بر سر بام بیا، گوشه ابرو بنماى

روزه‏‌گیران جهان منتظر ماه نو اند

این بیت، یکى از صدها بیت از گنجینه شعر فارسى است که در آن، میان هلال عید و ابروى نگار مقارنتى دیده مى‏‌شود. این، یکى از مضمونهاى رایج و شایع شعر فارسى است و البته کمتر به زیبایى بیت بالا پرورانده شده است.

بارى، عید فطر، یکى از زمینه‏‌هاى مهم محتوایى شعر فارسى است، و نه تنها در حوزه محتوایى، که در حوزه مضمون‏‌سازى نیز با جلوه تمام حضور دارد.

در دیوان اکثر شاعران بزرگ کهن، اشاراتى به اجمال یا تفصیل به عید فطر مى‏‌توان یافت و جالب این که این عید، بیش از دیگر اعیاد اسلامى، مورد توجه و نظر شاعران ما بوده است. به‏‌راستى چرا این گونه است؟

شاید این توجه ویژه، از این روى باشد که رخ‏‌نمودن عید فطر، تأثیر محسوس‏‌تر و ملموس‏‌ترى بر زندگى و سلوک فردى و اجتماعى جامعه اسلامى مى‏‌گذارد، به‏‌ویژه بر شاعران، به دلایلى که خواهیم گفت. با عید فطر، آدمیان دوباره به بسیار چیزهایى دست مى‏‌یابند که یک ماه تمام از آنها به طور مطلق یا نسبى برحذر بوده‏‌اند. و بسیارى از این چیزها، چه به واقع و چه به مجاز، چه در کسوت مادى و چه در هیأت معنوى، در زندگى شاعران ما حضورى جدّى داشته‏‌است.

با این ملاحظه، هر گروه از شاعران، به مناسبت دلبستگیهاى خویش، نگاهى ویژه به عید فطر داشته‏‌اند و به نوعى از رسیدن آن اظهار خرسندى کرده‏‌اند. این نگاهها را مى‏‌توان در یک دید کلى، چنین دسته‏‌بندى کرد.

 

نگاه عشرت‏‌جویانه

هیچ نمى‏‌توان منکر عشرت‏‌جویى اهالى قدرت در ادوار مختلف تاریخى بود و هیچ نمى‏‌توان منکر شد که شاعران دربارى نیز در این عشرت‏‌جویى شریک و سهیم بوده‏‌اند. شعر دربارى ما شعرى است بسیار زمینى، توأم با شادخوارى و کام‏‌جویى. و براى این گونه شعر و شاعران، ماه مبارک رمضان همواره ناگوار بوده‏‌است. آنان چه به میل خویش و چه به اکراه و اجبار، در این ماه از مى و مطرب کناره مى‏‌گرفتند و البته در تمام این سى روز، منتظر هلال عید بودند تا دوباره بر سر کار همیشگى آیند.

چنین است که در شعر این شاعران، ستایش عید توأم است با بدگویى شدیدى از ماه مبارک رمضان. و عید هم فقط از همین زاویه نگریسته مى‏‌شود که درهاى بسته را بازمى‏‌گشاید. ببینید که فرخى سیستانى چگونه به بهانه آمدن عید، ماه رمضان را مى‏‌نکوهد.

روزه از خیمه ما دوش همى‏‌شد به شتاب

عید فرخنده فراز آمد، با جام شراب

چه توان کرد اگر روزه ز ما روى بتافت؟

نتوان گفت مر او را که ز ما روى متاب

چه شود گر برود؟ گو برو و نیک خرام

رفتن او برهاند همگان را ز عذاب

و چنین است نگاه منوچهرى، امیرمعزّى و بعضى دیگر شاعران دربارى. این نگاه هرچند ستایش عید را در خود دارد، هیچ‏‌گاه نمى‏‌تواند مطلوب و مقبول کسانى باشد که عید را به واقع ادامه رمضان مى‏‌دانند و بخشى دیگر از ضیافت پروردگار براى عالمیان.

 

نگاه مداحانه

در آثار بعضى شاعران دربارى، نگرش دیگرى نیز به عید فطر دیده مى‏‌شود که از آن نگرش اول، قدرى معتدل‏‌تر و بهنجارتر است. در اینجا به واقع ستایش عید، با اظهار ملال از رمضان همراه نیست، بلکه با خوشامد ممدوح همراه است. این شعرها، غالباً قصایدى‏‌اند که براى قرائت در مراسم روز عید سروده مى‏‌شده‏‌اند و در آنها، شاعر بیش از هر چیز، کوشش دارد تا به سلطان یا حاکمى که ممدوح اوست، تبریکى شایسته و فراخور حال بگوید و در نهایت نیز سخن را به مدح او بکشاند. محور اصلى این شعرها، تقابل رمضان و عید نیست، بلکه تقارن عید و ممدوح است. چنین است که اینجا برخورد شاعر با رمضان ملایم‏‌تر و براى ما قابل تحمل‏‌تر است.

در آثار خاقانى، انورى، محتشم کاشانى و بعضى دیگر قصیده‏‌سرایان، از این گونه شعرها مى‏‌توان یافت و البته چنان که گفتیم، اینها غالباً قصیده‏‌اند و متناسب با ارائه تریبونى. در این قصیده‏‌ها، البته بحث عید و رمضان چندان ادامه نمى‏‌یابد و شاعر با گریزى ماهرانه، سخن را به موضوع اصلى شعر مى‏‌کشاند که همان مدح ممدوح است. این هم نمونه‏‌اى از خاقانى شروانى براى این گونه شعر، که قصیده‏‌اى است مفصل و ما فقط چهار بیتش را نقل مى‏‌کنیم.

صبح‏‌خیزان کز دو دو عالم خلوتى برساختند

مجلسى بر یاد عید از خلد خوشتر ساختند

هاتف میخانه داد آواز کاى جمع‏‌الصبوح

پاسخش را آب لعل و کشتى زر ساختند

شاعر پس از چند بیت در وصف عید که البته بسیار زیبا و هنرمندانه است، به اینجا مى‏‌رسد

چون به زر آب قدح کردند مژگان را طلى

میخ نعل مرکبان شاه کشور ساختند

از این به بعد، مدح ادامه مى‏‌یابد.

 

نگاه رندانه

ما به نگاه عشرت‏‌جویانه شاعران دوره سامانى و غزنوى اشاره کردیم که همراه بود با یک سلسله اصطلاحات خاص، به‏‌ویژه اصطلاحات میخانه‏‌اى. این فرهنگ اصطلاحات، پس از طى‏‌شدن دوران شعر دربارى، همانند میراثى ماندگار براى عصرها و دوره‏‌هاى بعد هم باقى ماند و شاعرانى که پس از آن حتى دلبستگى‏‌اى به آن حال و هوا نداشتند، نتوانستند خویش را از سیطره این اصطلاحات برهانند.

از سوى دیگر گرایشهاى عرفانى و قلندرانه در شعر فارسى، زبانى رمزآمیز و تأویل‏‌پذیر طلب مى‏‌کرد و همین، مایه شیوع بیشتر این اصطلاحات در شعرهاى عارفانه ما شد. این رویکرد از سنایى غزنوى آغاز مى‏‌شود و تا دهه‏‌هاى اخیر ادامه مى‏‌یابد.

چنین است که شاعران قرنهاى بعد، حتى آنان که اهل زهد و عرفان بودند، با مجموعه اصطلاحات میخانه‏‌اى به سراغ عید رفتند.

در این شعرها، ظاهر کلام بسیار نزدیک است به آنچه در شعرهاى عشرت‏‌جویانه دیدیم، ولى تفاوت مهم این است که آن شعرها صریح بود و تأویل‏‌ناپذیر، ولى اینها ابهام‏‌آمیز است و رندانه. به واقع به صراحت نمى‏‌توان گفت آن قدحى که حافظ مى‏‌گوید «هلال ماه به دور قدح اشارت کرد» چگونه قدحى است، در حالى که در شعر فرّخى و منوچهرى، ماهیت این ظرف و مظروف آن، کاملاً روشن و آشکار بود.

از سوى دیگر، در این شعرها، برخورد شاعر با ماه رمضان نیز بسیار محتاطانه است. او مى‏‌داند که در ستایش مى، مى‏‌توان توجیهى عرفانى به دست داد، ولى در نکوهش رمضان، دیگر این کار سخت مى‏‌شود. چنین است که مثلاً حافظ با ظرافت تمام از ماه رمضان مى‏‌گذرد و بدون تأکید برآن، شعبان را به عید رمضان گره مى‏‌زند.

ماه شعبان مده از دست قدح، کاین خورشید

از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد

اگر در شعرهاى نوع اول، تقابل رمضان و عید مطرح بود و در شعرهاى نوع دوم تقارن عید و ممدوح، در این نوع، تقارن عید و «مى» درکار است و این، در شعر بیشتر شاعران مکتب عراق دیده مى‏‌شود. و ما به مثالهایى از حافظ بسنده مى‏‌کنیم.

روزه یکسو شد و عید آمد و دلها برخاست

مى ز خمخانه به جوش آمد و مى بایدخواست

و

بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد

هلال عید به دور قدح اشارت کرد

 

نگاه هنرمندانه

ماه مبارک رمضان و هلال عید، جدا از جوانب محتوایى خویش، مایه یک سلسله مضمون‏‌سازیها نیز براى شاعران شده‏‌اند.

بیشتر این مضمونها، در غزلهاى عاشقانه دیده مى‏‌شود و آن‏‌جاها که شاعر به نوعى میان عید و معشوق، مقارنه‏‌اى ایجاد مى‏‌کند، همانند این و یا این رباعى زیبا از بیدل که در آن، عید بدون نگار بى‏‌ثمر دانسته مى‏‌شود.

عید آمده هر کس پى کار خویش است

مى‏‌نازد اگر غنى و گر درویش است

من بى‏‌تو به حال خود نظرها کردم

دیدم که هنوزم رمضان در پیش است

یکى از دستگیره‏‌هاى مهم شاعران براى این مضمون‏‌سازى، تشابه «هلال» و «ابرو» است. هلال، نشانه مهم عید است و ابرو هم از ارکان جمال معشوق. بدین ترتیب، «عید» با «معشوق» گره مى‏‌خورد و چه بسا مضمونها که از این رهگذر آفریده مى‏‌شود. یک بیت زیبا از این نوع را در آغاز نوشته دیدیم. این هم مثالى دیگر که نام و نشان شاعرش بر من مجهول است

هلال عید مى‏‌بینى و من پیوسته ابرویت

مبارک باد بر تو عید و بر من دیدن رویت

این نوع برخورد با عید، به‏‌ویژه در آثار شاعران مکتب هندى بسیار شایع و رایج است، چون شاعران این مکتب، بیش از این که عشرت‏‌مدار یا ممدوح‏‌مدار باشند، مضمون‏‌مدار هستند.

 

نگاه زاهدانه و عارفانه

از عصر سنایى و ناصرخسرو، در کنار دیگر گرایشهاى موجود در شعر فارسى، یک گرایش زهدآمیز و عرفانى هم پاى گرفت. این گرایش، در شعر عطار و مولانا جلال‏‌الدین تقویت شد و در شعر حافظ، با گرایش عاشقانه و رندانه پیوندى محکم یافت.

بارى، در شعر کسانى که از منظر زهد و عرفان به این موضوع نگریسته‏‌اند، به رمضان و عید از منظرى دیگر پرداخته مى‏‌شود که همان منظر شریعت و طریقت است.

ولى براى شعرى در این منظر، مصالح بیانى و اسباب مضمون‏‌سازى، در ماه مبارک بیشتر یافت مى‏‌شود تا عید فطر. ماه رمضان سرشار است از مفاهیم مرتبط با زهد و عرفان مثل امساک، عبادت، شب‏‌زنده‏‌دارى، شبهاى قدر، قرآن و دیگر ملزومات این ماه.

با این وصف، هیچ عجیب نیست که در این دیدگاه، رمضان پررنگ‏‌تر از عید جلوه کند و به واقع نیز این شاعران، بیشتر در ماه مبارک خیره شده‏‌اند، تا عید. اگر از عید هم سخنى به میان آمده است، نه در تقابل، که در ادامه رمضان است.

پیشگام این حرکت، سنایى غزنوى است، با غزلى زیبا که در وصف رمضان دارد

اى ماه صیام ارچه مرا خود خطرى نیست

حقا که مرا همچو تو مهمان دگرى نیست

از درد تو اى رفته بناگه ز بر ما

یک زاویه‏‌اى نیست که پرخون جگرى نیست

اى داده به باد این مه بابرکت و باخیر

مانا که‏‌ت از این آتش در دل شررى نیست

و شکل کمال‏‌یافته‏‌اش را در شعر مولانا جلال‏‌الدین مى‏‌بینیم. مولانا به واسطه طبع پرنشاط خود، نه تنها با عید، که با رمضان نیز برخوردى بسیار طرب‏‌انگیز دارد. گویا عید مولانا، از آغاز ماه رمضان شروع مى‏‌شود.

آمد ماه صیام سنجق سلطان رسید

دست بدار از طعام، مائده جان رسید

جان ز قطیعت برست، دست طبیعت ببست

قلبِ ضلالت شکست، لشکر ایمان رسید

و کسى که با رمضان چنین سرشار از طرب مى‏‌شود، با عید چه خواهد شد؟

عید آمد و عید آمد وآن بخت سعید آمد

برگیر و دهل مى‏‌زن، کان ماه پدید آمد

حضور رمضان و عید در دیوان شمس و مثنوى معنوى بسیار پررنگ و باشکوه است. به واقع بهترین «رمضانیه»ها «عیدانه»هاى شعر فارسى را در آثار مولانا جلال‏‌الدین مى‏‌توان یافت و در این دیدگاه معنویت‏‌گرا، ما کسى را بالاتر از او سراغ نداریم.

 

سخن آخر

چنان که دیدیم، حضور رمضان و عید در شعر کهن فارسى، بسیار چشمگیر و متنوع است. شاعران از منظرهاى گوناگون به این موضوع نگریسته و هر یک فراخور طبع و طبیعت خویش، از آن سخن گفته‏‌اند.

ولى در شعر امروز، هم بسیارى از آن اسباب غایب است و هم بسیارى از آن انگیزه‏‌ها در کار نیست. مقتضیات اجتماعى و مذهبى امروز، زاویه دید شاعران فارسى‏‌زبان، حتى شاعران مذهبى را عوض کرده‏‌است.

به واقع با مطرح شدن جوانب مبارزاتى و عدالت‏‌خواهانه دین در دهه‏‌هاى اخیر، توجه شاعران نیز به گوشه‏‌هایى از تاریخ و مناسبتهاى دینى معطوف شده‏‌است که از آنها پیامهاى اجتماعى و سیاسى بیشترى مى‏‌توان بیرون کشید. به همین لحاظ، نه تنها رمضان و عید فطر، که مراسم حج و عید قربان نیز در شعر امروز کمرنگ‏‌تر به چشم مى‏‌خورند و در عوض، عاشورا و نیمه شعبان و دیگر مناسبتهایى از این نوع، بسیار پررنگ‏‌تر هستند.

به هر حال و به هر دلیلى، باید اعتراف کرد که رمضان و عید در شعر زنده و جدى امروز ما، تقریباً به فراموشى نهاده شده است و نگارنده این سطور، هرچه به محفوظات خویش سر مى‏‌کشد، در آثار شاعران مطرح و برجسته این چند دهه، اثرى از پرداختن به این موضوع نمى‏‌یابد. اگر هم چنین آثارى باشد، مسلماً بسیار اندک و انگشت‏‌شمار است.

 

یادآورى:

در این نوشته، علاوه بر دیوانهاى شاعران مورد بحث، از کتاب «این شرح شرحه شرحه» (تجلى و بررسى اجماى رمضان در ادوار شعر پارسى) از مرتضى امیرى اسفندقه نیز سودجسته‏‌ام.

 

در اوایل آبان ۸۴ (مقارن عید فطر) براى روزنامه جام جم نوشته شد.