در حاشیۀ «نخستین نمایشگاه دستاوردها و فعالیتهای هنری و علمی دانشآموزان اتباع خارجی در مدارس و خدمات جمهوری اسلامی ایران»
بله، گویا اتفاقات جدیدی میافتد. گویا قرار است که مهاجران افغانستان در ایران، «دیده شوند» و این را ما در عرصههای گوناگون حس میکنیم. این بسیار ارزش دارد که متولیان امر، قابلیتهای مهاجران ما را باور کردهاند و مهمتر از باور کردن، به رسمیت شناختهاند و بالاتر از آن، خود برای انعکاس آن تلاش میکنند. این که ادارۀ اتباع و مهاجرین خارجی و ادارات آموزش و پرورش، خود بانی چنین نمایشگاهی میشوند، بدین معنی است که گویا بالاخره در نهادهای متولی امور مهاجرین در ایران، اتفاقاتی افتاده است که باید آن را به فال نیک گرفت و از آن استقبال کرد.
ولی در کنار این قدردانی، که بسیار ضروری هم هست، هیچ نمیتوانیم این حقیقت را انکار کنیم که باید جلوه و شکوه این نمایشگاه را به پای دانشآموزانی نوشت که در وضعیتی دشوار، با تنگناهای موجود و گاه با امکانات شخصی، خود را به این درجه رساندهاند.
این انکار ناپذیر است که بسیاری از دانشآموزانی که آثار علمی و هنری خود را در اینجا عرضه کردند، گاه از حضور در مسابقات و اردوهای آموزشی و هنری دانشآموزان ایرانی محروم بودند. بسیاری از اینان حق شرکت در المپیادها، مسابقات ورزشی و دیگر فعالیتهای فوق برنامه آموزش و پرورش را نداشتند و چه بسیار رخ داد که دانشآموز مهاجر از کاروان اردوی ورزشی یا علمی دانشآموزان ایرانی بازماند و با اشک حسرت روانۀ خانه شد.
ما نباید انکار کنیم که بسیاری از این دانشآموزان، در تابستان کار کردند و با دستمزد کار خویش، اسباب و لوازم برای تهیۀ آثار هنری و ابداعات علمی خود خریدند.
ما در این نمایشگاه دیدیم که نواحی مختلف آموزش و پرورش مشهد غرفه داشتند و آثاری از دانشآموزان مهاجر در آنها به نمایش درآمده بود. این بسیار خوب است و جای قدردانی دارد. ولی ما خبر داریم که در بعضی از این نواحی، اصلاً ثبت نام دانشآموزان مهاجر ممنوع است. آخر تا کی باید چنین باشد؟
من این همه را از این باب نمیگویم که ناشکری کرده باشم و خدمات مسئولان را خفیف انگاشته باشم. برای این میگویم که بدانیم این دانشآموزانی که در این تنگناها چنین آثار ارزشمندی خلق کرده است، اگر قدری بیشتر حمایت شوند یا لااقل قید و بند ممنوعیتهای مختلف از آنها برداشته شود، چه بسا که از این هم موفقتر شوند.
من اینها را برای این میگویم که آن عده از مسئولان که هنوز ضرورت این تغییر را درنیافتهاند و نتوانستهاند خود را با دلسوزان و مدبّران نظام هماهنگ سازند، به این قطار بپیوندند و در لذتی که اکنون نصیب خادمان راستین شده است، شریک شوند.
من مطمئن هستم که آقای عجمی مدیرکل اتباع و مهاجرین خارجی، از این که با حمایتهای او چنین برنامهای شکل میگیرد و دل مردمی شاد میشود، لذت میبرد. این لذت گوارایش باد. من مطمئن هستم که آقای احمدی معاون ایشان که نوار افتتاح نمایشگاه را قیچی میکرد، لذت میبرد.
و در مقابل من مطمئن هستم که آقای حسینپور مدیر کل اتباع در دهۀ هفتاد، وقتی دستور میداد که خانوادههای مهاجر را با اسباب و اثاثیهشان بار بزنند و در مرز تخلیه کنند، هیچ از این کار خود لذت نمیبرد. خود او باری در مصاحبهای گفته بود که در دل از این کار راضی نیست، ولی هیچ راه دیگری ندارد. نه جناب حسینپور! راه داشت، راه همین است که اکنون جانشینان شما میپیمایند، ولی قدری دیر.
شاید بگویید که آن مسئولان در زمان خود وظیفه داشتند و اجرای وظیفه، خود رضایت قلبی همراه دارد. ولی از یاد نبردهایم که مرحوم کریم قویدل (معروف به کریم غول) وقتی به بیماریای لاعلاج مبتلا شد، آن بیماری را نتیجۀ رفتارهایش با مهاجرین دانست و در آن روزهای پایانی عمر، از آنها حلالیت میطلبید.
و من مطمئن هستم که بسیاری از مسئولان امور مهاجرین که هنوز سختگیری میکنند، هنوز مشکلتراشی میکنند و هنوز حتی برای دریافت یک سیمکارت اعتباری و تمدید گواهینامه و ثبت نام دانشآموز در یک آموزشگاه در نواحی ممنوعه، مردم را در تنگنا میگذارند، از این کار خود لذت نمیبرند. ممکن است از انجام وظیفه احساس رضایت کنند، ولی لذت از خدمت، چیزی دیگر است.
این لذت ارزانی کسانی باد که این نمایشگاه را بر پا کردند، چه دانشآموزانی که پس از سالها محرومیت و تنگنا، اکنون «دیده شدند» و چه کسانی که اسباب این «دیدهشدن» را فراهم آوردند.