این مطلب در خرداد ۱۳۹۲ به مناسبت سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی در روزنامۀ خراسان منتشر شد.

سال‌ها پیش عده‌ای جزوه‌ای منتشر کرده بودند علیه دکتر علی شریعتی. در واقع یک جزوه زیراکسی بود و اعتبار علمی نداشت، ولی برای فریب عوام بسیار خوب بود. در آنجا با ترفندهایی زیرکانه بزرگ‌ترین اتهام‌ها را به دکتر وارد کرده بودند، آن هم از قول علمای بزرگ و مراجع تقلید. مثلاً در جایی از آن جزوه ادعا کرده بودند که دکتر شریعتی، حضرت پیامبر اکرم را قبول ندارد و حتی خودش ادعای پیغمبری کرده است. بعد رفته بودند و بدون این که از دکتر نام ببرند، از یک مرجع تقلید پرسیده بودند که «اگر کسی پیامبر را قبول نداشته باشد و خودش ادعای پیامبری کند، حکمش چیست؟» آن مرجع تقلید هم طبیعتاً گفته بود مثلاً که «او مرتد است و باید کشته شود.» و بعد آمده بودند در آن جزوه آن فتوا را چاپ کرده بودند و بالایش نوشته بودند نظر فلان مرجع تقلید در مورد دکتر شریعتی. خوانندۀ معمولی جزوه فکر می‌کرد که آن مرجع تقلید این نظر را در مورد دکتر شریعتی گفته است، در حالی که شاید روح آن مرجع هم از این که این حرف او را علیه دکتر استفاده می‌کنند خبر نداشته است.

مصیبت این بود که این کارها را کسانی می‌کردند که شاید خودشان هم دغدغۀ دینی داشتند و حتی برای حفظ دین (به گمان خودشان) این کار را می‌کردند. و مصیبت بزرگ‌تر این که با شکلی تقلب‌‌آمیز از علمای دین مایه می‌گذاشتند. بعد این‌ها را بین مسلمانان پاکدل و باایمان ولی کم‌اطلاع پخش می‌کردند و نتیجه‌اش این می‌شد که آن حاج‌آقا که در فلان مسجد یا حسینیه این جزوه به دستش رسیده بود پسرش را نمی‌گذاشت که کتاب‌های دکتر را بخواند. و بدین ترتیب کم کم یکی از مدافعان جدی دین و مذهب، کسی که با تمام قوا در برابر جریان‌های روشنفکری ضددین ایستاده بود، در دهه‌های شصت و هفتاد به تدریج منزوی شد؛ نام و نشانش کم کم فراموش شد. من خودم به یادم هست که در سال ۱۳۶۴ و در دبیرستانی در همین مشهد، وقتی یکی از همکلاسی‌های ما در کنفرانسی از دکتر یاد کرد، با انتقاد شدید بعضی دیگر بچه‌ها و حتی آقای معلم روبه‌رو شد و به قول معروف به غلط کردن افتاد.

بعد این جوان‌ها رفتند کتاب‌های متفکران غربی و غرب‌زده را خواندند، ولی پادزهر آن که کتاب‌های دکتر شریعتی بود، بایکوت شده بود. یعنی دین‌دارهای کم‌اطلاع و ساده‌دل به دست خودشان کسی را که آثارش می‌توانست در حمایت از این دین مؤثر باشد، به دست خود کنار زدند.

بعد وقتی آدم می‌رود آثار دکتر را می‌خواند، می‌بیند این آدم نه ضد دین بوده؛ نه ضد امامت بوده؛ نه ضد روحانیت بوده و بلکه جانانه‌ترین دفاع‌ها را از این مفاهیم کرده است. گاهی آدم باورش نمی‌شود که این همان دکتر شریعتی است که او را آن‌چنان تاریک و مخدوش به ما معرفی کرده بودند؟ این که همه‌اش از علی و فاطمه می‌گوید؛ این که همه‌اش از عدل و امامت می‌گوید؛ این که همه‌اش از نقش مهم حوزه‌های علمیه و علمای دین می‌گوید؛ پس کجاست آن حرف‌های ضد دین و ضد امامت و ضد روحانیت؟

هدف اصلی من از نگارش این در این سالگرد در سالگرد درگذشت دکتر شریعتی تجلیل از شخصیت او نیست، چون تجلیل‌های کلی و تشریفاتی فایده‌ای ندارد. می‌خواهم از اثرات مخرب این نوع قضاوت کردن‌ها و این نوع تبلیغ‌ کردن‌ها بگویم و این که متأسفانه امروز هم این ظلم نسبت به دکتر شریعتی و نسبت به خود ما به شکلی دیگر انجام می‌شود. در سال‌های اخیر به ویژه در فضای مجازی بسیار می‌بینیم که جملاتی را که اصل و نسب‌شان معلوم نیست و حتی گاه طنزآمیز و خارج از دایرۀ ادب است، به دکتر شریعتی نسبت می‌دهند. در حالی که دکتر کارش نوشتن جملات قصار نبوده‌ است. او را در این پیامک‌ها و پیام‌های دنیای مجازی خلاصه نکنیم، بلکه بکوشیم که کتاب‌های او را بخوانیم تا بلکه این ظلمی که چندین سال در حق تفکر و اندیشۀ اسلامی روا داشته‌ایم، جبران شود و ثمراتش به همه ما برسد.