غزل از بیدل است و من دو اجرا از آن دارم. یک اجرا که آن را «نسخۀ راگ» نام گذاشته‌ام، با راگ‌خوانی توأم است و آهنگ بدیع و بسیار جالبی است.

 

نسخۀ بی‌خودی

مکتوب شوق هرگز بی نامه‌بر نباشد

ما و ز خویش رفتن‌، قاصد اگر نباشد

ای بی‌خودی‌! بیا که زمانی ز خود رویم‌

جز ما دگر که نامه رساند به یار ما؟  (بیدل)

داشتم تحریر خجلت نامه‌ای‌

تا کنم تکلیف قاصد، آب برد  (بیدل)

ما را به رنگ شبنم تا آشیان خورشید

باید به دیده رفتن‌، گر بال و پر نباشد

آمدن تا سر کوی تو ضرور است مرا

پا اگر ماند ز رفتار، به سر می‌آیم‌

خاشاک را در آتش تا کی خیال پختن‌؟

آنجا که جلوۀ اوست از ما خبر نباشد

هرچند کار فرداست‌، امروز مفت خود گیر

شاید دماغ طاقت وقتی دگر نباشد

آسودگی مجویید از وضع اشک‌، بیدل‌

این جوهر چکیدن آب گهر نباشد

 

نسخۀ راگ

گفتنی است که در این طرز نیز استاد دو آهنگ خوانده است. یکی همین است و دیگری با شعر «امروز بعد عمری دلدار یاد ما کرد» است که از نظر راگ‌خوانی کاملاً‌شبیه این است با شعری دیگر.

مکتوب شوق هرگز بی نامه‌بر نباشد

ما و ز خویش رفتن‌، قاصد اگر نباشد

خاشاک را در آتش تا کی خیال پختن‌؟

آنجا که جلوۀ اوست از ما اثر نباشد