شعر از بیدل است. دو نسخه از آن با دو ملودی در دسترس دارم که یکی کامل است و دیگری ناتمام.
اهل دل
اجرایی رادیویی است، از برنامۀ «د آهنگونو محفل». از ابتدا و انتها کامل است و صحبتهای آقای مددی را هم دارد.[۱] از انتها صدای آهنگ به تدریج محو شده است، ولی در اصل رادیو همین طور بوده است.
ما ز هر اهل دلی، یک شمّه کار آموختیم
ناله از نی، گریه از ابر بهار آموختیم
بهار آن دل که خون گردد ز سودای[۲] گل رویی
ختن فکری که بندد آشیان در حلقۀ مویی
سحر آهی که چوشد در هوای سیر گلزاری
گهر اشکی که غلتد در غبار حسرت کویی
چو گل امشب به آن رنگ آبرو بر خویش میبالم
که پنداری به خاک پای او مالیدهام رویی
به صد الفت فریبم داد، امّا داغ کرد آخر
گلاندام سمنبویی، چمنرنگ شررخویی
ز پای مور تا بال مگس صد بار سنجیدم
نشد بیاعتباریهای من، سنگ ترازویی
تلاش دست، از ترک تعلّق میشود ظاهر
ز دنیا نیست دلبرداشتن بی زور بازویی
در این گلشن ز بس تنگ است بیدل، جای آسودن
نگردانید گل هم بی شکست رنگ پهلویی
نسخۀ رگ گل
بهار آن دل که خون گردد به سودای گل رویی
ختن فکری که بندد آشیان در حلقۀ مویی
هر رگ گل، شوخی چین جبینی دیگر است
بیرُخت سیر چمن کم نیست از زندان مرا (بیدل)
چو گل امشب به آن رنگ آبرو بر خویش میبالم
که پنداری به خاک پای او مالیدهام رویی
به سر من که خاک پای تو ام
خاک پای تو را به خود قسم است
از بس خیال من شده لبریز جلوهاش
هر جا که سر به سجده نهم نقش پای اوست
به صد الفت فریبم داد، امّا داغ کرد آخر
گلاندام چمنرنگی، سمنبویی، شررخویی[۳]
سخن خوش است به کیفیتی ادا کردن
که معنی آب نگردد ز ننگ عریانی (بیدل)
حریف مردم بدلهجه بودن آسان نیست
کسی مباد طرف با عذاب روحانی (بیدل)
یار شد بیپرده، دیگر تاب خودداری که راست؟
ای رفیقان، نوبهار آمد، کنون دیوانهام (بیدل)
———————————————
[۱] صحبتهای ابتدایی آهنگ در فایلی دیگر ذخیره شده و فعلاً آن را نمییابم.
[۲] متن دیوان: به سودای
[۳] متن دیوان: گلاندام سمنبویی، چمنرنگ شررخویی