نامیده می‌شده است. بنابراین از نظر اصولی اگر مفاخر ادب و دانش فارسی را به آن ایران کهن انتساب دهیم، خطایی نکرده‌ایم.

ولی همه می‌دانیم که ایران اکنون کشوری است با مرزهای جغرافیایی مشخص که فقط بخشی از آن ایران قدیم را در خود دارد. پس اگر ایران کنونی را هم «ایران» بگوییم و ایران قدیم را هم «ایران» بگوییم، در واقع از یک اسم برای نامیدن دو چیز متفاوت استفاده کرده‌ایم و این سوءتفاهم می‌آفریند.

یک سوی این سوء تفاهم در ایران امروز رخ می‌دهد، یعنی مردم کشور ایران چنین می‌پندارند که همه مفاخر کهن وابسته به همین کشور است. آنگاه برایشان سخت است که دیگران را در آن شریک بدانند. هم از این روی است که اگر مثلاً در کشور آذربایجان، تصویر نظامی گنجوی بر روی اسکناس چاپ می‌شود، عده‌ای در اینجا برافروخته می‌شوند. چون برایشان غیر قابل هضم است که نظامی به کشوری جز ایران انتساب یابد.

سمت دیگر این سوء تفاهم در خارج از کشور ایران کنونی رخ می‌دهد، چون آن مردم نیز آن دو «ایران» را با هم برابر می‌پندارند و چنین می‌پندارند که اگر گفته می‌شود «سنایی ایرانی است» به این معنی است که مردم ایران یکی از مفاخر ادب فارسی را که در افغانستان کنونی به دنیا آمده و درگذشته است، به خود منتسب می‌کنند.

این دو سوءتفاهم اجتناب‌ناپذیر است و تا کنون هم مایۀ نزاع و کدورت بسیار شده است. نمی‌توان به تک تک افراد این چند کشور فهماند که وقتی می‌گوییم «سنایی ایرانی است» ایران کهن را در نظر داریم، ولی وقتی می‌گوییم «سهراب سپهری ایرانی است» ایران امروز را در نظر داریم. این که یک کلمۀ «ایران» دو کاربرد مختلف بیابد، یک «خطا» است. ولی چون این خطا همیشه به نفع دوستان ایرانی ما تمام شده است، کمتر از آن اجتناب می‌کنند.

البته این که گفتم این تشابه اسم به نفع دوستان ایرانی تمام شده است، در واقع خالی از تسامحی نیست. اگر ما منفعت مردم فارسی‌زبان را در همدلی و همراهی و باز یافتن آن پیوندهای دیرین بیابیم، این کشاکش‌ها در نهایت به زیان ماست، هرچند به ظاهر سهم بیشتری از مفاخر را نصیب ما کرده باشد. پس باید این زیان را پیشگیری کرد و در پی چاره‌جویی برآمد.

دوستان ایرانی ما باید این حقیقت محتوم را بپذیرند که انتساب مفاخر کهن به نام «ایران»، هرچند آن ایران کهن در نظر باشد، این سوءتفاهم و کدورت را می‌آفریند و هیچ راه علاج و یا حتی توجیهی هم ندارد، چون نتیجۀ طبیعی آن، راندن این مفاخر به سمت ایران کنونی است. این توجیه که «منظور ما همان ایران کهن است» سودی ندارد، چون در عمل به سود ایران کنونی و به زیان دیگر کشورها تمام می‌شود و هیچ‌کس حاضر نیست بی‌سبب زیان کند. غیرممکن است که از متولیان نظام آموزشی افغانستان انتظار داشته باشیم که در کتاب‌های درسی، بنویسند «سنایی غزنوی، شاعر ایرانی» و در دل بگویند «ها، ایران قدیم منظور است.» پس دوستان ایرانی ما اگر در پی تفاهم و همدلی با مردم فارسی‌زبان خارج از ایران باشند، لاجرم باید روشی دیگر پیش گیرند.

اگر آن جملۀ طلایی تاریخ را به یاد داشته باشیم که «آنچه برای خود می‌پسندی به دیگران هم بپسند و آنچه برای خود نمی‌پسندی به دیگران هم مپسند» خوب است که کسانی که بر انتساب آن مفاخر به نام ایران پافشاری دارند، باری و به فرض، خود را در موقعیت دیگران قرار دهند. اگر بر فرض نام قدیم این سرزمین‌ها تاجیکستان می‌بود، برای دوستان ایرانی ما تحمل‌پذیر بود که امروزه حافظ و سعدی و مولانا و فردوسی و ابن سینا و بیرونی و بیهقی، همه «تاجیکستانی» خوانده شوند؟ و پاسخ هم این باشد که «تاجیکستان قدیم منظور است.»

و از آن طرف، انتساب مفاخر کهن به تاجیکستان و افغانستان هم به صواب نیست. چون در زمانی که آن بزرگان می‌زیسته‌اند، کشورهایی با این نام‌ها وجود نداشته‌اند. بگذریم از این که انتساب به آب و خاک اصلاً ارزش حقیقی ندارد.

با این وصف، باید به این نتیجۀ ناگزیر برسیم که اگر برآنیم که راه تفاهم و تعامل و همدلی و همراهی را بپیماییم، الزاماً باید از انتساب مفاخر دانش و ادب فارسی به کشورهایمان صرف نظر کنیم، چون آن مفاخر در زمانی می‌زیسته‌اند که این منطقه، جغرافیای سیاسی دیگری داشته است. روش درست و شایسته، انتساب این بزرگان به «زبان فارسی» است.

ما ناگزیریم که برای بازیابی ریشه‌های مشترک و همدلی میان ملل فارسی‌زبان، «وطن زبانی» را جایگزین «وطن سیاسی» بکنیم و حاضر باشیم که بگوییم این مفاخر، به «زبان فارسی» تعلق دارند، نه به یک کشور. اگر حاضر نباشیم این کار را بکنیم، روشن است که با نیت بازی «برد – باخت» وارد میدان شده‌ایم. ولی تاریخ نشان داده است که بازی «برد – باخت»، در نهایت «باخت – باخت» خواهد بود.